مرتضی ضمیری تشریح کرد تفاوت دیدگاه محمدعلی امیرمعزی با اندیشه شیعی در شناخت خداوند پژوهشگر دین بیان کرد: از نظر محمدعلی امیرمعزی، شناخت خدا، یک تجربه درونی مستقیم و ارتباطی است بنابراین دیدگاه وی با اندیشه ناب شیعی در زمینه شناخت خدای متعال تفاوت دارد چراکه وی خداوند را در دو ساحت ذات و فعل مطرح کرده و معتقد است ساحت ذات، غیر قابل دسترس و شناخت است.

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، نشست «اندیشه‌های محمدعلی امیرمعزی در مسائل شناخت امام و ارتباط معنوی با او به جای خدا» امروز یکشنبه ۱۵ بهمن‌ماه از سوی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد.

حجت‌الاسلام والمسلمین مرتضی ضمیری؛ پژوهشگر دین، در این نشست سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید:

روش پژوهشی محمدعلی امیرمعزی پدیدارشناسانه است و سعی می‌کند نقد تاریخی را به مطالعات خود پیوند بزند و بر این مسئله تأکید هم دارد. طبیعتا وقتی با امیرمعزی مواجهیم نمی‌توانیم اولاً و بالذات، وی را نقد فلسفی و عرفانی کنیم بلکه نقدهای ما بایستی بیشتر متنی باشد چون وی در بستر تاریخ، روایات ما را بررسی کرده و مثلاً می‌گوید امیرالمؤمنین(ع) چینن فرمود یا الهیات نخستین شیعه، این را می‌گوید. سعی وی بر این است اما اینکه چقدر موفق بوده است جای بحث دارد. بنده معتقدم کار وی ایراداتی دارد چراکه روایات را به خوبی بررسی نکرده و قرائن و شواهد موجود در آنها را به خوبی مورد توجه قرار نداده لذا نتیجه غلط گرفته است.


                                                                       

دیدگاه امیرمعزی درباره صفات خدا

ایشان در باب شناخت خدا و به بیان بهتر شناخت امام به جای خدا، مطالبی دارد و معتقد است پای امام به عبودیت و عبادت هم کشیده می‌شود. از نگاه امیرمعزی؛ دو نوع الهیات و کلام و سنت در شیعه وجود دارد که یکی کلام شیعه نخستین و اولیه است که از عصر معصوم شروع شده و تا قبل از آل بویه و مکتب بغداد را شامل می‌شود. در این دوران، یک سنت باطنی فراعقلی از جانب خود اهل بیت(ع) و خواص شیعه ارائه می‌شود اما وقتی وارد عصر آل بویه می‌شویم که سیاست هم به دست شیعه می‌افتد رویکرد عالمان هم عوض شده و یک کلام عقل‌گرا به جای سنت باطنی فراعقلانی می‌نشیند.

وی تصریح می‌کند در مرحله اول که تشیعِ اصیل را شاهدیم مبانی عرفانی در آن تشیع وجود دارد اما در تشیع ثانویه، شرایط کاملا عوض شده و منطق ارسطویی و عقلانی دخیل می‌شود لذا شیعه، خودش را از تشیع اولیه برکنار می‌بیند. وی منابعی همانند «کلینی» کافی، آثار ابن بابویه، تفسیر فرات کوفی و آثاری از این قبیل را در این دوران موثر می‌داند که منجر به تشیع عقلانی و فراباطنی شده است. به نظر وی الهیات اولیه در بخش شناخت خدا و در زمینه عبودیت خدا حرف تازه‎ای دارد. وی در باب شناخت خدا معتقد است ما نمی‌توانیم شناختی از خدا داشته باشیم غیر از یک الهیات سلبی؛ بدین معنا که خداوند، نه جسم و نه صورت است و صفات سلبی همانند جوهریت و زمان‌مند بودن و مکان‌مند بودن ندارد.

وی می‌گوید دیدگاه دیگر درباره شناخت خداوند، توجه به او به معنای شیء است. از نظر امیرمعزی؛ بنا بر علم توحید امامان، وجود خداوند مطلقاً برتر از هرگونه فکر، خیال و اندیشه است. خداوند در وهم نمی‌گنجد و هیچ سخنی درباره وی نمی‌توان گفت غیر از آنچه که خودش در کتب آسمانی گفته است. بسیاری از اخبار ائمه مربوط به نسبت‌‌های گوناگون به خدا همانند دارای زمان و مکان بودن است. در واقع در این شرایط با خدای نیستی‌ها مواجه هستیم و نمی‌توانیم بگوییم خدا شیء است. از نظر امیرمعزی، با همه این اوصاف، خداوند اراده کرده تا خود را به آفریدگان بشناساند. از این منظر است که برای خودش برخی اسم‌ها و صفات برگزید که برخی از آنها متعلق به ذات و برخی متعلق به فعل وی هستند. صفات ذاتی، متعلق به جنبه دست نیافتی خداوند هستند اما صفاتِ فعل، همان صفاتی هستند که انسان می‌تواند خداوند را در مقام این صفات بشناسد.


تأثیرپذیری از هانری کربن

امیرمعزی معتقد است بدین ترتیب می‌‌توانیم دو ساحت وجودی از خدا بشناسیم که یکی ساحت ذات است که دست نیافتنی است و دیگری صفات افعال است که به وسیله امامان به اجرا در می‌آید لذا ائمه(ع) وسیله شناختن وجهِ شناختنی خداوند به آفریدگان هستند. وی می‌گوید این ساحتِ ظهورپذیر خداوند است. بدین ترتیب، دوگانگی ذات و افعال، وجهی از دوگانگی باطن و ظاهر خداوند است. از نظر امیرمعزی، شناخت حقیقت امام، به معنای شناخت آن چیزی است که از خداوند، شناختنی است. پس اگر بخواهم خدا را بشناسیم و با او ارتباط برقرار کنیم باید حقیقتِ امام را بشناسیم.

در جای دیگر اذعان دارد آشنایی با تعالیم ائمه(ع) درباره نزدیکی و شناخت خدا، نه با نظریات کلامی و استدلال‌های منطقی و رأی و قیاس و اجتهاد، بلکه از راه تجربه مستقیم و زنده میسر است یعنی تجربه درونی آنچه در خداوند شناختنی است بنابراین باید مظهر تام خدا یعنی امام را ببینیم و بشناسیم. لذا شناخت خدا، یک تجربه درونی مستقیم و ارتباطی است بنابراین دیدگاه وی با اندیشه ناب شیعی در زمینه شناخت خدای متعال تفاوت دارد چراکه وی خداوند را در دو ساحت ذات و فعل مطرح کرده و معتقد است ساحت ذات، غیر قابل دسترس و شناخت است.

به نظر می‌رسد پیشینه این سخن در کلمات استاد ایشان یعنی هانری کربن وجود دارد. بنده وقتی به کتاب «اسلام ایرانی» مراجعه کردم متوجه شدم وی در دو جا همین حرف‌ها را زده است. در جایی اشاره دارد بدون امامت، در برابر خدای ناشناختی یعنی کنز مخفی، غیر از شیوه الهیات تنزیهی، هیچ راه دیگری نمی‌توان در پیش گرفت. اگر خدای ناشناختنی، موضوع معرفت و محبت قرار گیرد به لطف وجهه یا مظهری است که در واقع خدای عیان شده است. بنابراین هر آنچه امیرمعزی ادعا کرده و سعی در اثبات آن دارد در اندیشه هانری کربن هم وجود دارد.
 

بهره‌گیری از روایات

کربن در جای دیگر می‌نویسد به هیچ وجه امکان برقراری پیوند محبت میان انسان و خداوند وجود ندارد و خداوند جز در قالب ظهورش، موضوع معرفت و محبت قرار نمی‌‌گیرد و در قالب همین مظهر، محبوب، محب و محبت متحد می‌شوند. این مظهر همان امام است. به نظر می‌رسد این دیدگاه رهاورد همان الهیات سلبی و تنزیهی است. کسی که الهیات سلبی را می‌پذیرد در واقع مفاهیم ایجابی بر خداوند قائل نیست. این نظریه در فلسفه غرب و شرق، طرفدارانی همانند ابن میمون و قاضی سعید قمی داشته است اما برخی منشأ آن را افلاطون می‌دانند. حال سؤال این است که چه ادله و مستنداتی از امیرمعزی در زمینه شناخت خدا وجود دارد؟ این ادله دو بخش است؛ اول اینکه خدا شناخت‌ناپذیر است مگر اینکه شناخت با صفات سلبی باشد. بخش دوم ادله‌ای است که وی برای شناخت خدا ارائه داده و معتقد است باید اهل بیت(ع) را به جای خدا شناخت.

او برای بخش اول به روایات متعددی از جمله روایات موجود در «کافی» کلینی، شیخ صدوق و ... اشاره می‌کند. بخش دیگر، روایاتی است که خداوند را با صفات سلبی شناسانده است؛ از جمله اینکه کسی از امام باقر(ع) سوال کرد که به من خبر دهید خداوند از چه زمانی بوده است؟ امام باقر(ع) در پاسخ فرمودند بگو خدا از کی نبوده که به شما بگویم از کی به وجود آمده است؟ چراکه خداوند همیشه بوده است. بنابراین اگر بخواهیم سراغ خدا برویم، شناخت ما محدود به همین اطلاعات موجود در روایات است. به نظر می‌رسد ادله مربوط به آیات و روایات به شکل ناقص مورد بررسی قرار گرفته است چراکه امیرمعزی، در قرآن، فقط آیات سوره توحید در این زمینه را بررسی کرده لذا معتقد به شناخت خداوند از طریق صفات سلبی است اما در آیات دیگر از جمله در آیات ابتدایی سوره حدید گفته شده که خداوند کسی است که مالکیت آسمان و زمین به دست اوست. این گزاره‌ای ایجابی و قابل معرفت و شناخت است.

به عنوان نتیجه بحث باید گفت ما عقلاً، شناخت خداوند را بر خودمان واجب می‌دانیم چون شناخت حقیقت، خصوصیت فطری انسان است و نکته دیگر حس فطری شکرگزاری در نهاد انسان است بنابراین دنبال شناخت خداوند می‌رود. همچنین اگر انسان خدای خود را نشناسد احتمال می‌دهد از سعادت دور شود. لذا مرکز ثقل امیرمعزی، استفاده از روایات، مخصوصا آثار قرون نخستین است اما بر اساس آیات و روایات و بر خلاف دیدگاه وی، خداوند در مقام ذات کاملا قابل شناخت است. 

منبع: روابط عمومی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
کلمات کليدي
اخبار پژوهشکده فلسفه و کلام
 
امتیاز دهی
 
 

[Part_Lang]
[Control]
تعداد بازديد اين صفحه: 38
Guest (PortalGuest)

پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي - دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم
مجری سایت : شرکت سیگما