معرفی کتاب:
زبان و ناسازه ها در سخن مشروطه
تازه ترین اثر گروه فلسفه سیاسی منتشر شد.
زبان مشروطهخواهی با نیروی یكسانكننده و هیجانساز خود، ائتلافی از گروههای متفاوت پدید آورد و گروههایی با دنیای زندگی و افق فکری متفاوت را به كنش معطوف به اصلاح در قواعد نظم سلطانی وادار کرد؛ اما بهتدریج نیروهای آن تقلیل یافت. تقلیل نیروها ناشی از ابهام و سیالیت واژهها بود که اتاق بصری در سخن مشروطه را با اختلال روبرو ساخت. در پرتو اشكال زندگی و منطقهای متفاوت، فهمها و سازماندهیهای مفهومی و بیانهای ناهمگون در مورد سیاست پدیدار شد؛ نیز اندیشه سیاسی آشفته آشکار و تعارضات در حوزه عمل جلوهگر شد و بهتدریج استبداد رضاخانی میداندار گردید.
این اثر با هدف تبیین و سرنوشت سیاست و دولت در عصر مشروطه در پرتو نیروهای مضمون در زبان مشروطه خواهی برای بهره مندی علاقه مندان جامعه دانشگاهی و حوزوی تهیه شده است.
این اثر طی نه فصل سامان یافته است.
ابتدا پس از ورود به فضای مفاهیم و مقولات پژوهش که در فصل اول تعبیه شده است، وارد فضای گزاره پردازی در فصول آن می شود.
فصل های بعدی آغاز می شود تا الگویی در مورد تحلیل رابطه زبان و اندیشه سیاسی و دولت ارائه کند و همچنین نحوه کاربست چارچوب را در مورد نظام اندیشه سیاسی و دولت در عصر مشروطه نشان دهد.
کتاب زبان و ناسازه ها در سخن مشروطه، در حدود 450 صفحه و در قطع رقعی و با قیمت 85000 تومان به همت مرکز چاپ و نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی روانه بازار نشر گردید.
در مقدمه کتاب می خوانیم:
عصر مشروطيت ايران و انديشههاي آن هرگز فراموش نخواهد شد، چون لحظهها و انديشههاي بزرگ يك ملت زنده و بالنده از حافظه تاريخي و پايدار آن زدوده شدني نيست. هويت يك ملت آنگاه تداوم مييابد كه به خاطرات خطير خود بازگشتي مستمر داشته باشد. بازگشت بدون پژوهش انتقادي امّا خطرناك است. «رهيافت سخن مشروطه» به نهضت مشروطه و انديشههاي سياسي و دولت برآمده از آن، نگاهي انتقادي دارد و براي نشان دادن اين كه چرا مشروطه متني پر ابهام و سخني ناتمام است اين گزاره را پيش ميكشد؛ سرشت و سرنوشت سياست و دولت در عصر مشروطه در پرتو نيروهاي مضمون در زبان مشروطه خواهي رقم خورده است. اين گمانه در پرتو التفات چشم ذهن به نيروهاي مندرج در زبان است. بر اين اساس رهيافت سخن مشروطه، به عنوان ابزاري جهت بازنمايي توزيع نيروهاي زبان در يك فضا به استخدام درآمده است. اين رهيافت برخوردار از آنچنان ظرافتها و ظرفيتهايي است كه باواردکردن پارهای ازملاحظات ميتواند رهيافت «مشروطه به مثابه سخن» را از جهات گوناگوني از جمله «نظريه مبنا» و «سلسله واژگان» و «تورمفهومی» و «شبكه معنایی» و«سیستم دال ومدلول» و «روش شناسي» و «ماشین استدلال » مددرساند.
در پرتو اين رهيافت است كه امكان نشان دادن نيروي يكسان ساز و شور آفرين در زبان مشروطه فراهم آمده و همين رهيافت چنان ذرهبين ديد وسونگري چشم ذهن را تقويت كرده تا بتوان نيروي تخريبگر مندرج در ابهام زبان مشروطه خواهي را مشاهده كرد. تغيير جهت بررسيها و حركت از سمت زبان به سوي انديشه و عمل، اين امكان را فراهم كرده تا چالشهاي در حوزه انديشه سياسي مشروطه و تعارضات در فضاي عملياتي آن، در پرتو ابهام زبان مشروطه خواهي توصيف شود.
زبان مشروطه خواهي در پرتو تلاقي دو بازي زباني مدرنيته غربي و سنت اسلامي ايراني، از طريق حاشيه تمدني، دچار ابهام شده است. اين ابهام در عصر مشروطه به نقطه اوج رسيده است. در نتيجه زبان مشروطه خواهي در پرتو نيروي يكسان كنندة خود، ائتلافي از گروههاي با جهان زندگی وفرهنگ و شكل زندگي ودلبسنگی های متفاوت را برقرار نموده، و از طريق نيروي هيجانساز، آنان را به كنش معطوف به اصلاح در قواعد نظم سلطاني، وادار نموده است. اما به تدريج نيروهاي آن تقليل يافته است. از آنجائيكه اين زبان با شكل زندگي و حشر و نشر گروههاي انساني عصر مشروطه ضرب آهنگ واحدي نداشته به زودي نيروي يكسان كنندة خود را از دست داده است.
مكانيسم تقليل نيروها از آنجا شروع شده كه واژههاي مربوط به سخن مشروطه سيال گرديده و بدون توجه به بستر شكلگيري آنها تفسير شدهاند. سياليت واژهها، اتاق بصري در سخن مشروطه را با اختلال روبرو نموده است. در پرتو اشكال زندگي متفاوت و به تبع آن منطقهاي متفاوت، فهم و سازمان دهی مفهومی وبیان ها درمورد سیاست و قدرت رادر راستاهای گوناگونی قرارداده و در نتيجه انديشه سياسي آشفته گرديده است. آشفتهگي در انديشه سياسي،به نوبه خود در قالب تعارضات حوز عمل متبلورونمودار شده است.
در پرتو این ناسازها و اختلالات،نوعی تعارض در دل نهادهاي مربوط به سخن مشروطه پديد آمده است. ابهام زبان مشروطه خواه آشفتگيهاي در حوزه اتاق بصري و تعارضات و خشونتهاي در فضاي عيني و واقعيت سياست، در نهايت سخن مشروطه را كه از فشارهاي ناشي از «بازي بزرگ» بيبهره نبوده است، از درون دچار فروپاشي نموده است. اين فروپاشي در همه ابعاد و اضلاع سخن مشروطه پديدآمده است. و در نهايت به ضد خودمبدل شده واز درون ان استبداد رضاخان سر بر آورده است.
اين پژوهش طي ده فصل سامان مييابد. پس از ورود به فضای مفاهیم ومقولات پژوهش که در فصل اول تعبیه شده وارد فضای گزاره پردازی درفصول پس از ان می شویم .
فصل دوم آغاز ميشود تا الگويي در مورد تحليل رابطه زبان و انديشه سياسي و دولت ارائه دهد،وهمچنین نحوه كاربست چارچوب را در مورد نظام انديشه سياسي و دولت در عصر مشروطه نشان دهد. قهراً تمام ملزومات براي اين كاربست از قبيل، نظريه مبنا، روش شناسي و مفاهيم، فراهم ميشود و قالب كلي این فصل با عنوان، چارچوب نظري: «بازي زباني» و «نظام مشروطه» شكل ميگيرد.
در فصل سوم همراه با بررسي ادبيات در مورد «نظام مشروطه» زمينهاي فراهم ميشود، نحوه كاربست رهيافت بازيهاي زباني در مورد «نظام مشروطه» را نشان دهيم.
در مورد چينش فصل دوم و سوم به اين صورت در واقع دست به يك انتخاب ميزنيم زيرا اگر چارچوب كلي و نظريه مبنا را در فصل دوم قرار دهيم خواننده ميتواند بپرسد كه چگونه تا زماني كه موضوعي يعني «سياست و دولت در عصر مشروطه» هنوز تقرير نشده است، احكامي بر آن بارشده است؟ زيرا از جهت منطقي هميشه رتبه موضوع بر حكم مقدم است. و تا موضوع به طور كامل مشخص نشود نميتوان حكمي را بر آن بار كرد و در نتيجه چارچوب نظري و نظريه مبنا نيز در جانب احكام قرار ميگيرد و منطقاً متأخر از بيان موضوع است. براساس اين استدلال ميبايست فصل دوم را به بيان اصل موضوع يعني «سياست و دولت در عصر مشروطه» قرار دهيم و عناصر آن را باز كنيم و ديدگاههاي پيرامون آن را بيان كنيم. و در فصل سوم «نظريه مبنا» و «چارچوب نظري» و «روشنشناسي» را بيان كنيم، اشكال مشابهي پيش ميآيد اگر فصل دوم را اختصاص به بيان موضوع پژوهش قرار دهيم و چارچوب نظري را به فصل بعد احاله كنيم، زيرا پرسيده ميشود در وضعيتي كه هنوز ادبيات لازم در حوزه «رهيافت بازي زباني» مطرح نشده است. چگونه در فصل دوم چيزي به نام، مشروطه به مثابه سخن طرح شده است. براي گذر از اين ورطه براساس تسهيل در پيشبرد پژوهش راهي جز ترجيح يكي از دو گزينه نداريم و لذا چارچوب نظري را پيش از بررسي ادبيات موضوع قرار ميدهيم.
در فصل چهارم در واقع «روش پژوهش دستور زبان» به صورت آشكارتري به كار گرفته ميشود. در اين فصل لازم است ضمن تلقي، سنت و مدرنيته به مثابه دو بازي زباني ووجوه تفاوت آن دو را برجسته سازيم تا ببينيم در وضعيت تلاقي در اين دو بازي زباني، چه تحول مهمي در زبان تجددخواهي و مشروطهخواهي در ايران پديد ميآيد.
در واقع با «پژوهش دستور زباني» در فصل چهارم است كه ميتوان در فصل پنجم، سؤالات معناداري در مورد «زبان مشروطهخواهي» به عنوان متغير مستقل طرح كرد.
در فصل ششم با بررسي رابطه زبان ابهام آلود مشروطه و انديشه سياسي، اين مطلب نشان داده ميشود كه چگونه در فضاي ابهام زباني، بر پايه اشكال زندگي متفاوت منطقهاي متفاوتي در سازماندهي قدرت سياسي به كار گرفته ميشود.
در فصل هفتم، بر پايه اين مطلب كه تضاد منزلتي اجتماعي دارد، اين مطلب مورد توجه قرار ميگيرد كه در واقع ابهامات زباني و آشفتگيهاي در تأملات سياسي در مرحله عمل و رفتار اجتماعي به نحو آشكارتري بازنمايي ميشوند،
در فصل هشتم، به اين نكته اشاره ميشود كه نهادهاي مشروطه از جمله نهاد دولت چگونه تحت تأثير اشكال زندگي، ومنطقهاي سازماندهي و تعارضات عملي، دچار نوعي انفكاك در ساختار و تعارض در كار ويژه ميشوند.
در فصل نهم، در واقع پيآمدهاي ابهام در زبان مشروطهخواهي، از آن جهت كه نقش تخريبگري در مورد سخن مشروطه داشتهاند مورد توجه قرار ميگيرد، در اين فصل نشان داده ميشود كه چگونه نيروي مندرج در زبان مشروطه خواهي همراه با نيروي بر انگيزانندة در آن، در نهايت بازي زباني مشروطهخواهي را دچار فروپاشي مينمايند.
در فصل دهم، علاوه بر نتيجهگيري و بيان چكيدهاي از دستاوردهاي پژوهش، به اين نكته توجه ميشود كه چگونه همراه با فروپاشي سخن مشروطه، حيث التفاتي گروههاي ساختارمند انساني متحول ميشود.
ميتوان گفت:«خواستهام كتاب خوبي فراهم آورم، چنين نشده است» يا «قصد داشتهام كه كار جدي و اساسي ارائه دهم و دادهام». اما ميشود تنها اين را گفت «خواستهام پژوهش خوبي انجام دهم». و سپس ساكت و منتظر ماند. از اين سه ، گزاره سومي را بر ميگزينم زيرا اگر بگويم «انجام دادهام» يا بگويم «انجام ندادهام» حكايتم مانند آن كسي است كه با گذاشتن دستش بر روي سرش قد و قدر خود را مشخص می كند. پس اينجا سكوت ميكنم، اما يك نكته را نه تنها ميگويم بلكه با صداي بلند ميگويم: «اساتيد خوبي داشتهام» آنان به كمك نيروي زبان و فكر تسهيلات و تسليحات گذر از سنگلاخها را برايم فراهم نمودند. از اين روي هر نابساماني كه در اين سفر علمي پديد آمده مربوط به رهرو است نه رهنمايان.
قبل از همه برخود لازم ميدانم از راهنمائيها و زحمات بيشائبه استاد ارجمند جناب دكتر معيني تشكر كنم، حوصله و دقت نظر او پيوسته مشعل فروزاني را در پيش رويم قرار ميداد. از اساتيد مشاور، دكتر فيرحي و دكتر احمدي سپاسگذارم كه از طريق درس گفتهها، توصيهها و راهنماييهاي خودشان مسير پژوهش را هموار نمودند. از اساتيد ارجمند دكتر رضوي، دكتر سيفزاده، دكتر متقي، و دكتر صدرا قدرداني ميكنم از آن جهت كه افتخار شاگردي در محضر خود را نصيبم نمودند. از استاد گرامي دكتر ابوالحسني رئيس گروه علوم سياسي از آن جهت كه مساعدت لازم را در جهت انجام شدن مراحل اداري پژوهش نمودند قدرداني ميكنم.
به گونهاي متفاوت مديون فداكاريهاي همسر و فرزندانم هستم كه پيوسته و به نحو بايستهاي، كاستيهاي ناشي از دوران تحصيل من در حوزه و دانشگاه را تحمل نمودند.
منبع:
اداره نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
اداره نشر پژوهشگاه, آثار علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی
|