منو
تبليغات







 
مقالات شما
صداقت
چهارشنبه 28 ارديبهشت 1390 تحليل مفهومي صداقت و گونه هاي آن

تحليل مفهومي صداقت  و گونه­هاي آن

«الصَّاِدقُ عَلَي شَفَا مَنجاةٍ و كَرَامَةِ، وَ الكاذِبُ عَلَي شَرَفِ مَهوَاة وَ مَهَانَة»[2]

چكيده

 

فقدان صداقت يك معضله اجتماعي است كه آسيب هاي فراواني به بار مي آورد. نبود صداقت پديده­اي چندعاملي است. يكي از عوامل، نبود تصور دقيق و فقدان تعريف عملياتي و عدم تمايز گونه­هاي مختلف صداقت است. اين مقاله به تحليل مفهومي صداقت مي پردازد. در تحليل صداقت بايد ميان تعريف صداقت و معيار آن، همچنين دو كاربرد متفاوت صدق تمايز نهاد. صدق منطقي وصف قضيه و صدق اخلاقي وصف گوينده است. كذب در مفهوم اخلاقي تحريف حقيقت است و نه بيان خلاف واقع و صداقت اقدام گوينده در بيان قضيه­اي است كه خود به صدق آن و مطابقت آن با واقع اعتقاد دارد. در تحليل صداقت دو گونه بيان از يكديگر متمايز است: 1- مراد از صدق  فضيلتي راسخ در نفس آدمي است كه در فرد ملكه شده است.2- مراد از صدق يك نوع رفتار پايدار يا الگوي رفتاري در رفتار ارتباطي شخص با خود و ديگران است. بر اين مبنا صداقت، نوعي رفتار پايدار در شخص است كه آگاهانه بوده و مسئوليت آدمي را به دنبال مي­آورد. آدمي حداقل از زبان گفتاري و نوشتاري، كالبدي و كرداري برخوردار است. عدم تطابق هريك از اين سه زبان با يكديگر مي­تواند دروغ باشد. بر اساس سه گونه زبان، صداقت نيز گونه­هاي مختلف مي­يابد.

 

كليد واژه

 صداقت، تحليل مفهومي، رفتار پايدار، گونه­هاي صداقت، گونه­هاي دروغ

 

 

طرح مسأله

 

صداقت در گفتار و رفتار، نيت و عمل، دوستي و ارتباط با خود، خدا و ديگران و در همه شئون زندگي يك ارزش اخلاقي و انساني مهم به شمار مي­رود. عده­اي صداقت و راستگويي را صرفاً مسأله­اي اخلاقي تلقي كرده و در بررسي مسائل و مشكلات اجتماعي آن را به حاشيه رانده و به آن وقعي نمي­نهند. اما بايد گفت، صداقت و دروغگويي مسأله­اي كليدي در فهم و نقد كليه روابط اجتماعي است. عدم صداقت بين اعضاي يك گروه اجتماعي آسيب­هاي فراوان به بار مي­آورد. دروغ، نيرنگ، شيادي، گندم­نمايي و جو فروشي، نفاق، ريا و دو چهرگي، نقاب­زدنها، چرب­زبانيها و تملقهاي مردم­فريبانه، سالوس­ بازي و عوام فريبي و دهها خصيصه منفي ديگر از مظاهر فقدان صداقت است كه بنيان جامعه را فرو مي­پاشد.

امروزه در برخي از جوامع توسعه­نيافته فقدان صداقت يك معضله اجتماعي شده كه بر فعاليتهاي حرفه­اي و تعاملات اجتماعي آسيب فراوان زده است. تا آنجا كه بسياري از ناهنجاريهاي رفتاري و اختلافات خانوادگي، مشاجرات ميان دوستان و اقوام و خويشاوندان، اختلافات فراوان در زندگي روزمره شهري و در مناسبات حرفه­اي و حتي تنشها و نزاعهاي اجتماعي و سياسي، پديده­اي است كه از فقدان صداقت و دروغگويي به وجود مي­آيد. در زندگي خانوادگي فقدان صداقت سبب اختلافات خانوادگي شده است. نسبت معنادار بين فقدان صداقت در خانواده با طلاق و جدايي از هزينه­هاي بسيار زيانبار عدم صداقت در فرهنگ خانواده است. فقدان صداقت در سازمانها، مشاركت گروهي را تهديد مي­كند و در محيط كار به صورتهاي بسيار متنوعي از قبيل فتنه، تملق، مبالغه، زيرآب­زني، جاسوسي، عيب­پوشي، نيرنگ، فرصت­طلبي و ... كه جملگي بر پايه دروغ شكل گرفته تجلي مي­كند. فقدان صداقت در اجتماع، نيروي انساني را به كارگران تنبل، كسبه حقه­باز، طبيبان بي­وجدان، استادان كم­فروش، دانشجويان متقلب، سربازان خائن، معلمان بي­مسئوليت، كارمندان هميشه در مرخصي، همسران پنهان كار، رؤساي تبعيض­گر، مديراني با مدارك جعلي، قضات رابطه­باز، سرايداران سارق و ... تبديل مي­كند. بي­ترديد وجود چنين هزينه­هاي هنگفت ملي از دست رفته به سبب فقدان صداقت در اجتماع، ضرورت آن را در بهبود انواع رفتارهاي ارتباطي ترسيم مي­كند.

 نبود صداقت و ترويج دروغ در رفتار ارتباطي پديده­اي چندعاملي است.[3] يكي از عوامل، نبود تصور دقيق و فقدان تعريف عملياتي و عدم تمايز گونه­هاي مختلف صداقت است. اين مقاله تحليل مفهومي و ارائه تعريفي عملياتي از صداقت را به بحث مي­گذارد. تعريف عملياتي صداقت بايد تمامي مراتب صداقت را شامل باشد، به گونه­اي كه مثلاً اگر فرد در مرتبه پنهان و خفي هم به دروغ مي­پردازد، خود بر اين كه اين امر دروغ است واقف باشد. مرز بين دروغهاي راست­نما و دروغ و مراتب و گونه­هاي مختلف آن، همچنين تمايز صداقت اصيل و صداقت­پنداري از ديگر مسائل مرتبط با اين پژوهش است.

 

 

ضرورت تحقيق

 

تصور ما از هر فعاليت نقش راهبردي در برگرفتن ابزارهاي مناسب براي دست­يابي به آن دارد.[4] صداقت يك انتخاب آگاهانه است، بنابراين تصور ما از چيستي آن تلاش ما را در نيل به آن رقم مي­زند. صداقت امري است كه هركسي چه فرد، چه جامعه، چه سازمان و ... در پي آن است. اما كساني كه از مهارت تفكر منطقي و مهارتهاي روش­شناختي برخوردارند پيش از تلاش براي نيل به آن، گامي به عقب نهاده و از چيستي آن مي­پرسند. در محيط سازمان و در ميان صاحبان حرفه­ها و بنگاه­ها داشتن تصور دقيق و كامل افراد، به ويژه مديران از چيستي صداقت و ابعاد و گونه­هاي آن نقش مهمي در برگرفتن ابزارهاي مناسب براي نيل به آن دارد. بنابراين تحليلي دقيق از مفهوم صداقت و گونه­ها و ابعاد آن و آشكارسازي تصورات ناقص و ادعاهاي گزاف و انگاره وارونه از صداقت مي­تواند در حل معضله فقدان صداقت در جامعه رهگشا باشد. از آنجا كه كاميابي ما در ترويج صداقت در خانواده، روابط شهروندي، سازماني و ... در گرو تصور روشن و كامل از مفهوم صداقت است، پرسش از چيستي و نقد و اصلاح انگاره­ ما از آن ضرورت خويش را آشكار  مي­سازد. البته بايد توجه داشت كه فقدان صداقت پديده­اي چندعاملي است و تأكيد بر مفهوم­سازي صحيح از آن، هرگز به معناي حصرگرايي و يا تلقي تحويلي­نگر و تبيينهاي فرو كاهش­گرايانه نيست.

تأكيد بر نقش راهبردي مفهوم­سازي صداقت در نيل به آن پرسشي را برمي­انگيزد. بر مبناي اعتقاد برخي از فيلسوفان معرفت به اخلاق مي­انجامد.[5] اما به وضوح مشاهده مي­شود تعداد زيادي از افرادي كه به دروغگويي متصفند به اين كه اين امر دروغ است واقفند ولي اين كار را بارها تكرار مي­كنند، بنابراين چگونه معرفت به صداقت را در نيل به آن اثربخش مي­دانيم؟

در پاسخ مي­توان گفت، شناخت امري ذو مراتب است. شناخت اجمالي و شناخت تفصيلي را از يكديگر بايد تمايز داد. معرفتي كه عده­اي آن را با فضيلت يكي دانسته و آن را منجر به اخلاق مي­دانند، معرفت تفصيلي است نه اجمالي. با اين بيان مي­توان چنين دخل مقدري را دفع نمود و بر اهميت مفهوم­سازي صداقت در نيل به آن خصيصه عالي مهر تأييد نهاد.

 

 

تحليل مفهومي صداقت[6]

 

«صداقت» مي­تواند سه قسم ابهام داشته باشد: ابهام در زبان و لفظ، ابهام در ذهن و معني، ابهام در خارج و مصداق. شرح­اللفظ يا پرسش از معناي لفظ،[7] ابهام زباني و اشتراك لفظي را از بين مي­برد. تعريف،[8] ابهام مفهومي و تصوري را دفع مي­كند. تحليل مفهومي[9] و تحليل گزاره­اي[10] هم را رافع ابهام زباني و هم برطرف­كننده ابهام ذهني است؛ ملاك تمايز[11] نيز ابهام مصداقي را برطرف مي­كند.[12]

شرح­اللفظ: صدق در لغت، راست گفتن و راست كردن وعده باشد، و در اين موضوع (اخلاق) مراد راستي است هم در گفتن، و هم در نيت و عزم، و هم در وفاي به آنچه زبان وعده كرده باشد و هم در تمامي حالها كه پيش آيد او را.[13] راغب اصفهاني مي­نويسد: «اصل استعمال صدق و كذب در سخن است چه ماضي باشد و چه مستقبل، بصورت وعده باشد يا غير وعده، و به قصد اول جز در مورد سخن به كار نمي­رود و ... صديق كسي است كه در گفتن و نيت و در وفاي به وعده و ... او را راستي پيشه و ملكه بود. البته خلاف، آنچه باشد و در هر باب از او نتوان يافت نه به عين، نه به اثر ...».[14]

تفكيك و تمايز ميان تعريف[15] صداقت و معيار[16] آن: تعريف صداقت، به تحليل ماهوي و مفهومي و معنايي صداقت مي­پردازد و جنبه ثبوتي دارد. معيار صداقت جنبه اثباتي داشته و به ارائه ابزار و ملاكي براي تشخيص راستگويي از دروغگويي، دروغ­هاي راست­نما از دروغ، صداقت اصيل از صداقت­پنداري و ... مي­پردازد. استاد مطهري در آثار خويش به تمايز و تفكيك معيار ثبوتي و اثباتي اشاره كرده است.[17]

صداقت در نظر اول مفهوم روشن و بي­نياز از تعريف مي­نمايد. اما هرگاه تصور ذهني افراد از اين مفهوم را جويا شويم، با اختلاف شديد روبرو مي­گرديم. انگاره مدير سازمان از صداقت در عملكرد بنگاه خويش با مفهوم­سازي صداقت در نظر زن در ارتباط با همسر خويش و تصور دو دوست از اين مفهوم در رابطه دوستانه خويش و ... متفاوت است. گروهي صداقت را به معناي بيان و در ميان گذاشتن همه حقايق بدون هيچ كم و كاست و پنهان­كاري، عده­اي به معناي حفظ قول از دروغ و غيبت، عده­اي به معناي موافقت سرّ با سخن، عده­اي به معناي شفافيت در عين پوشاندن و منتشر نكردن همه جزئيات [هر راست نبايد گفت] و عده­اي به معناي وفاداري و راستي وعده در روابط و ... مي­دانند. عمل درست، صحت توحيد در قصد، فضيلتي راسخ در نفس آدمي كه سبب توافق افعال و اقوال و احوال و نيات مي­گردد و ... از ديگر تصورات مختلف از اين مفهوم است. بنابراين ارائه تعريفي ماهوي و تحليل مفهومي از صداقت براي رفع ابهام ذهني ضرورت دارد. همچنين در مقام تشخيص مصداقي صدق و كذب اخلاقي و راستگويي و دروغگويي، گاه دچار مشكل مي­شويم. مثلاً ممكن است در باب دروغ­هاي مصلحت­آميز و اطلاق صادق و كاذب بر گوينده آن اختلاف­نظر وجود داشته باشد. بنابراين ارائه ملاكي جهت تشخيص مصداق صداقت از دروغگويي و شكار مراتب خفي و پنهان آن ضرورت دارد. در پاسخ به اينكه صداقت در چيست، و بيان ملاك تمايز صدق و كذب اخلاقي، ابتدا بايد خود صداقت را تحليل كنيم و از چيستي آن جويا شويم. بنابراين تحليل مفهومي صداقت بر ارائه ملاك تمايز مصداقي مقدم است.

تفاوت صدق و كذب اخلاقي و منطقي: در تحليل مفهوم صداقت بين دو كاربرد متمايز آن درآميخته مي­شود. زيرا صدق به دو معنا به كار رفته است: 1- مطابقت خبر با اعتقاد مخبر، 2- مطابقت خبر با واقع؛ يعني صدق و كذب اخلاقي (مخبري) و صدق و كذب منطقي (خبري). در منطق از صدق[18] و در اخلاق از صداقت[19] سخن مي­گوييم. صدق منطقي و معرفت­شناختي وصف قضيه است و به معناي مطابقت قضيه با واقع و نفس­الامر گرفته مي­شود. به عبارت ديگر در كاربرد منطقي كلمه هر سخن خلاف واقع كاذب است و هر گفتار مطابق با واقع صادق است.

اين مفهوم از صدق و كذب را در علم اخلاق به كار نمي­بريم. صدق اخلاقي وصف گوينده است؛ بدين معنا كه گوينده قضيه­اي را بر زبان جاري مي­كند كه خود به صدق آن و مطابقت آن با واقع و نفس­الامر اعتقاد دارد. در علم اخلاق و به مفهوم اخلاقي كلمه نمي­توان شخصي را كه سخن مطابق با واقع گفته است راستگو و شخصي را كه سخن غير مطابق با واقع گفته است دروغگو ناميد. زيرا اگر كسي سخن خلاف واقع را به دلايلي مطابق با واقع بداند و بر اساس باور خود سخني را به زبان بياورد كه گمان مي­كند مطابق با واقع است، دروغگو دانستن وي در مفهوم اخلاقي قابل ترديد است. موارد زيادي از افراد به دليل اعتماد به كسان، ساده­لوحي و ... سخن خلاف واقع بيان مي­كنند، اما آنان را نمي­توان دروغگو دانست.

به عنوان مثال در بازار سرمايه فردي با مراجعه به شركت كارگزاري از كارشناس مربوطه، اطلاعاتي در باب كالاي توليدي درخواست مي­كند. كارشناس با قصدي خيرخواهانه و با صداقت، اطلاعاتي را كه واقعا به آنها باور دارد به خريدار منتقل مي­كند. در حاليكه اطلاعات دروغ بوده و سخن كارشناس خلاف واقع است. در اين موارد كارشناس را به حكم وجدان نمي­توان دروغگو خواند. او رذيلتي به نام دروغگويي نداشته و اشتباه او در ساده­لوحي و اعتماد به مديران است. سرّ مطلب اين است كه كذب در مفهوم اخلاقي تحريف حقيقت است و نه بيان خلاف واقع. تحريف در باب تفعيل نوعي اقدام فرد در وارونه­سازي حقيقت است يعني سعي عامدانه در بيان چيزي كه خود آن را خلاف واقع مي­داند.[20]

با درك تمايز صدق منطقي و اخلاقي، مفهوم صداقت آشكار مي­گردد: صداقت اقدام گوينده در بيان قضيه­اي است كه خود به صدق آن و مطابقت آن با واقع و نفس­الامر اعتقاد دارد.

منطقيون به تبعيت از ارسطو تا شفاي بوعلي معتقدند كه خبر آن است كه يا صادق باشد يا كاذب (به نحو مانعة الخلو).[21] بوعلي در كتاب اشارات و به دنبال او غالب دو بخشي­ها تا قرن هفتم از تعريف ارسطو عدول كرده و معتقدند، خبر آن است كه گوينده­اش را در آنچه مي­گويد بتوان صادق يا كاذب دانست.[22] خونجي بعد از اينان تعريف خبر را دوباره تغيير داده است: «ثم الكلام احتمل الصدق و الكذب يسعي خبراً و قضيةَ و قولاً جازماً»[23]

بوعلي در اشارات كه يكي از دقيق­ترين آثار اوست، در تعريف خبر به متعلق شيء (گوينده) توجه داده است نه خود شيء (قضيه). تعريف او مخالف وجيز بودن و گرفتار زيادت حد بر محدود است. بنابراين مسأله­اي مهم مطرح مي­گردد كه چرا وي با پرداخت چنين هزينه­هاي بزرگي از تعريف متقدماتش در اشارات عدول كرده است؟ قطعاً شيخ­الرئيس در تعريف متقدمان اشكالاتي ديده كه با بازسازي تعريف آنها و تن دادن به اين هزينه­هاي بزرگ، چنين تعريفي را برگزيده است.[24] آنچه در اين مقام تذكر آن ضروري است اين نكته است كه مسلماً چنين تعريفي به معناي خلط ميان صدق و كذب منطقي و صدق و كذب اخلاقي نيست.

 

 

مفهوم­سازي دانشمندان اخلاق از صدق و كذب

 

ابن­مسكويه صداقت را نوعي از محبت مي­شمارد. البته صداقت را اخص از محبت مي­داند و با مؤدت يكي مي­داند. به اعتقاد ايشان عشق كه افراط محبت است، اخص از مؤدت نيز است.[25]

خواجه نصيرالدين طوسي گفته است: صداقت محبتي صادق بود كه باعث شود بر اهتمام جملگي اسباب فراغت صديق، و ايثار رسانيدن هر چيز كه ممكن باشد به او.[26]

راغب نيز در مفردات تعبيري مشابه ذكر كرده است: صداقت اعتقاد در دوستي است و آن اختصاص به انسان دارد نه غير او.[27]

همچنين جرجاني در تعريف صديق گفته است: صديق كسي است كه چيزي را با زبانش ادعا نمي­كند مگر اينكه آن را با قلب و عملش محقق و ثابت كرده باشد.[28]

نويسنده الاخلاق صدق را داراي مراتب خوانده است. صدق در قول، در نيت، در عزم در وفاء به عزم، صدق در اعمال و در مقامات دين از درجات صدق نامبرده شده­اند. به اعتقاد وي صديق كسي است كه در جميع اين امور صادق باشد و اگر در بعضي صادق باشد و در بعضي صادق نباشد، تنها در آنچه صادق است، او را صادق مي­خوانند. مثلاً كسي كه در گفتار صادق باشد او را صادق القول خوانده است.[29]

عده­اي صداقت را چيزي جز تحقق حدود آن نمي­شمارند. بر مبناي اين سخن صادق كسي است كه اين حدود در او باشد و إلا شخص هيچ نسبتي با صداقت نخواهد داشت: «لا تكون الصداقة إلا بحدودها، فمن كانت فيه هذه الحدود أو شيء منها فانسبة الي الصداقة، و من لم يكن فيه شيء منها فلا تنسبه الي شيء من الصداقة: فأولها أن يكون سريرته و علانيته لك واحدة و الثانية أن يري زينك زينه و شيئك شيئه، و الثالثة أن لا تغيره عليك ولاية و لامال و الرابعة أن لا يمنعك شيئاً تناله مقدرته و الخامسة – و هي تجمع هذه الخصال – ان لا يسملك عند النكبات».[30]

-   با تأملي كوتاه بر مفهوم­سازي دانشمندان اخلاق از صدق و كذب، مي­توان تحليلي اجمالي از ديدگاه متقدمان ارائه كرد:

1-      عده­اي صداقت را نوعي محبت شمرده و با اين بيان صداقت را به صفات دروني ارجاع داده­اند. صفاتي كه به صورت ملكه و فضيلتي را نسخ در نفس آدمي درآمده و بنابراين منشاء رفتاري پايدار در شخص خواهند گرديد.

2-      آنان صداقت را امري ذو مراتب و مشكك مي­خوانند. عالي­ترين درجه صدق، صدق در مقامات دين و پس از آن صدق در اعمال، و سپس وفاي به عزم، صدق در عزم، صدق در نيت و اراده و پايين­ترين درجه آن صدق زبان و گفتار است. صادق از ريشه صدق و صديق مبالغه در صدق است.

3-      عده­اي صداقت را راست گفتن و راستي هم در گفتار، هم نيت و هم كردار مي­دانند. اما بايد به تمايز مقام تعريف و تحقق توجه كرد. راستي در گفتار، در كردار و در نيت و ... جلوه­هاي تحقق خارجي صداقت و نمايانگر ابعاد و گستره صداقت در عالم خارج است و مجاري تحقق يك چيز با تعريف آن متفاوت است.

4-      دانشمندان اخلاق، صدق و كذب را صفت گوينده و مخبر مي­دانند نه صفت خبر.

5-      گستره و ابعاد صدق كه شامل صدق در گفتار، صدق در كردار و صدق در پندار است، فراخ­دامني ساحت آن را كه شامل انواع رفتارهاي ارتباطي درون­شخصي، بين­شخصي و برون­شخصي است، آشكار مي­سازد. زيرا مثلاً صدق در گفتار به معناي صدق در هر آنچه شخص در مقام تخاطب به ديگران القاء مي­كند، چه در نوشته­ها و چه در گفتار خويش مي­باشد. بنابراين با توجه به تغيير طرف گفتگو و تخاطب، دامنه صداقت هم تغيير مي­كند. خواه طرف گفتگو و خطاب او انساني ديگر باشد، خواه خودش باشد، خواه خدا باشد و ... .

 

 

تحليل صداقت؛ از صفات دروني تا رفتار تعاملي

 

در تعريف اخلاق دو گونه بيان را مي­توان از هم تمايز داد: 1- برحسب رأي جمهور عالمان، اخلاق به ملكات و سجاياي اكتسابي تعريف مي­شود. ملكاتي كه منشاء خلق و خوي فرد مي­شود، به گونه­اي كه وي به سهولت رفتاري را انجام مي­دهد.[31] 2- عده­اي اخلاق را به الگوي رفتار ارتباطي درون­شخصي و برون­شخصي مبتني بر رعايت حقوق طرف ارتباط تعريف كرده­اند.[32] اينكه رفتار مهمترين متعلق اخلاق است، نزد عالمان رأي مشهور و قريب به اجماع است. اما نه هر رفتاري اخلاق است. عده­اي متعلق اخلاق را رفتار پايدار مي­شمارند.[33] اما در اينكه متعلق اخلاق امري ژرفتر از رفتار پايدار يعني ملكات است، مورد بحث و اختلاف فراوان مي­باشد.

با توجه به دو گونه تعريف متمايز از اخلاق، در مفهوم­سازي صداقت دو گونه بيان را مي­توان از يكديگر تفكيك كرد: 1- مراد از صدق مي­تواند فضيلتي راسخ در نفس آدمي باشد كه در فرد ملكه شده و جز سجاياي اكتسابي اوست. فضيلتي كه مقتضي توافق ظاهر و باطن فرد مي­گردد و او به سبب آن ملكه در هر آنچه كه در تخاطب به ديگران القاء مي­كند راستي پيشه كند. 2- مراد از صدق مي­تواند يك نوع رفتار پايدار يا الگوي رفتاري در رفتار ارتباطي شخص با خود و ديگران باشد.

صدق به معناي اول يعني ملكات امري ژرفتر از رفتار پايدار است. تحليل دوم از مفهوم صداقت، آن را از صفات دروني و ملكات به رفتار تعاملي مي­كشاند و ملاك صداقت را در رفتار با طرف ارتباط مي­داند. اين تحليل حداقل­گرايانه، ملكات و صفات دروني را در تعريف صداقت اخذ   نمي­كند و نسبت به نظامهاي اخلاقي فراگيرتر از تحليل اول بوده و قابليت عملياتي و كاربردي آن در عرصه­هاي مختلف زندگي مشهودتر است.[34] بر مبناي چنين تعريفي از اخلاق، صداقت به عنوان فضيلتي اخلاقي، نوعي رفتار پايدار در شخص و صفت رفتار خواهد بود. رفتاري كه نوعي اقدام است و به همين جهت آگاهانه بوده و چون قصد و اختيار شخص در آن دخيل است، مسئوليت آدمي و پاداش و عذاب را به دنبال مي­آورد.[35]

صداقت بر طبق اين مبنا جزئي از خصلت فرد و سازمانها شده است. همان­گونه كه افراد از خصلتهاي بيش و كم پايدار برخوردارند و رفتارهايي در آنها نهادينه شده و به صورت طبيعت ثانوي درآمده است، سازمانها نيز چنين­اند. هر بنگاهي داراي خصيصه­هاي رفتاري است. يعني همان­طور كه فرد دروغگو داريم، سازمان دروغگو نيز داريم. اما در اينجا پرسشي باقيست، آيا رفتاري پايدار در شخص نشان از ملكه­اي راسخ در او نيست؟ آيا تحليل دوم به تعريف اول باز نمي­گردد؟

رفتار ارتباطي نسبت بين دو امر، يعني الف و ب است. الف رفتار ارتباطي با ب دارد. رفتار ارتباطي از حيث دو طرف آن (الف و ب) به صورتهاي مختلف قابل تقسيم است: الف يعني موجودي كه رفتار از او سر مي­زند، بر دو قسم است: فرد، يعني شخصيت حقيقي و سازمان به عنوان شخصيت حقوقي. قسم اول برحسب طرف رفتار (ب) بر دو قسم  است زيرا رفتار ارتباطي فرد يا درون­شخصي است يا برون­شخصي. الگوي رفتار ارتباطي فرد با خود به قسم اول برمي­گردد. رفتار ارتباطي برون­شخصي خود به سه قسم عمده است: رفتار ارتباطي با ديگران كه آن را ارتباط بين­شخصي مي­ناميم و رفتار ارتباطي با محيط زيست حيواني و طبيعي و رفتار ارتباطي با خدا. همين تقسيم­بندي را در رفتار ارتباطي سازمان مي­توان ملاحظه كرد زيرا مراد از رفتار ارتباطي سازمان، عملكرد و تعامل آن با محيط داخلي و خارجي است: عملكرد درون سازماني و عملكرد برون سازماني.[36] بنابراين صداقت، به عنوان خصيصه­اي اخلاقي بايد در تمامي اين روابط و رفتارهاي ارتباطي در اجتماع شكل گيرد. نمونه فقدان صداقت در رفتار فرد با خود (درون­­شخصي) خودفريبي است. نيرنگ، شيادي، ريا و دو چهرگي، گندم­فروشي و جو نمايي و ... از نمونه­هاي فقدان صداقت در روابط فرد با ديگران (بين­شخصي) است. عدم اخلاص در اجرا مناسك ديني و مقامات ديني همچون توكل، صبر و ... نيز از نمونه­هاي فقدان صداقت در ارتباط فرد با خداست. در محيط سازماني نيز هريك از افراد به عنوان شخصيت حقيقي با خود، ديگران و خدا و ... در تعاملند. بنابراين نمونه­هاي اين موارد در رفتار ارتباطي كاركنان، مديران، سرايداران و ... نيز به چشم مي­خورد. البته نمونه­هاي فقدان صداقت در خود سازمان به عنوان شخصيت حقوقي در عملكرد سازمان و منتشر نكردن اسرار و فريب در رفتار ارتباطي سازمان با محيط دروني آن و تبليغات دروغ و ... در رفتار ارتباطي سازمان با محيط بيروني آن، از نمونه­هاي فقدان صداقت در عملكرد بنگاه­ها و سازمان­هاست.

بر مبناي آنچه تاكنون گفته شد صداقت اقدام گوينده در بيان چيزي بر خود، ديگران، خود و ... است كه خود بر صدق آن و مطابقت آن با واقع و نفس­الامر اعتقاد دارد و دروغ نيز نوعي اقدام فرد در وارونه­سازي حقيقت و سعي عامدانه او در تحريف حقيقت و در بيان چيزي است كه خود آن را خلاف واقع مي­داند.

بايد دانست يا راست يا دروغ مبتني بر ايهام منع خلو و يا «طناب پوسيده يا» است. راستگويي و دروغگويي متناقض نبوده بلكه در تعبير منطقي كلمه متضادند. بنابراين جستجو از امر سومي مي تواند رهگشا باشد. با اين تحليل دروغ هاي مصلحت آميز اساساَ دروغ نيست. اهمال، شتابزدگي، فراموشي و ... مي توانند بين راستگويي و دروغگويي قرار گيرند. صادق و كاذب مشكك و ذو مراتبند، تا آنجا كه در برخي موارد و برخي مراتب با همديگر تلاقي مي كنند، بنابراين ارائه ملاك و معيار تمايز مصداقي راست گويي و دروغگويي بسيار پراهميت است. به نظر ميرسد رجوع به منابع اسلامي و ديني در اين باب رهگشاست، تفصيل سخن محتاج ارائه مقاله ديگري است.

 

 

گونه­هاي دروغ

 

دروغ نوعي وارونه­سازي حقيقت و اقدام فرد در تحريف حقيقت است. وارونه­سازي حقيقت    مي­تواند بر روشهاي مختلف باشد. اساساً آدمي حداقل از زبان گفتاري و نوشتاري،[37] بدني و كالبدي[38] و رفتاري و كرداري[39] برخوردار است. گفتار خلاف واقع تنها بُعدي از تحريف حقيقت را نشان مي­دهد. كسي كه خشمگين است. اما با حركات كالبدي خلاف آن را نشان مي­دهد در واقع وارونه­سازي مي­كند و كسي كه نفرت خود را به وسيله رفتارهاي احترام­آميز به فرد پنهان مي­سازد در واقع به تحريف حقيقت مي­پردازد. به عبارت ديگر عدم تطابق هريك از اين سه زبان با يكديگر مي­تواند دروغ باشد، عدم تطابق زبان كالبدي و زبان نوشتاري نوعي دروغ است. عدم تطابق زبان رفتاري با زبان گفتاري نوعي دروغ است و همين­طور ... توجه بر اين نكته نشان مي­دهد كه بر خلاف تصور رايج دروغگويي امر سهل و ساده­اي نيست. زيرا بر اندك تأمل و مقايسه سه زبان ياد شده مي­توان پرده از دروغگويي فرد بردارد.[40]

 

 

گونه­هاي صداقت

 

براي پيمودن طريقه صداقت و درك مفهوم آن، شناخت اقسام و مراتب آن ضروري است. صداقت نيز نوعي اقدام و رفتار در بيان چيزي است كه شخص آن را صادق  مي­شمارد. بنابراين بر اساس سه گونه زبان، صداقت نيز گونه­هاي مختلف مي­يابد. مثلاً تطابق زبان گفتاري با زبان كالبدي صداقت است. تطابق زبان رفتاري و گفتاري صداقت است و در آثار متقدمان صداقت تنها به زبان گفتاري محدود نشده است. و آنها نيز صداقت در گفتار، پندار، كردار را برشمرده­اند.

 در آيات قرآن و كلام معصومين نيز اين امر وجود دارد:

الف) صدق در گفتار: صدق در هر آنچه كه در مقام مخاطب به ديگران القاء مي­كند مثل نوشته­ها و گفته­ها كه برحسب طرف گفتگو متفاوت مي­شود. خواه طرف گفتگو انسان ديگر باشد، خواه خداوند باشد و در مقام عبادت و تخاطب با خداوند قرار گرفته باشد و خواه خودش مخاطب خود باشد. مَن صَدَق في اقواله جَلّ قدُرهُ.[41] من صَدَق مَقالُهُ زاد جَلالُهُ.[42]

ب) صدق در كردار: تطابق زبان گفتاري با كرداري از نمونه­هاي صدق در كردار است: يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتا عندا... إن تقولو ما لا تفعلون: اي كساني كه ايمان آورده­ايد، چرا سخني مي­گوييد كه عمل نمي­كنيد نزد خدا بسيار خشم است كه سخن بگوييد كه عمل نكنيد.[43]

ج) صدق در پندار: تطابق نيّت و فكر آدمي با اعمال و رفتار انسان از ديگر اقسام صداقت است: قَدرُ الرَّجُل علي قَدرِ هِمَّتِهِ و عَمَلِهِ عَلَي قَدر نِيَّتِهِ (ارزش آدمي بر اندازه همت اوست و عملش بر مقدار نيتش).[44] كَما لا يَقُومُ الجَسَدُ اِلاّ بالنَّفسِ الحَيَّةِ كذلك لا يُقومُ الذّينُ إلا بالنِّيتَهِ الصَّادِقةِ و لا تَثبتُ النِّيَة الصَّادِقةِ اِلا بالعقلِ.[45]

 

 

نتيجه

 

در تحليل صداقت بايد به تفاوت صدق و كذب اخلاقي و منطقي توجه داد. صدق منطقي وصف قضيه است و به معناي مطابقت قضيه با واقع و نفس­الامر مي باشد. به عبارت ديگر در كاربرد منطقي كلمه هر سخن خلاف واقع كاذب است و هر گفتار مطابق با واقع صادق است. در حاليكه صدق اخلاقي وصف گوينده است؛ بدين معنا كه گوينده قضيه­اي را بر زبان جاري مي­كند كه خود به صدق آن و مطابقت آن با واقع و نفس­الامر اعتقاد دارد. كذب در مفهوم اخلاقي تحريف حقيقت است و نه بيان خلاف واقع. تحريف نوعي اقدام فرد در وارونه­سازي حقيقت است يعني سعي عامدانه در بيان چيزي كه خود آن را خلاف واقع مي­داند. با درك تمايز صدق منطقي و اخلاقي، مفهوم صداقت آشكار مي­گردد: صداقت اقدام گوينده در بيان قضيه­اي است كه خود به صدق آن و مطابقت آن با واقع و نفس­الامر اعتقاد دارد. در مفهوم­سازي صداقت دو گونه بيان را مي­توان از يكديگر تفكيك كرد: 1- مراد از صدق مي­تواند فضيلتي راسخ در نفس آدمي باشد كه در فرد ملكه شده و جز سجاياي اكتسابي اوست2- مراد از صدق مي­تواند يك نوع رفتار پايدار يا الگوي رفتاري در رفتار ارتباطي شخص با خود و ديگران باشد. صدق به معناي اول يعني ملكات امري ژرفتر از رفتار پايدار است. تحليل دوم از مفهوم صداقت، آن را از صفات دروني و ملكات به رفتار تعاملي مي كشاند. بر مبناي چنين تحليلي، صداقت به عنوان فضيلتي اخلاقي، نوعي رفتار پايدار در شخص و صفت رفتار خواهد بود. رفتاري كه نوعي اقدام است و به همين جهت آگاهانه بوده و چون قصد و اختيار شخص در آن دخيل است، مسئوليت آدمي و پاداش و عذاب را به دنبال مي­آورد. دروغ نوعي وارونه­سازي حقيقت و اقدام فرد در تحريف حقيقت است. وارونه­سازي حقيقت مي­تواند بر روشهاي مختلف باشد. اساساً آدمي حداقل از زبان گفتاري و نوشتاري، بدني و كالبدي و رفتاري و كرداري برخوردار است. عدم تطابق هريك از اين سه زبان با يكديگر مي­تواند دروغ باشد. بر اساس سه گونه زبان، صداقت نيز گونه­هاي مختلف مي­يابد.

 

                                           

منابع و مآخذ

 

1- آذربايجاني، بهمنيار بن مرزبان ، التحصيل، تصحيح مرتضي مطهري، دانشگاه تهران،  1349.

2-ابن­سينا، الاشارات و التنبيهات، تصحيح محمود شهابي، انتشارات دانشگاه تهران، 1364، بخش منطق.

3-ابن­سينا، الشفاء، المنطق (3) و العبارة، تصدير و مراجعه الدكتور ابراهيم مدكور، تحقيق محمود الخضري، دارالكتب العربي للطباعة و النشر، القاهره، بي­تا.

4- ابن مسكويه، تهذيب الاخلاق في التربية ، دارالكتب العلميه، بيروت، لبنان، 1401هـ، 1981م.

5-اصفهاني، راغب ، مفردات غريب القرآن، تهران، 1373 هـ .ق.

6-اعواني، غلامرضا، اخلاق، ويراستار: بجنوردي، تهران، مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1375.

7-المامقاني، الشيخ عبدا... ، مراة الكمال، ، ايران، قم، انتشارات دليل ما، 1382.

8-بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ق.

9-پاكتچي، احمد، اخلاق ديني، ويراستار: بجنوردي، تهران، مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1375.

10- تميمي آمدي ، عبدالواحد بن محمد ، غرر الحكم و درر الكلم، مقدمه و تعليق مير جلال­الدين حسيني ارموي، چاپ پنجم، تهران، دانشگاه تهران، 1373.

11-خونجي، ابوالفظائل افضل الدين، كشف الاسرار عن غوامض الافكار، ميكرو فيلم دانشگاه تهران، شماره ف 1345.

12-شُبَّر، عبدال...، الاخلاق، السيد منشورات مكتبة بصيرتي، قم، شارع إرم، 1188 هـ.1284 هـ.ق.

13-شيخ اشراق، التلويحات، علي­اكبر فياض، طبعة جامعة تهران، 1955 م، 1334 ش.

14-شيخ اشراق، حكمة الاشراق، ترجمه دكتر سجادي، انتشارات دانشگاه تهران، ج 5، 1367

15-طوسي، خواجه نصيرالدين، اخلاق ناصري، با تصحيح مجتبي مينوي، عليرضا حيدري، شركت سهامي انتشارات خوارزمي، 1360.

16-غزالي، معيار العلم في فن المنطق، دارالاندلس، لبنان، بي­تا.

17-فارابي، ابونصر محمد بن محمد بن اوزلغ بن طرخان، المنطقيات للفارابي، تصحيح محمدتقي دانش­پژوه، مكتبة آية ا... العظمي النجفي المرعشي، قم، ج 1، ص 89

18-فرامرز قراملكي، احد، اصول و فنون پژوهش در گستره دين­پژوهي، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم، 1385.

19-فرامرز قراملكي، احد، تحليل قضايا، رساله دكتري، دانشكده الهيات دانشگاه تهران، به راهنمايي دكتر ضياء موحد، 1373.

20-فرامرز قراملكي، احد، درآمدي بر اخلاق حرفه­اي، انتشارات سرآمد، 1387.

21-فرامرز قراملكي، احد، روش­شناسي مطالعات ديني، تحريري نو، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1385.

22-فرامرز قراملكي، احد؛ اخلاق در سازمانهاي مردم­نهاد، نداي بشري، 1388.

23- كاپلستون، فردريك، تاريخ فلسفه، جلد يكم، يونان و روم، ترجمه سيد جلال­الدين مجتبوي، انتشارات علمي و فرهنگي و سروش، 1380.

24-كوچناني، قاسمعلي، فرهنگ اخلاق، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي الحوراء، 1376.

25-مطهري، مسأله شناخت، تهران، صدرا.

 



[1] . دانشجوي دكتري تخصصي، فلسفه و كلام اسلامي، دانشكده الهيات، دانشگاه تهران.

fereshteh_abolhassani@yahoo.com

fabolhassani@ut.ac.ir

[2] . انسان راستگو بر كنگره نجات و كرامت و دروغگو در پرتگاهي از سقوط و پستي است، نهج­البلاغه، خطبه 86.

[3].multi factorial

[4]. فرامرز قراملكي، احد، اصول و فنون پژوهش در گستره دين­پژوهي، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم، 1385، چاپ دوم، ص 32.

[5]. افلاطون «يكي گرفتن سقراطي فضيلت با معرفت» را پذيرفته است. به اعتقاد او فضيلت معرفت است و آموختني است و هيچ­كس دانسته و از روي اراده مرتكب بدي نمي­شود: فردريك، كاپلستون، تاريخ فلسفه، جلد يكم، يونان و روم، ترجمه سيد جلال­الدين مجتبوي، انتشارات علمي و فرهنگي و سروش، 1380، ص 252 و 253.

[6] . conceptual analysis of honesty

[7]. meaning

[8] . definition

[9] . conceptual

[10] .propositional

[11] . criteria

[12]. فرامرز قراملكي، احد، روش­شناسي مطالعات ديني، تحريري نو، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1385، ص 116.

[13]. كوچناني، قاسمعلي، فرهنگ اخلاق، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي الحوراء، 1376، ص 336.

[14]. راغب اصفهاني، مفردات غريب القرآن، تهران، 1373 هـ .ق، مادّه «صدق».

[15] . definition

[16] . criterion (criteria)

[17]. مطهري، مسأله شناخت، تهران، صدرا، ص 194 و 203.

[18] . Truth

[19] . Honesty

[20]. فرامرز قراملكي، احد؛ سالاري، زينب، اخلاق در سازمانهاي مردم­نهاد، نداي بشري، ص 83.

[21]. فارابي، ابونصر محمد بن محمد بن اوزلغ بن طرخان، المنطقيات للفارابي، تصحيح محمدتقي دانش­پژوه، مكتبة آية ا... العظمي النجفي المرعشي، قم، ج 1، ص 89/ ابن­سينا، الشفاء، المنطق (3) و العبارة، تصدير و مراجعه الدكتور ابراهيم مدكور، تحقيق محمود الخضري، دارالكتب العربي للطباعة و النشر، القاهره، بي­تا، ص 32/ بهمنيار بن مرزبان آذربايجاني، التحصيل، تصحيح مرتضي مطهري، دانشگاه تهران،  1349، ص 44.

[22]. ابن­سينا، الاشارات و التنبيهات، تصحيح محمود شهابي، انتشارات دانشگاه تهران، 1364، بخش منطق، ص 15/ غزالي، معيار العلم في فن المنطق، دارالاندلس، لبنان، بي­تا، ص 79/ شيخ اشراق، حكمة الاشراق، ترجمه دكتر سجادي، انتشارات دانشگاه تهران، ج 5، 1367، ص 37/ شيخ اشراق، التلويحات، علي­اكبر فياض، طبعة جامعة تهران، 1955 م، 1334 ش، ص 17.

[23]. خونجي، ابوالفظائل افضل الدين، كشف الاسرار عن غوامض الافكار، ميكرو فيلم دانشگاه تهران، شماره ف 1345، بخش اول، ص 7.

[24]. رك: فرامرز قراملكي، احد، تحليل قضايا، رساله دكتري، دانشكده الهيات دانشگاه تهران، به راهنمايي دكتر ضياء موحد، 1373.

[25]. تهذيب الاخلاق في التربية، تأليف ابن مسكويه، دارالكتب العلميه، بيروت، لبنان، 1401ه، 1981م، ص 114: «الصداقة نوع من المحبة إلا إنها اخص منها و هي المودة بعينها و ليس يمكن ان تقع بين جماعة كثيرين كما تعق المحبة و اما العشق فهو افراط من المحبة و هو اخص من المودة و ...».

[26]. طوسي، خواجه نصيرالدين، اخلاق ناصري، با تصحيح مجتبي مينوي، عليرضا حيدري، شركت سهامي انتشارات خوارزمي، 1360، ص 115 و 116.

[27]. مفردات غريب­القرآن، ماده صدق: «الصِّداقَةُ صِدقُ الاعتقادِ في المودةِ و ذلك مختصّ بالانسان دون غيره.

[28]. جرجاني، مير سيد شريف، التعريفات، طبع مصر، 1938 م، ص 116.

[29]. الاخلاق، السيد عبدا... شُبَّر، منشورات مكتبة بصيرتي، قم، شارع إرم، 1188 هـ.1284 هـ.صص281-283.

[30]. الاخلاق، عبدا... شُبَّر، ص 92/ مراة الكمال، الشيخ عبدا... المامقاني، ايران، قم، انتشارات دليل ما، 1382، ص 210.

[31]. رك: تحليل رهيافت دانشمندان مسلمان به اخلاق ، رك:

-اعواني، غلامرضا، اخلاق، ويراستار: بجنوردي، تهران، مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1375، ج7، صص 201-214.

- پاكتچي، احمد، اخلاق ديني، ويراستار: بجنوردي، تهران، مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1375، ج7، صص 215-234.

- جمعي از نويسندگان، كتابشناخت اخلاق اسلامي، گزارش تحليلي ميراث، مكاتب اخلاق اسلامي، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي،1385.

[32]. فرامرز قراملكي، احد، درآمدي بر اخلاق حرفه­اي، تهران، سرآمد، 1387، ص 122.

[33]. فرامرز قراملكي، احد، درآمدي بر اخلاق حرفه­اي، ص 122 و 123.

[34]. ر.ك: فرامرز قراملكي، احد، درآمدي بر اخلاق حرفه­اي، ص 134.

[35]. فرامرز قراملكي، احد، درآمدي بر اخلاق حرفه­اي.

[36]. فرامرز قراملكي، احد، درآمدي بر اخلاق حرفه­اي، ص 123 و 124.

[37] .oral language

[38] . body language

[39] . action language

[40]. فرامرز قراملكي، احد؛ سالاري، زينب، اخلاق سازمانهاي مردم­نهاد، ص 85.

[41]. عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، غرر الحكم و درر الكلم، مقدمه و تعليق مير جلال­الدين حسيني ارموي، چاپ پنجم، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج4، ص 296.

[42]. همان، ج 5، ص 278.

[43]. صف/2 و 3.

[44]. غرر الحكم، ج 4، ص500.

[45]. بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ق، ج 70، ص 248.

 
امتیاز دهی
 
 



تعداد بازديد اين صفحه: 32794
Guest (PortalGuest)

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (شعبه اصفهان)
مجری سایت : شرکت سیگما