|
شنبه 15 آبان 1389
|
يكي از محورهاي مهم بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار طلاب، فضلا و اساتيد حوزهي علميهي قم، مسئلهي نظام رفتاري و اخلاقي حوزه است كه يكي از عرصههاي مورد نظر رهبر معظم انقلاب براي تحول در حوزه ميباشد. ايشان به سه مؤلفه در باب نظام اخلاقي و رفتاري حوزه اشاره كردند كه عبارتست از:
تكريم اساتيد و اشخاص فاضل
پرداختن به معنويت و تهذيب
گرايشها و احساسات انقلابي در حوزه
تكريم استاد
از آنچه در فرمايش ايشان دربارهي سفارش نخست يعني تكريم استاد وجود دارد ميتوان دو نكته را استخراج نمود:
اولين نكته اين است كه تكريم استاد، تكريم علم است، چون اساتيد، صاحبان علم و دانش هستند. رهبر معظم انقلاب در خصوص تكريم فضلاي حوزه بيشتر به شأن علمي ايشان نظر دارند. تكريم اساتيد حوزه همواره در سنت بزرگان حوزههاي علميه وجود داشته است و آنها به علم و دانش ارزش و بها ميدادند. ارزش دادن به علم موجب رونق دانش ميشود و برعكس، بيتوجهي به اين مسئله موجب افت علمي در مراكز علمي و حوزوي ميشود. به تعبير ديگر ارج نهادن به علم با ارج نهادن به صاحبان علم يعني عالمان، فضلا و مراجع تقليد تحقق مييابد، چون علم در سينهي عالمان است. تكريم عالمان موجب شكوفا شدن علم ميشود. وقتي ما به عالمان احترام بگذاريم، آنها را ارزشمند تلقي كنيم و آداب علمي را دربارهي ايشان رعايت كنيم، آن وقت با اين تكريم موجب رونقبخشي علم در حوزههاي علمي ميشويم. در سفارشهاي اخلاقي دانشمندان و علماي اخلاق ما نيز احترام به عالمان و فاضلان فصلي مهم و اساسي تلقي ميشود.
دومين نكته در مورد احترام گذاشتن به اساتيد، حقي است كه استادان بر گردن متعلمين و شاگردان دارند؛ يعني جداي از دانشي كه استاد دارد و قابل احترام است، انتقال خود دانش حقي براي استاد ايجاد ميكند كه اين حق بايد از سوي يادگيرندگان دانش يعني طلاب بهجا آورده شود؛ ضمن اينكه استاد در سفارشهاي ديني و ميهني، به عنوان پدر معرفي شده است. انسان يك پدر نسبي و خوني دارد، همچنين يك پدر ديگري نيز دارد كه علم را در ذهن و جان او جاي ميدهد و اين همان استاد اوست كه حق بزرگي بر گردن او دارد و بهخاطر اين حق بايد تكريم شود. لذاست كه تأكيد رهبر انقلاب بر تكريم استاد از دو جنبه است: يكي از حيث علم و دانشي كه در سينهي اساتيد وجود دارد و ديگري از جهت حقي كه استاد بر گردن متعلمينش دارد. اين احترام گذاشتن هم تكريم علم است و هم تكريم صاحبان حق كه هر دو از موازين مهم نظام اخلاقي و رفتاري در حوزهها هستند.
پرداختن به معنويت و تهذيب
دومين مؤلفه، پرداختن به معنويت است. وقتي ايشان دربارهي «سخن برآمده از دل» صحبت ميكنند و اينكه چنين سخني شفابخش است، به دليل تأثيري است كه زبان معنوي ميتواند در پرورش روحي طلاب بگذارد. بايد به سراغ اساتيدي رفت كه سخن شفابخش دارند؛ لذا به عنوان يك نكته بايد دقت كنيم كه در حوزهها فقط نبايد احكام رفتارهاي اخلاقي رعايت شود بلكه معنويت نيز بايد عرضه شود.
يك وقت ما به بحث «احكام رفتاري» ميپردازيم كه همان رفتارهايي هستند كه احياناً از آنها به عنوان «اخلاق» ياد ميكنيم، مثلاً به احكام غيبت ميپردازيم و آن را نهي ميكنيم يا به احكام دروغ ميپردازيم و... اما يك وقت از روح اين احكام سخن ميگوييم، آن روحي كه بايد دل و جان يك طلبه را محب پروردگارش كند و او را براي اينكه حب الهي در اين دل بنشيند، پاكيزه بسازد. طبيعي است كه در حوزه بايد به سراغ اساتيدي رفت كه دل آنها به نور معنويت و محبت الهي روشن و منور شده است و بايد از آنها كسب فيض معنوي كرد. به همين دليل هم ايشان در جمع شوراي عالي حوزهي علميهي قم تصريح كردند كه بايد به عرفان عملي، بيش از عرفان نظري بها داده شود؛ چون اين عرفان عملي است كه موجب تنوير قلوب ميشود. پرداختن به عرفان عملي، مسائل معنوي و تهذيبي بهترين انگيزهها را براي طلاب و متعلمين علوم ديني پديد ميآورد و آنها را براي دفاع از حريم دين، ارشاد، دستگيري و جهتدهي مردم به سمت خدا آماده ميكند.
گرايشها و احساسات انقلابي در حوزه
سومين نكتهاي كه از كلام رهبر انقلاب قابل برداشت است و من با عنوان «عرفان مثبت» از آن ياد ميكنم اين است كه دو نوع معنويت داريم: يكي معنويت عزلتنشين كه فرد را در انزوا فرو ميبرد و از جامعه دور ميكند، معنويت ديگر انسان را وظيفهشناس و دردفهم جامعه ميكند و به اين باور ميرساند كه بايد در ميان خلق بود و در ميان خلق زندگي كرد و خلق را به خدا دعوت كرد؛ وقتي هم كه وارد خَلق و جمع ميشود، طبيعتاً بايد با ضوابط زندگي جمعي اعم از سياسي، حقوقي، اجتماعي و اقتصادي آشنا باشد و با اين روحيه به معنويت ترغيب و به خدا دعوت كند. به تعبير ديگر معنويت را با تدابير زندگي سياسي، اجتماعي و انقلابي در هم آميزد كه ما اين روحيه را در ميان عارفان جبهههاي حق عليه باطل به خوبي سراغ داريم.
واقعاً اين افراد مظهر يك عرفان انقلابي، مثبت و بيدار بودند كه در عين حال كه دلدادهي خدا و عاشق لقاءالله بودند اما در اصليترين ميادين اجتماعي و در خط مقدم مبارزه قرار داشتند و انقلاب در وجود آنها متبلور شده بود. روحيه انقلابي و جهادي در وجود آنها كاملاً مشهود بود و در عين حال يك عارف واقعي هم بودند. ما يك چنين معنويتي ميخواهيم، معنويتي كه با روحيهي انقلابي جمع شود و خدا را در گوشهها و كنجها جستوجو نكند، بلكه خدا را خداي خلق ببيند كه بايد از ميان اين خلق به اين خدا رسيد.
يك چنين نظام اخلاقي و رفتاري براي حوزهي علميهي تشيع در جامعهي امروز ميتواند حوزه را با اخلاق انقلابي و مترقي خودش پيشرو و هادي سازد.
|
|