مقاله پژوهشی
نویسنده: حسن بوسلیکی (هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
چکیده:
بخش قابل توجهی از مطالعات روانشناسی به مطالعه پدیدههای اخلاقی (قضاوت اخلاقی، رفتار اخلاقی و ...) اختصاص دارند. از جمله نظریههای متأخر در این حوزه، «نظریه قلمروی اجتماعی۔ شناختی» است. این نظریه که از نگاه انتقادی به دیدگاههای لارنس کلبرگ شکل گرفته، امروزه با طیف وسیعی از مطالعات تجربی حمایت میشود. در این پژوهش، پس از مرور اصلیترین ادعاهای این نظریه، در خصوص شناخت اخلاقی و رشد اخلاقی، به نقاط ابهام یا کاستیهای آن - بر اساس دیدگاههای تجربی و ملاحظات نظری - پرداخته شده است . ادعای اصلی این نظریه این است که سه قلمرو «اخلاق، قراردادی و شخصی» از سنین پایین کودکی متمایز میشوند و هر کدام مسیر رشد خود را طی میکنند. در این نظریه بر تجربههای زیستۀ کودکان برای رشد اخلاقی تأکید میشود و به عواملی همچون تعامل با همسالان، تعامل با والدین، تعاملات میانقلمروی اشاره میشود. فرایند تعامل کودک با محیط (از جمله والدین) به شکل دیالکتیک دیده میشود. این نظریه به رغم نقاط قوّتی که دارد، از کاستیهای نظری رنج میبرد که از جمله آنها، میتوان به «برداشت عقلی از اخلاق و قضاوت اخلاقی»، «نابسندگی معیارهای تمایز میان قلمروها»، «تلقی ناکافی از هنجارهای دینی» اشاره کرد.
کلیدواژهها: رشد اخلاقی، نظریۀ قلمروی، روانشناسی اخلاق، نظریه قلمروی اجتماعی- شناختی، عوامل رشد اخلاقی
تاریخ انتشار: پاییز 1400
محل انتشار: اخلاق پژوهی، دوره 4، شماره 3 - شماره پیاپی 12