به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ایسکا (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ) پژوهشکده اخلاق و معنویت اسلامی ،چهارمین نشست علمی از سلسله نشستهای همایش معنویت و علوم اسلامی را با موضوع «نسبت معنویت با اخلاق اسلامی» برگزار کرد.
گزارش تفصیلی این نشست تقدیم علاقه مندان به مباحث مطالعات معنویت می گردد.
گزارش تفصیلی نشست علمی نسبت معنویت و اخلاق اسلامی
چهارمین نشست علمی از سلسله نشستهای همایش معنویت و علوم اسلامی، روز دوم اسفند 1399 با ارائه حجتالاسلام والمسلمین دکتر مهدی علیزاده، از اخلاقپژوهان معاصر، با عنوان «نسبت معنویت و اخلاق اسلامی» برگزار شد و دبیری علمی این جلسه با حجت الاسلام والمسلمین دکتر مسلم گریوانی بود.
این نشست علمی از ساعت 10:30 تا 12:15 ادامه داشت و دکتر علیزاده با بیان این نکته که این نسبتسنجی، متفرع بر ایضاح برخی پرسشهای اساسی است، به بیان شاخصهای سهگانه «علم اسلامی» و نیز پارادایمهای سهگانهای پرداخت که به نحوۀ پاسخگویی علوم و مسئلههای معاصر مربوط است.
چارچوب نسبتسنجی معنویت و اخلاق
محور نخستین ارائه ایشان، بیان مقدمه بنیادین و کلیدی در عرصه تولید علوم اسلامی و بیان سه شاخص، در علم اسلامی و دینی بود:
وی نخسیتن شاخص را «عقلانیت» عنوان کرد و گفت: برای معقولیت یک دانش، باید در چارچوب رئوس ثمانیۀ آن دانش سخن گفت و ادبیات، منهج، منابع و غایت آن را به رسمیت شناخت. مثلاً کسی نمیتواند برای استنباط فقه از استقراء و تجربه و تاریخ استفاده کند!
«کارآمدی»؛ دومین شاخص یک علم اسلامی و دینی است. به این معنا که اغراض عقلایی علما از تعقیب آن دانش، باید کارآمدی باشد. فرضاً اگر شبهدانشی پدید آید و روشی هم داشته باشد، اما نافع و گرهگشا نباشد و ثمربخشی نداشته باشد، دانشبودن آن، زیر سؤال خواهد رفت؛ از قبیل علم کیمیا. بنابراین معقولیت در کنار کارآمدی مهم است. دانشی که کارآمد نباشد، محکوم به زوال است.
این عضو هیئت علمی پژوهشگاه، «حجیت و استناد» را سومین شاخص علم دینی بیان کرد و گفت: در حال حاضر ما با سه جریان پارادیمی و مکتب فکری مواجه هستیم که هر یک متناسب با اندیشهای که دارند، برای هریک از شاخصهای مذکور، حساب ویژه میگشایند:
وی در ادامه نخستین مکتب را «پارادایم سنتی» عنوان کرد و افزود: از منظر این جریان، مهمترین شاخصه یک علم، استناد و حجیت آن است و به نظر آنها تمام شاخصهای علمشناختی علوم اسلامی اعم از عقلانیت، کارآمدی و استناد، قابل تطبیق با علوم اسلامی است و معتقدند علومی از قبیل فقه و اخلاق و کلام و عرفان موجود، کاملاً قابل دفاع بوده و همانی هستند که باید باشند و فاصلهای میان وضع موجود با مطلوب نیست. از نگاه آنان، «علیکم بالعتیق دون الحوادث»؛ حجیت، اعتبار و استناد، مسئلۀ اول آنهاست، پس دانش هرچه قدیمیتر، از حجیت بیشتری برخوردار است.
«مکتب تجدد»، دومین پارادیمی بود که دکتر علیزاده به آن پرداخت و تصریح کرد که از منظر این جریان، علوم اسلامی به لحاظ حجیت، عقلانیت و کارآمدی هرگز قابل دفاع نبوده و هم در ناحیه متدولوژی و مفروضات دچار مشکل هست و هم به لحاظ ادبیات و چیدمان و نیز برای انسان معاصر، فاقد کارآمدی است و از مشکلات او چارهجویی ندارد. لذا این جریان، قائل به نقد رادیکال و نوسازی بنیادین این علوم است. به همین دلیل تعبد تبدیل به تعقل، و نگاه انتفاعی و پراگماتیسمی در این پارادایم، پررنگ میشود.
این پژوهشگر حوزه اخلاق اسلامی، با نقد این دو پارادایم، سومین پارادایم را «جریان تمدنی» عنوان کرد و گفت: نه دغدغه اولی آنها مثل سنتگرایان، حجیت است و نه مثل تجددگرایان، کارآمدی است، بلکه آنها با طرح یک سامانۀ کلان از قبیل نظامسازی، جامعهپردازی و دولتسازی، در صدد ایجاد تمدنسازی هستند.
وی در ادامه، طرح پرسشهای نو و عرضۀ آن بر علوم اسلامی موجود را لازمه چنین نگرشی دانست و تاکید کرد: این ظرفیت در دانشهای موجود هست، یعنی آن علوم، هم توانایی پاسخ را دارند و هم نیازمند نوعی نگرش تحولی و به تعبیری نیازمند نوعی آچارکشیاند. بنابراین نحوه استنطاق باید منطبق با یک متدولوژی صحیح باشد؛ چرا که پرسشها دوگونه است؛ گاهی نظری است و گاهی عینی و رفتاری. اگر نظری است، باید به حکمت اسلامی اعم از کلام و فلسفه اسلامی و حتی مضاف اسلامی عرضه کرد، اما اگر پرسشهای عینی و رفتاری است، باید به علم فقه و اخلاق و عرفان عملی عرضه کنند.
وی سپس به تبیین تیپولوژی مسئلههای معاصر پرداخت و شناختِ جنس و هویت پرسشها را ضروری دانسته و گفت: لایه اول پرسشها، پرسشهای چندتباری است که برای پاسخگویی به آنها نیازمند جوش و ترکیب چند دانش هستیم. اما پرسشهای چندرشتهای چنین نیست و با بستهای از پرسشها مواجه هستیم که صرفاً سنخ مجزایی دارند که برای هر بسته نیازمند پاسخ دانش متناسب هستیم و نیاز به جوش و ترکیب دو علم نیست.
وی افزود: من معتقدم در حوزه مطالعات معنویت، نیازمند به مطالعات چندرشتهای هستیم. هرچند لایۀ سوم و حداکثری نیز هست و آن سنخ سؤالاتی است که نه در شمار پرسشهای چندتباری است و نه چندرشتهای که نمیتوان قاطعانه رد یا اثبات کرد.
در پایان این نشست که هم به صورت حضوری و هم با حضور مشارکت کنندگان در فضای مجازی برگزار شد، با پرسشهای برخی حاضران همراه شد و دکتر علیزاده پاسخ داد.
یکی از حاضران ضمن تایید و تاکید بر ضرورت تعریف پارادیم تمدنی و نیز تبیین مولفهها و الزمات آن، پرسید:
پرسش: بدون تردید نگاه تمدنی با ایدئولوژی غیرتمدنی ممکن نخواهد بود و نمیتوان سخن از تمدن زد، اما با الهیات و ایدئولوژی غیرتمدنی و سنتی. آیا با نگاههای سنتی مستقر در حوزههای علمیه و فضای حاکم بر جامعه اسلامی چنین امکانی فراهم هست؟
پاسخ: بدون تردید علوم اسلامی ما ظرفیت خوبی برای ایجاد تمدن اسلامی و پرسشهای جدید دارند، هرچند نیازمند تکمیل هستیم و بر خلاف مکتب تجدد که اساساً علوم اسلامی را دارای صلاحیت نمیدانند و معتقدند در بنیانهای دانش باید تحول ایجاد کرد، ولی ما در سیره اندیشمندان مسلمان و معاصری چون علامه طباطبایی و برخی شاگردان ایشان مثل شهید مطهری، داریم که با ابتنای بر ایدئولوژی و علوم اسلامی و پایه قراردادن آنها، میشود به پرسشهای جدید انسان معاصر پاسخ داد. بنابراین با الگوگیری از این روش متفکران معاصر میتوان زمینههای چنین فضایی را فراهم کرد.
پرسش: آنچه شما ذیل جریان دوم یعنی تجددخواه طبقهبندی میکنید، خصوص نگاه سکولار است یا هرگونه گرتهبرداری و دستاوردهای بشری را مشتمل است؟ مثل مطالعات معنوی کاتولیکها.
پاسخ: برای اتصاف یک دانش به اسلامیبودن باید میان سطوح مختلف تفکیک کرد؛ زیرا ما در لایه الهامگیری، میتوانیم از هر منشأ الهام دیگری استفاده کنیم. اما در مرحله خط تولید باید مستند به منابع دینی باشد؛ وگرنه وجه حجیت آن دانش، مخدوش خواهد شد. لذا خروجی و برآورد آن دانش و مسئله را باید با کلیت اندیشه دینی سنجید، چه بسا ممکن است اندیشه تولیدشدۀ یک کاتولویک در چارچوب تفکر دینی و مسیحیت قرار نگیرد.
پرسش: درباره رویکرد تمدن گرایی حداکثری، آیا مباحث عینی و کاربردی جدیدی مثل هوش معنوی، تیپولوژی و مباحث تجربی در حوزه تمدنی میگنجد یا نیازمند دانش و شاخه جدیدی هستیم؟
پاسخ: ما دو حوزۀ علوم اسلامی داریم: یکی علوم اسلامی شناسنامهدار و اصلی از قبیل فلسفه، کلام، اخلاق، تفسیر، کلام و فقه اسلامی. دسته دوم علوم انسانی از قبیل روانشناسی که دغدغه ما بیشتر اسلامیسازی آنهاست. بنابراین نفی امکان معقول احداث چنین دانشهایی درست نیست و نیازمند شکلگیری مطالعات جدید اینچنینی هستیم. بلکه فضای مجزایی است که نیازمند مطالعات جدید و شاخه دیگری میشود.