اولا: بر طبق ادله و براهين عقليه امام بايد معصوم باشد يعني داراي يك نيروي غيبي باشد كه از خطا و اشتباه و گناه و سهو و نسيان بطور كلي و صددرصد مصونيت داشته باشد تا در حفظ و اجراي - قوانين آسماني از خطا و اشتباه محفوظ باشد . اگر امام هم مانند ساير مردم در معرض خطا و اشتباه و گناه باشد لازم ميآيد احكام و قوانيني كه از جانب خدا براي هدايت و تكامل انسانها نازل شده و در بين آنها محفوظ نماند و همواره در معرض تغيير و تبديل باشد. در حالي كه امام براي همين جهت است كه حافظ و مجري احكام واقعي الهي باشد . بعلاوه از قرآن هم استفاده ميشود كه امامت به افرادي كه به خويشتن يا ديگران ستم ميكنند يعني معصوم نباشند نخواهد رسيد «و اذا بتلي ابراهيم ربه به كلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماماً قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين». در ذيل اين آيه حضرت ابراهيم از خدا ميخواهد كه از نسل وي هم افرادي به امامت برسند خدا پاسخ ميدهد كه عهد من يعني امامت به ستمكاران نخواهد رسيد.
و همچنين از روايات لزوم عصمت در امام استفاده ميشود. بنابراين امام يك فرد عادي نيست بلكه شخصي است كه بواسطه لياقت و كمالات ذاتي عالِم به جميع احكام و قوانين واقعي الهي است و در طريق حفظ و اجراي آن قوانين صد در صد بيمه شده و مصونيت كلي دارد. وقتي عصمت در امام ضرورت پيدا كرد اثبات - ميشود كه كسي ميتواند امام را تعيين كند كه معصوم شناس باشد. از روح و دل و حقيقت افراد كاملاً - اطلاع داشته باشد. و جز خدا هيچكس نميداند كه اين لياقت و شايستگي ويژه را چه كسي دارد بنابراين جز خدا هيچكس نميتواند امام معصوم را تعيين كند.
به عبارت ديگر، امام و رهبري الهي داراي خصوصيّاتي است كه قابل شناخت حسي و عقلي نيست. مثلاً مقام عصمت نه محسوس است و نه معقول و به همين جهت مردم توانايي شناخت و تعيين امام را ندارند. البته از طريق اعجاز مردم قادر به شناخت هستند و اين پس از آن است كه خداوند شخصي را تعيين كرده و او را موظّف به ابلاغ رسالت كرده باشد. و يا اين كه رسول خدا«صلي الله عليه وآله وسلم» افرادي را به عنوان امام معرفي كند، كه از راه بيان رسول«صلي الله عليه وآله وسلم» پي برند كه او ويژگيهاي لازم امامت را دارد. و اِلاّ براي اين مقام معرّفي نميشد. و اين غير از آن مطلبي است كه مردم به طور مستقيم به درك حسي و عقلي از خصوصيات شخصي معيني برسند. به همين جهت تعيين كننده شخص امام، خداي متعال است كه به باطن انسان آگاه است .
ثانياً: روايات بسيار از پيامبر اكرم«صلي الله عليه وآله وسلم» هست كه بر عدد ائمه دلالت دارد. براي اينكه كثرت احاديث از طريق اهل سنّت معلوم شود، كافي است بگوئيم: تنها، در «مسند احمد»، سي و چهار حديث از جابر بن سمره و در «صحيح مسلم»، هشت حديث روايت شده است كه با كمال صراحت دلالت دارند بر اينكه عدد ائمه و خلفاي پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) دوازده نفر است.
ازجمله:
وقـتـى آيـه « يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم» ( نساء / 59 ) نازل شد ، جـابـر بن عبداللّه انصارى از رسول اللّه (صلي الله عليه وآله وسلم) پرسيد اولى الامر كه اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شـده چه كسانى هستند ؟ حضرت فرمودند :هم خلفائى يا جابر و ائمه المسلمين من بعدى اولهم عـلـى بـن ابى طالب ثم الحسن ثم ثم الحسين ثم على بن الحسين و محمد بن على المعروف فى التوراه بالباقر ستدركه يا جابر فاذا لقيته فاقراه منى السلام ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسى بن جـعـفـرثـم عـلـى بن موسى ثم محمد بن على ثم على بن محمد ثم الحسن بن على ثم سميى و كـنـيـى حجه اللّه فى ارضه و بقيته فى عباده ابن الحسن بن على ( غايه المرام , ج 10 , ص 267 ) ( ينابيع الموده , ص 494 )
بااين اوصاف بهتر است قدري به مطالعه تاريخ بخصوص زمان امام هادي وامام حسن عسكري ( عليهم السلام) وپس از شهادت آن امام همام پرداخت تا با شخصيت جعفر واتفاقاتي كه پس از شهادت امام حسن عسكري ( عليه السلام) رخ داده بيشتر آشنا شد.