تمام ائمه عليهم السلام انسان كامل هستند يعني اينكه تمام صفات و ويژگيهاي خوب را مثل عدالت ، گذشت و فداكاري ، بخشندگي و ........ به طور مساوي و به نحو اعلي دارا مي باشند . و اين طور نيست كه يك صفت از صفات ديگر آنها بزرگتر و مهمتر باشد . اما صفتي كه در مورد حضرت علي عليه السلام زبانزد عام و خاص بوده و در تاريخ نيز مشهور است ، عدالت اوست .
در اين خصوص بهتر است به مطالبي در مورد عدالت حضرت على(عليه السلام) توجه نمائيد:
1ـ وقتى طلحه و زبير بعد از بيعت با حضرت(عليه السلام)براى گرفتن سهمِ خود و تصدى امر به خدمت حضرت رسيدند، حضرت(عليه السلام)از آنها پرسيد آيا كار شخصى با من داريد و يا كار حكومتى؟ وقتى در پاسخ گفتند كه كار ما شخصى است حضرت چراغى را كه مربوط به بيتالمال بودو روشن بود، خاموش كردند و چراغى را كه براى كارهاى شخصى بود روشن كردند و آن دو نفر وقتى اين صحنه را ديدند بدون بيان خواسته خود از نزد حضرت(عليه السلام)رفتند و متوجه شدند كه عدالت على(عليه السلام)اجازه خوردن مالى و حقى را به آنان نخواهد داد و از اين جا بود كه باتحريك عايشه زمينه جنگ جمل و آن فتنه كور را آماده كردند.
2ـ خود حضرت در موردعدالتشان مىفرمايند: و اللهِ لَوْ اُعطيتُ الأقاليمَ السبعة بِما تَحْتَ اَفلاكها عَلى اَنْ اَعْصِى اللهَ فى نَمْلَة اَسْبلُها جُلْبَ شَعيرةٍماَفَعْلتُه و إن دنياكم عندى لَاَهْوَنُ من وَرَقَةٍ فى فَمِ جرادةٍ تَقْضَمُها؛ به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمانهاستبه من دهند تا خدا را نافرمانى كنم كه پوستِ جُوى را از مورچهاى ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد! و همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگجويده شده دهان ملخ پستتر است.» (نهجالبلاغه، خطبه 224، ص 460 ترجمه محمد دشتى)
3ـ و باز خود حضرت(عليه السلام)در نهجالبلاغه مىفرمايند:
به خدا سوگند برادرم عقيل را ديدم كه به شدت تهى دست شده بود و از من درخواست داشت تا يك مَنْ از گندمهاى بيتالمال را به او ببخشم. كودكانش را ديدم كه از گرسنگى داراى موهاى ژوليده و رنگشان تيره شده بودند، گويا با نيل رنگ شده بودند. پى در پى مرا مىديد ودرخواست خود را تكرار مىكرد. چون به گفتههاى او گوش دادم پنداشت كه من دينم را به او مىفروشم و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست برمىدارم. روزى آهنى را در آتش گذاخته و به بدنش نزديك كردم تا او را بيازمايم، پس همانند انسان بيمار از درد فرياد زد ونزديك بود از حرارت و گرمى آن بسوزد. به او گفتم: اى عقيل! گريهكنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهنى مىنالى كه انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته است؟ اما مرا به آتش دوزخى مىخوانى كه خداى جبّار با خشم خود آن را گداخته است؟ تو از حرارت ناچيزى مىنالى و من ازحرارت آتش الهى ننالم. (نهجالبلاغه، خطبه 224، ص 460 ترجمه محمد دشتى)