|
سیدعلیرضا واسعی:
نه گفتن امام حسین(ع) به امری ذلیلانه؛ علت رخداد عاشوراست
سیدعلیرضا واسعی معتقد است آنچه موجب شد امام حسین(ع) همراهان خود را در یک سختی بزرگ قرار دهد و حاضر نشد به هیچ نحوی مصالحه کند این بود که امام(ع) دریافت که این انتخاب یعنی مصالحه با امویان ذلتبار است و ممکن است طول زندگی امام(ع) را افزون میکرد اما آنچه برای انسان اهمیت دارد عرض زندگی است
به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به نقل از خبرگزاری ایکنا، نشست «امام حسین (ع) در دو راهی شهادت و ذلت؛ تبیین تمدنی از واقعه عاشورا» امروز ۱۳ شهریور، با سخنرانی سیدعلیرضا واسعی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد که در ادامه مشروح آن را میخوانید؛
عاشورا و چرایی پیدایی آن از مسئلههای جدی در ازمنه مختلف بوده است و امروزه هم اذهان زیادی را به خود متوجه کرده که چرا این واقعه رخ داد، آیا این پیشامد یک پروژه برنامهریزیشدهای بود که امام(ع) آن را دنبال کرد یا یک پروسهای بود که پیش آمد و آنچه رخداد برنامهریزینشده بود. بر اساس نگاه دوم به تحلیل عاشورا میپردازم و بحثی که امروز مطرح میکنم نیز با همین رویکرد است که اساسا امام(ع) به مثابه یک پروژه عاشورا را دنبال نمیکردند، بلکه فرایندی بود که رخ داد و آنچه از امام(ع) سر زد یک جنبش یا شورش و یک حرکت معنادار نبود و البته امری فراتر از همه اینها بود. آنچه امام(ع) آن را در پیشروی خود قرار دادند بسیار مهمتر و عمیقتر از چیزی بود که در ذهنیت خیلی از ما جای گرفته و گمان میکنیم جنبشی را آغاز کرده بودند و به نتیجه خود نیز نرسیدند.
رویکرد فرعونمآبانه خلفا در صدر اسلام
امام(ع) امری عظیمتر و مهمتر را دنبال میکرد که تحت عنوان شمشیر از آن یاد میکنم. پیش از اینکه به این مقوله بپردازم دو نکته مهم تاریخی را باید مورد تاکید قرار بدهم که در تبیین واقعه عاشورا اثری مهم دارند؛ یک نکته سخنی از امام علی(ع) در نهج البلاغه است که البته مشابه آن در کلام امام حسین(ع) نیز تجلی داشته است. امام(ع) وقتی نوع حکمرانی فراعنه را توصیف میکند میگویند فراعنه مردم را عبد و بردگان خود گرفته بودند یا نوع نگاه فراعنه به مردم نگاه خدایگانی و بندگانی بوده است و اینطور میدیدند که ما خدایان و دیگران بندگان ما هستند و آنها باید تابع ما باشند. این نگاه خدایگانی در ادوار تاریخی همچنان مورد قبول حاکمان بوده، چنان که در صدر اسلام این رویکرد غالب بوده است. یک جملهای از معاویه نقل شده که میگفت آنچه به عنوان مال و اموال در اختیار ماست مال خداست و ما نیز به عنوان خلیفههای خدا در تصرف اموال اختیار تام داریم.
یکی از مقولههایی که در ذهنیت امثال معاویه بود این بود که چون من خلیفه خدا و رسولش هستم و چنین نقشی را بازی میکنم پس از اختیار مطلق برخوردارم و هر گونهای که بخواهم میتوانم عمل کنم و هیچ کسی و قاعدهای نمیتواند من را مهار یا محدود کند. این رویکرد که نگاه خدایگانی و بندگانی است در صدر اسلام و در میان خلفا نیز وجود داشت که ریشه در نگاه اسلام به مقوله حکمرانی و ولایت و فرمانروایی داشت که خود نیازمند بحث است که قابل دفاع هست یا خیر، اما در تفکر اسلامی همیشه این نگاه غالب بوده که باید از ولی مسلمین و خلیفه اسلامی اطاعت کرد و هرگونه تخلف به عنوان جرم شمرده میشد.
آنچنان این مناسبات و تعامل شدت یافته بود که اگر کسی فرانروایی خلیفهای را به گردن نمیگرفت یا به تعبیری عبودیت حاکم را به جان نمیخرید این فرد به عنوان مجرم شناخته میشد. بنابراین نکته نخست اینکه فراعنه مردم را به مثابه بندگان خود گرفته بودند و این نگاه فرعونی در میان خلفای اسلامی نیز مورد قبول واقع شده بود.
نکته دوم تاریخی نیز که به ما را در فهم عاشورا کمک میکند این است که پس از عاشورا اتفاق عجیبی به نام «حره» رخ داد که داستان بسیار عجیبی است. یک جمله بسیار جالب در حره وجود دارد که به نظرم در فهم جامعه اسلامی عهد امام حسین(ع) مهم است و به ما نشان میدهد که چرا امام(ع) دستگاه خلافت را یاری نمیکند. در این واقعه فرماندهی سپاه یزید را مسلم بن عقبه بر عهده داشت که با سپاهیان بزرگی مدینه را تصرف کرد و به حکم یزید سه روز شهر را بر مهاجمان مباح کرد و هر نوع تخلف و فسادی را آزاد کرد. در همین صحنه یعنی وقتی واقعه حره تمام شد مسلم بن عقبه به سوی مکه حرکت کرد و در این مسیر مُرد. اما وقتی مسلم در بستر مرگ افتاد وصیتهایی میکند و یکی از جملاتش این است که اگر من در طول زندگی خودم هر کاری کرده باشم هیچ کارم به عظمت این واقعهای که آفریدهام نیست و میگوید اگر خدا همین کار نیک من را بنویسد کفایت میکند. نگاه مسلم به حره نگاه تقرب جویانه است و تصورش این بوده که به خاطر خدا و تبعیت از ولی امر مسلمین دست به این کار زده و این کار اجر زیادی دارد.
اینها را گفتم تا نوع نگاه مسلمین را به مقوله خلافت، حکومت و رهبری نشان دهم و مشخص کنم که اینها در ذهن مردم چه معنایی داشت و انسانها در جامعه چه تکلیفی بر دوش داشتند. وظیفه آنها این بود که آنچه خلیفه بیان میکند را به جان بخرند و در مرحله عمل الگوی خود قرار دهند و کاری برخلاف نظر خلیفه نکنند. کم و بیش این تلقی که باید از خلیفه اطاعت کرد و اطاعت از او واجب است ولو که به پیامدهای سنگینی منجر شود امری تثبیتشده بود و حرف خلیفه عین دیانت بود و اطاعتش نیز واجب. با همین نگاه معاویه کار خود را پیش برد، در آن زمان تلقی مردم این بود که هرچه معاویه میگوید عین دیانت است.
انسانها دارای ارزش ذاتی هستند
بنابراین وقتی معاویه با این نگاه حاکمیت را طراحی کرد، یزید را به عنوان ولی عهد خود به کار گرفت، اما مهم این بود که در فرهنگ اسلامی و واقعیتهای آموزههای دینی ما، انسانها دارای ارزش ذاتی هستند و هیچ انسانی برای دیگری آفریده نشده و هیچ انسانی برای اعمال قدرت و حاکمیت رجحانی نسبت به دیگری ندارد. در ذهنیت ما چنین القا شده یا چنین شایع شده که اساس آفرینش برای عده خاصی است. در اینکه عدهای از بزرگان مورد عنایت ویژه خدا هستند بحثی نداریم اما همه انسانها دارای ارزش هستند و اگر به قرآن مراجعه کنیم میبینیم انسانها دارای ارزش هستند و انسانی بر انسان دیگر از حیث آفرینش و خلقت، از حیث کرامت ذاتی و ارزش انسانی رجحان ندارد، حال میخواهد خلیفه یا حاکم و ... باشد.
هرکسی که رهبر جامعه میشود وظیفهاش تامین سعادت آدمیان است و او انسان خدومی است که برای رفع نیاز مردم وارد صحنه شده است. به تعبیر دیگر در فرهنگ اسلامی کسی که در جایگاه حکومت قرار میگیرد از اختیارات بیشتری برخوردار میشود، اما از حقوق انسانی بیشتری بهرهمند نمیشود اما مسئولیتش بیشتر است و یا به تعبیر دیگر آن فرد وظیفه دارد سعادت آدمیان را تامین کند. بنابراین انسانها ارزش ذاتی دارند و حکام باید انسانها را به سعادت برسانند. مطلب سوم این است که هیچ حکومت و حاکمی چنین حقی ندارد که حقوق آدمیان را پایمال کند یا به تعبیری هیچ انسانی چنین حقی ندارد که خودش را بر دیگران غالب کند و از دیگران بخواهد هرچه او میگوید را تبعیت کنند.
نکته چهارم اینکه اگر هر حاکمی بخواهد به دلخواه خودش عمل کند، محکوم است و در هیچ کجای اسلام چنین عملی مشروع نیست و هیچ انسان آزادهای چنین عملی را تایید نمیکند. نکته پنجم این است که با توجه به کرامت ذاتی انسان و برابری حقوقی آدمیان و اینکه حکام وظیفه تامین سعادت انسانها را دارند و حاکمی نمیتواند به دلخواه خود عمل کند، طبعا اگر حاکمی از طریق غیرصحیحی وارد عمل شده باشد وظیفه انسانی انسانهای آزاد در جامعه این است که در قبال چنین انسان و حکومت و سیاسی مقاومت کنند، ولو که به کشتهشدن آنها تمام شود و به هزینه سنگینی خاتمه یابد ولی چیزی است که زندگی انسانی چنین اقتضائی دارد.
امام حسین(ع) بین دوراهی واقع شدند، در مسیر حرکت خود از مکه به سوی کوفه در جاهای مختلفی علت ناهمراهی خود با دستگاه حاکمیت را بیان میکنند و در آغازین نشستی که با نماینده رسمی حکومت در مدینه داشتند نیز سخنان خود را بیپرده عنوان کرده بودند و اینها را به عنوان یک انسان مسئول بیان کرده بودند. اما در کربلا وقتی حر تلاش میکند رویه پیشآمده ختم به خیر شود و نمیشود و فرمان حصر و سختگیری صادر میشود، حر به سوی سپاه امام(ع) میآید و به امام(ع) ملحق میشود و سپس دغدغه خود را بیان میکند و میگوید فکر نمیکردم این افراد به پیشنهادهای شما تن ندهند. پیشنهادات این بود که اجازه دهند امام(ع) برگردد، از صحنه دور شود یا اجازه دهند امام(ع) برود و گفتوگوی نهایی خود را داشته باشد. بنابراین میگوید وقتی دیدم اینها به غیر از کشتن راضی نشدند حاضر نیستم با آنها همراهی کنم و از امام(ع) میخواهد توبه ایشان را قبول کند.
امام حسین(ع) و نپذیرفتن ذلت
امام(ع) در اینجا جمله مهمی دارد که دو قطبی بین زندگی انسانی و غیرانسانی ایجاد میکنند. امام(ع) میگویند: من دست خودم را هرگز به عنوان یک برده در دستان اینها قرار نمیدهم و مانند یک انسان ضعیف و سست فرار هم نخواهم کرد. سپس میگویند این انسان فرومایه من را بین دو امر مخیر ساخته است؛ بین اینکه شمشیر را قبول کنم و کشته شوم یا خواری و ذلت را پذیرا شوم. امام(ع) در ادامه میگویند هرگز از ما خواری پذیرفته نیست، ذلت این است که انسان به زندگی تن دهد که از اختیار و آزادی و حقوق انسانی و شرافت اجتماعی برخوردار نباشد. سپس امام(ع) میگویند مرگ را چیزی جز سعادت نمیبینم، آن مرگی که در راستای احیای حقوق انسانها باشد.
بنابراین آنچه موجب شد امام(ع) همراهان خود را در یک سختی بزرگی قرار دهد و حاضر نشد به هیچ نحوی مصالحه کند، این بود که امام(ع) دریافت که این انتخاب ذلتبار است و ممکن است طول زندگی امام(ع) را افزون کند اما آنچه برای انسان اهمیت دارد عرض زندگی است و انسانها با عرض زندگی خود معنا پیدا میکنند و امام(ع) شمشیر را انتخاب میکند. بنابراین نه گفتن امام حسین(ع) به یک امر ذلیلانه و غیرانسانی موجب پیدایی عاشورا شد.
منبع:
خبرگزاری ایکنا
اخبار پژوهشکده تاریخ و سیره, سلسله نشست های عاشورایی با حضور اساتید حوزه و دانشگاه
|
|