اولين نكته اينكه بايد بدانيم عدم اعطاي خداوندي خود نوعي اعطاء است و ارزش انسان بر اساس امور معنوي مي باشد.
اگر مادري را ديديد كه بر فرزند مريض خود خرده مي گيرد و به او داروي تلخ مي دهد، هيچگاه او را مذمت نمي كنيد. چرا كه او صلاح طفل خود را مي خواهد. پروردگار عالم هم گاهي با عدم اعطاء خود راه تكامل و ترقي انسان را پيش پاي او قرار مي دهد.
با اين تفاصيل، بايد دانست تفاوت در كيفيت خلقت انسانها نتيجه ولازمه حتمى نظاممندى و قانونمندى جهان هستى است؛ يعنى:
1- نظام خلقت، نظام علت و معلول است و هيچ معلولى بدون علت به وجود آمدنى نيست، وتخلف هيچ معلولى از علت تامهاش ممكن نيست (اصل ضرورت علّى).
2- رابطه علت و معلول داراى مكانيسم و ارگانيسم معين است چنان نيست كه از هر علتى، هر معلولى ايجاد شود، به تعبير ديگر هر علت معينى معلول معينى دارد (اصل سنخيت علت و معلول).
اگر دو اصل فوق با ژرفكاوى دقيق فلسفى مورد بررسى قرار گيرد مشخص خواهد شد كه مثلا بينا يا نابينا تولد يافتن يك فرد يا از دنيا رفتن يك كودك و حيات طولاني يك انسان ديگر، لازمه مجموعه عللى است كه در به وجود آوردن وى دست داشتهاند. در اين امور عوامل بسيار متعددى دخيلند، حتى كيفيت آميزش والدين، زمان، مكان، روحيات و حالات روانى، وضعيت جسمى، نوع و مقدار غذاهايى كه مصرف كردهاند و... هريك به سهم خود نقشى در كيفيت تكوين جنين ايفا مىكنند. ممكن است پرسش شود كه آيا خداوند نمىتواند باتفاوت چشمگيرى كه همه اين عوامل دارند تأثير همه را يكسان سازد؟ پاسخ آن است كه چنين چيزى سر از تناقض درمىآورد؛ زيرا لازمه آن اين است كه علت باشد و تأثير نكند و علت بودن و تأثير نكردن تناقض آميز است و يا معلولى بدون علت پديد آيد و لازمه آن اين است كه كل طرح نظام آفرينش به هم بخورد؛ زيرا در اين صورت پديد آمدن هر چيز از هر امر نامربوطى محتمل مىشود.
براى آگاهى بيشتر ر.ك: («عدل الهى» ، شهيدمطهرى ، بحث راز تفاوتها).
البته هر كس در اين دنيا امكانات بيشترى دارد مسؤوليت بيشترى هم متوجه اوست. اگر كسى اندامى زيبا و يا استعداد خوب دارد، در قبال آن مسؤوليت بيشترى هم دارد. علاوه بر آن خطرات فزونترى نيز او را تهديد مىكند.
كسى كه در قله كوه است، اگر پرتاب شود بيشتر آسيب مىبيند تا كسى كه چند مترى از كوه بالا رفته است. بنابراين تكليف و مسؤوليت هر فرد به ميزان عقل و ديگر امكانات خداداى او بستگى دارد. ما در مقام مقايسه دچار قضاوتهايى مىشويم كه اصولى و حساب شده نيستند. براى مثال هندوانهاى كه سى كيلو وزن دارد و هندوانهاى يك كيلو، آيا به هندوانه يك كيلويى ظلم شده است؟! آن هنداونه در شرايطى قرار داشته كه بيش از يك كيلو امكان رشد نداشته، ولى هنداونه ديگر در شرايط مناسبترى قرار داشته و رشد بيشترى كرده است. هيچ تبعيض و بىعدالتى هم صورت نگرفته است. هندوانه يك كيلويى كمال خودش را داراست. خواهيد گفت، چرا خداوند شرايط رشد را متفاوت قرار داده است؟ آيا بهتر نبود در تمامى زمين و تمامى نقاط هندوانهها يك شكل و اندازه و رنگ مىشدند ؟! روشن است كه در اين صورت بايد ما جهانى را فرض كنيم كه همه چيز آن يكنواخت و يك سطح است و هيچ حركتى هم در آن مشاهده نمىشود؛ زيرا همه چيز در رتبه اعلاى خود قرار دارند. اين جهان، جهان ماده و طبيعت و حركت است و لازمه چنين وضعيتى اختلاف مراتب و درجات است.
حال به محيط انسانى باز مىگرديم، از نظر شما معناى عدالت آن است كه همه افراد بشر در يك سطح يك شكل باشند؛ مثلا همه زيبارو و خوشگل؟ آيا در اين صورت زيبايى معنا داشت؟! وقتى همه زيبا باشند ديگر زيبايى قابل شناسايى نيست. گذشته از اين چرا فقط زيبا؟ بهتر نبود همه بوعلىسينا و انيشتن و ... بودند كه در اين صورت عالم و دانشمند نيز فاقد معنا بود و اگر چنين حالتى در موجودات عالم بود كه همه چيز مرتبهاى از كمال به صورت مساوى قرار داشتند. جهان يخبندانى بود كه هيچ حركت و تلاشى در آن تحقق پيدا نمىكرد.
زشتترين و ناقصترين افراد بشر نيز از هستى برخوردارند و در پلكانى از كمال ايستادهاند و به نوبه خود خانهاى از جدول حيات را پر كردهاند.
آدمي زنده به عقايد و مرام و باورهاي خويش است و براستاي آنچه باور دارد عمل مي كند. اگر باور بر عدل الهي آنگونه كه گفته شد در كمون وجود و عمق جان ما رسوخ كرده باشد هرگز نه برخورداري از نعمت هاي الهي و يا آنچه نعمت مي پنداريم مي تواند موجب طغيان گردد و نه محروميت از آنچه نعمت مي شماريم مي تواند مارا انزوا طلبي و فسردگي بكشاند چه مي دانيم كه آدمي جهت رسيدن به اهداف دنيوي و بهرمندي بدنيا نيامده است. هدف از خلقت او بندگي است و اين بندگي چه در موقعيت عالي اجتماعي باشد چه در پائين ترين و چه در برجسته ترين پايگاه اقتصادي باشد و چه در سافلترين درجه بايد انجام بگيرد. چه همانگونه كه بيان شده است هيچ يك از اين برخورداريها و محروميت ها نشان برتري و پائين ترين نيست و در شخصي به آنچه دارد آزموده مي شود. لذا اگر اين انديشه بر وجود او حاكميت پيدا كند و با اين ذهنيت زندگي نمايد و به تعبير ديگر باورهاي اسلامي بر حيات او دامن گسترده داشته باشد هرگز نبايد نشاط خود را از كف دهد و سر بر زانوي غم گذارد چون مي داند كه هر شخصي بي ترديد از برخي نعمت ها محروم است و اينگونه نيست همگان از تمام نعمت ها و در عاليترين مرتبه ي آن برخوردار باشند.
پس با اين تفاصيل به خوبي معلوم مي شود كه خلقت كودكاني كه در بدو تولد مي ميرند و از حيات محروم مي شوند چيست. در كل بايد بدانيم تمام خلقت پروردگار عالم با حكمت خاص بوده و اينكه ما آن حكمت را ندانيم دليل بر نبودن حكمت نيست.
و اما نكته آخر اينكه عدم استمرار حيات و اينكه كودكي در سن كم از دنيا مي رود معلول عواملي است و نظام عالم نظام علي و معلولي است.