منو
تبليغات







 
مقالات شما
روانشناسي اجتماعي
سه‌شنبه 10 اسفند 1389 روانشناسي شخصيت از ديدگاه اسلام
مقاله ارسالي از كاربر عزيز: مهدي شايان  34 ساله  با مدرك ليسانس

عنوان مطالب :
-        مقدمه
-        بيان مساله
-        ضرورت مساله
-         مفهوم شخصيت                  
-        مراحل رشد شخصيت
-        نقش وراثت و محيط در ديدگاه اسلام
-        اصل تضاد رواني در شخصيت
-        تعادل شخصيت
-        انواع تيپ هاي شخصيتي در قرآن
-        شخصيت بهنجار و سلامت رواني
-        تفكر تساوي گونه و قطعيت گرايي در سلامت رواني و تكرار جرم  
-        نكته اي جالب از فرهنگ ديني
-        بحث و نتيجه گيري
 
مقدمه :
از جمله مباحث جالب ، مهم و پيچيده در روان شناسي موضوع شخصيت مي باشد . از آنجا مهم است كه از طريق شناخت شخصيت و تبيين آن مي توان به صورت علمي رفتارهاي انسان را توصيف و تبيين و به آنان كمك كرد از بسياري رفتارهاي ناسازگار ، كجروانه و اختلالات رواني پيشگيري و البته درمان كرد وهمچنين انسان را بيشتر شناخت و در واقع خود را بيشتر شناخت تا به فلسفه مهم شناخت خود ، سپس شناخت خدا و در نهايت سعادت و آرامش روحي كه هدف آرماني بشر است برسيم ، و از آنجا پيچيده است كه با همه كاوشهاي علمي و تجربي روان شناسان تاكنون عليرغم پيشرفت هاي فزاينده ، به جمع بندي كلي و تعريف جامعي از آن نرسيده و هركسي به تناسب ديدگاهش به ماهيت انسان ، تناسب تربيت و طبيعت ، جبرگرايي و اراده آزاد ، تاثير تجربيات و زندگي حال گذشته و آينده ، هدف نهايي انسان تعادل يا رشد و . . . نظريه اي در شخصيت ارائه داده كه عليرغم جالب بودن و قابل تحسين بودن تلاش همه آنها ، اما نواقص و ابهامات زيادي به جهت تعريف دقيق و تبيين شخصيت دارند . 
كليد واژه : شخصيت : الگوهاي متمايز و اختصاصي انديشه ، هيجان و رفتار فرد كه سبك تعامل وي با محيط هاي فيزيكي و اجتماعي را مشخص مي سازد .
بيان مساله :
شخصيت از واژه personality گرفته شده است كه قسمت اول آن persona به معناي نقاب و ماسكي است كه بازيگران قديم به چهره خود مي زدند و نقش فردي كه آن ماسك بر چهره زده بود را بازي مي كردند يعني فارغ از شخصيت اصلي خود ، به ايفاي نقش مربوط به ماسك و نقابي كه به چهره مي زدند ، مي پرداختند . پرسونا قيافه اي است كه آدمي با آن در جامعه ظاهر مي شود . جامعه ، آداب و رسوم و سنت هاي اجتماع است كه اين قيافه را به فرد تحميل مي كند . پرسونا گاهي نمايشي است و شخصيت واقعي و خصوصي فرد در زير اين ماسك پنهان مي ماند و رفتارهاي ظاهري فرد جزء شخصيت واقعي و اصلي فرد نيستند و در زبان عاميانه به آن ريا و تظاهر مي گويند و گاه شخصيت واقعي و دروني ، كه بين ماسك چهره و حالات دروني و باطني همخواني وجود دارد . به تناسب ميزان همخواني بين اين دو مؤلفه هر فرد داراي تيپ شخصيتي خاصي است و به ميزاني از بهنجاري رواني- رفتاري و يا نابهنجاري برخوردار است و هر چه تاثير اجتماع زياد تر باشد ضخامت ماسك چهره هم بيشتر خواهد بود .
در شكل گيري شخصيت ابهامات و سؤالات فراواني وجود دارد : شكل گيري ساختار شخصيت در چه سنيني پايه ريزي مي شود ؟ چه عواملي در آن تاثير گذار است ؟ ناكامي ها و مصائب در رفتار و شخصيت تاثير منفي دارد يا مثبت ؟ آيا مي توا ن تيپ هاي شخصيتي را براي انسان ها ترسيم كرد و بر مبناي آنها انسان را توصيف و طبقه بندي كرد يا شخصيت موضوع منحصر به فرد و بي همتايي است ؟ و ... سؤالات فراوان ديگري نيز در اين مورد مطرح است كه در اينجا به دنبال جواب آنها از ديدگاه مكتب اسلام هستيم .
ضرورت مساله :
 افزايش و شيوع مشكلات روحي و رواني سبب به چالش كشيده شدن آرامش انسان عليرغم پيشرفت هاي عظيم تكنولوژيكه زمينه راحتي انسان فراهم نموده اند ،گرديده است و اين حاكي از عدم تناسب رشد علوم پزشكي و طبيعي در مقايسه با علوم انساني است كه به نظرمي رسد علوم انساني ناپخته و رشد نيافته هستند . به علاوه ديدگاهها و تئوري هاي زيربنايي در روان شناسي شخصيت ، مبناي روشهاي درماني را شكل مي دهند و طبيعي است تا شناخت دقيق و درست نباشد ، استفاده از راهكارهاي درماني به بيراهه رفتن است . از آنجايي كه به زعم ما مكتب اسلام كاملترين و جامع ترين مكاتب ديني و جهاني است ، توجه به جهت گيري ديدگاه اسلام به اين موضوع كليدي و البته معماگونه كه تا كنون هر روانشناس و دانشمندي فقط جنبه هاي جزئي از آن را حل كرده است ، مي تواند چشم انداز دقيق و اثر بخشي را بوجود آورد .
 مفهوم شخصيت :
 يكي از مهم ترين عناصر شخصيت كه در قرآن وجود دارد مفهوم شاكله است در سوره اسري آيه 84 آمده است : بگو هر كسي بر شاكله(ساختار رواني و بدني ) خويش عمل مي كند و خداي شما به كسي كه راهش از هدايت بيشتري برخوردار است داناتر است . استنباطي كه از اين آيه مي شود اين است كه منشا اعمال آدمي شاكله اوست كه معادل شخصيت در روان شناسي است . به طور كلي شاكله داراي معاني زير است :
 1- نيت 2- خلق و خوي 3 – حاجت و نياز 4 – مذهب و طريق و 5 - هيئت و ساخت . اين موارد به عنوان زير بناي رفتارهاي انسان محسوب مي گردند :
- نيت :
 نيت به معناي قصد و عزم قلب است . از ديدگاه اسلامي بين نيت و عمل تفاوت وجود دارد . نيت امري دروني است وعمل ثمره و حاصل نيت است . امام علي (ع) مي فرمايد : نيت زيربناي عمل است و اعمال ثمره نيات هستند و امام صادق (ع) مي فرمايد : همانا نيت همان عمل است كه اين مورد اشاره به اصالت نيت در مقابل عمل دارد و منشا و مبدا عمل نيت است . تصحيح نيت از سخت ترين اعمال است و آن تابعي است از حالتي كه نفس به آن حالت متصف است و از طريق رياضت هاي سخت ، تفكرات عميق و مجاهدت هاي شديد به دست مي آيد .
خلق و خوي :
مجموعه صفات انسان است كه در ارتباطات او با اشياء و افراد بروز مي كند و حكماي اسلامي آنرا محصول مزاج ، تركيب بدني ، مسائل محيطي ، تجربيات فرد و البته اختيار مي دانند . اين مجموعه نيز دست به دست هم داده هيئت و حالات نفساني انسان را مي سازد .
حاجت و نياز :
يكي ديگر از معاني شاكله ، حاجت و نياز است . نيازها از زير بناهاي رفتاري انسان هستند . نيازها دو دسته اند : نيازهاي فيزيولوژيكي مثل گرسنگي ، تشنگي و ميل جنسي كه نحوه ارضا و برخورد با آنها آموختني و بستگي به نوع شخصيت و شاكله فرد دارد . دوم نيازهاي رواني مثل نياز به تعلق داشتن ، نياز به امنيت از جمله نيازهايي هستند كه در نوع بشر ديده مي شوند . ميزان بروز هر يك از اين نيازها و نحوه ارضا و طرز تلقي آنها از فردي به فرد ديگر و به تناسب ساخت رواني آنها فرق دارد .
مذهب و طريق :
   مذهب ، روش و برنامه اي است كه فرد در زندگي خود پيشه كرده و جهان ، آينده و گذشته را بر اساس آن تفسير مي كند . دين بر اساس هيئت و ساخت اوليه رواني انسان ( فطرت ) شكل گرفته و موجب پيدايش ساخت و هيئت رواني خاصي مي شود كه انسان را وادار به اعمال خاصي مي كند .
هيئت و ساخت : 
اصلي ترين معناي شاكله هيئت وساخت رواني است . هيئت رواني انسان مجموعه واحدي است كه نيات از آن بر مي خيزد . خلق و خوي حاصل آن است ، مذهب بر اساس آن پذيرفته شده و خرد موجد شكل گيري آن مي شود و بالاخره نيازها در بروز و ظهور خود متاثر از آن هستند .
در واقع شاكله عبارت است از ساخت و هيئت رواني انسان كه در اثر تعامل وراثت ، محيط و اختيار شكل گرفته به گونه اي كه محركات محيطي را منطبق با خود تفسير كرده و در مقابل آنها به شيوه اي خاص پاسخ مي دهد . همانطوري كه در سوره اسري آيه 82-84 آمده است : و ما آنچه را براي مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قران نازل مي كنيم و كافران را جز زيان چيزي نخواهد افزود و ما هرگاه به انسان نعمتي عطاء كرديم رو بگردانيد و دوري جست و هرگاه شر و بلايي به او روي آورد ، به كلي مايوس و نا اميد شد . بگو هر كسي بر شاكله خود عمل مي كند خداي شما به كسي كه راهش از هدايت بيشتري برخوردار است ، داناتر است . پيام اين آيه اين است كه مردم به اقتضاي شاكله خود عمل مي كنند و رسول گرامي (ص) مي فرمايد : اين خود مردم هستند كه اعمالشان بر طبق شاكله و فعاليتهاي موجودشان صادر مي شود ، آن كسي كه داراي شاكله معتدل است راه يافتنش به سوي كلمه حق و عمل صالح قدري آسان تر است و آن كسي كه شاكله ظلم و سركشي دارد او هم مي تواند به سوي كلمه حق راه يابد اما براي او قدري دشوارتر است .
مراحل رشد شخصيت :
براي تعيين مراحل رشد شخصيت دو ملاك بنيادي را بايد مد نظر قرار دهيم : عقل و نفس ( يا هواي نفس ) كه اينها دو محرك اصلي و اساسي افعال انسان به شمار مي آيند . مجموعه گرايشهاي انسان نسبت به محركهاي خوشايند و دافعه هاي او نسبت به محركهاي ناخوشايند كه ماهيتا" بر فرايندهاي ناخودآگاه متكي هستند ، نفس مي گويند . عقل نيز عبارتست از توانايي انسان بر تشخيص و استدلال . اصل لذت طلبي و گريز از الم ، اصل بسيار مهم و بنيادي موجودات است ، از اين رو انسان بدون تجزيه و تحليل عقلي و استدلالي و فارغ از خود آگاهي مي تواند به طرف محركهاي خوشايند جذب و از طرف محركهاي ناخوشايند دفع شوند . عقل در وراي اين اصل مي تواند نسبت به محركهاي مختلف آگاهي يافته و آنها را تجزيه و تحليل و در مورد آنها قضاوت كند . به اين ترتيب بين رشد عقلاني و گسترش تمايلات نفساني نسبتي معكوس وجود دارد . يعني هر قدر خود آگاهي و قضاوت عقلاني گسترش يابد دامنه اصل فوق محدود مي شود . مراحل رشد شخصيت بر اساس تعابير قرآني چنين است : 1 – نفس اماره 2- نفس لوامه و 3 – نفس مطمئنه .
هر يك از اين نفوس ، تعبيري از شاكله و شخصيت انسان در مرحله اي خاص هستند . به اين معنا كه كسي كه صاحب نفس اماره است ، داراي شاكله و شخصيتي است كه در آن هواي نفس حاكم بوده و محرك اعمال و رفتار فرد در اين مرحله محركهاي نفساني به شمار مي آيد . كسي كه در مرحله نفس لوامه است هر چند كه محرك بسياري از رفتارهاي او نفس است ولي عقل در اينجا نقش خاصي يافته و با آگاهي و استدلال و قضاوت برخي از اعمال اين نوع شخصيت را زير سؤال مي برد و او را مورد سرزنش قرار مي دهد .شخصيت انسان در مرحله نفس مطمئنه تحت سيطره كامل عقل در آمده و عقل است كه مسير اعمال و رفتار انسان را تعيين مي كند
ساختمان وجودي انسان فطرتا هم استعداد انجام كارهاي زشت ، پيروي از هواي نفس و شهوات جسماني ، غرق شدن در لذت هاي ملموس و تمايلات دنيوي را دارد و هم آمادگي ارتقاء به اوج فضيلت تقوا ، اخلاقيات عالي انساني و عمل صالح و پيامدهاي آن يعني رسيدن به آرامش رواني و خوشبختي معنوي ، به همين دليل طبيعي است كه فطرت انسان بالقوه متضمن تضاد بين خير و شر ، فضيلت و رذيلت و اطاعت و معصيت خداست و آزمايش واقعي انسان در اين دنيا نيز همين سمت و سوي گرايش اراده و موضوع انتخاب او است .
در سوره فرقان آيه 43-44 آمده است : آيا ديدي كسي را كه هوي نفس را معبود خويش ساخت آيا(مي تواني ) ضامن او باشي يا گمان داري بيشترشان مي شنوند يا مي انديشند آنان جز مانند ستوران نيستند بلكه گمراه ترند و در سوره يوسف 53 : من هرگز نفس خويش را تبرئه نمي كنم كه نفس بسيار به بدي ها امر مي كند ، مگر آنچه را پروردگارم رحم كند، پروردگارم غفور و رحيم است . پيامبر اكرم مي فرمايند : دشمن ترين دشمنانت همان نفس توست كه در درونت قرار دارد هر كس آنرا ادب يا سركوب كند از ظلمش در امان خواهد بود . همچنين در سوره فجر آيه 27-30 (آن هنگام به اهل ايمان خطاب رسد) اي نفس قدسي ، مطمئن و دل آرام ، امروز به حضور پروردگارت باز آي كه تو خشنود و او راضي از توست . باز آي در صف بندگان خاص من در آي ودر آن بهشت من داخل شو .
اين مفاهيم سه گانه نفس ( اماره ، لوامه و مطمئنه ) را مي توان حالاتي تصور كرد كه شخصيت انسان در سطوح مختلف رشد به آن متصف مي شود و شخصيت انسان در جريان تضاد دروني ميان جنبه هاي مادي و معنوي ماهيت ساختاري خويش آنها را پشت سر مي گذارد . زماني كه شخصي انسان در پايين ترين سطح قرار دارد به طوري كه هوي و هوس و شهوات بر او مسلط اند در واقع تحت تاثير و حاكميت نفس اماره است و هنگامي كه در بالاترين درجه رشد و كمال بشري مي رسد تا آنجا كه تعادل كامل بين خواسته هاي جسمي و رواني او برقرار مي شود و آنگاه به مرحله اي رسيده كه صفت نفس مطمئنه بر آن تطبيق مي كند . حد وسط اين دو مرحله ، مرحله اي است كه كه انسان نفس خود را به محاسبه مي كشاند و البته انسان گاهي به علت ضعف دچار اشتباه گرديده و در اين حالت به شخصيت انسان نفس لوامه اطلاق مي شود . اين مفاهيم با عناصر شخصيت در ديدگاه روان كاوي مشابهت هاي فراواني دارند و ايجاد هماهنگي بين آن سه ساختارشخصيت ( نهاد ، من و فرامن) و ايجاد تعادل بين آنها به سلامت نفس و روان خواهد انجاميد كه همواره بين خواسته هاي جسماني و رواني در ديدگاه اسلام ، تعارض وجود دارد و در نتيجه اين برخورد بين بعد مادي و معنوي حالات سه گانه نفس به وجود مي آيد . نظريه تعارض در روانكاوي مشابه اين برخورد حالات سه گانه نفس است .
نقش وراثت و محيط در ديدگاه اسلام :
احاديث و روايات فراواني وجود دارند كه مبين اين امر هستند حالات رواني جسمي والدين در بچه ها و فرزندان مؤثر است . در حديثي از پيامبر اكرم (ص) آمده است : فضايل اخلاقي و سجاياي انساني ريشه اش از پاكي خانواده ها و وراثت سرچشمه مي گيرد همچنين درتاثير نقش محيط بر شخصيت ، قران و پيشوايان به نقش محيط زندگي و دوستان نزديك در انسانها اشاره نموده اند و به پيروان خود دستور داده اند از آثار سوء آنها دوري كنند و از مصاحبت با اشخاص ناصالح دوري گزينند . در سوره نوح آيه 26-27 حضرت نوح به خداوند عرض كرد : خداوندا هيچ يك از كافرين را در روي زمين باقي مگذار و الا بندگان تو را گمراه مي كنند و از خود جز افراد فاسد ، تبهكار و ناسپاس به جاي نمي گذارند . در اين آيات هم اثر محيط و هم اثر وراثت پذيرفته شده است زيرا گمراه كردن ديگران اثر محيط و به وجود آوردن افراد ناسپاس و مفسد اثر وراثت است . در نامه شماره 69 نهج البلاغه امام علي (ع) مي فرمايد : مبادا با افراد ناصالح دوستي نزديك داشته باشيد كه فساد و تباهي آنها در شما اثرات سوء خواهد گذاشت . همچنين مي فرمايند : اگر كسي را از جهت معنوي خوب نشناختيد و مذهب و اعتقادات او براي شما معلوم نشد ، رفقاي نزديك وي را ملاحظه نماييد ، چنانچه اهل تقوا باشند او هم اهل با تقواست و اگر دوستانش فاسد بودند بدانيد او نيز بهره اي از دين ندارد .
با توجه به مسائل مطروحه فوق در اسلام به نقش هر دو عامل تاكيد شده است  و راي به برتري و تقدم هيچكدام از آنها به ديگري داده نشده است بلكه هر دو بر شخصيت و رفتار انسان موثرند و در نهايت خود فرد است كه دست به انتخاب و گزينش از بين دو مطلوب و يا نامطلوب مي زند . جاي تعجب نيست كه در اسلام كه تا چه حد بر اراده آزاد و اختيار انسان تاكيد و به آن اعتقاد وجود دارد . 
اصل تضاد رواني در شخصيت :
در نظام روانشناسي كارل يونگ اصلي به نام اصلاضداد وجود دارد . او به وجود اضداد و قطبيتها در انرژي فيزيكي اشاره نمود ، مثل گرما در برابر سرما ، ارتفاع در برابر عمق ، آفرينش در برابر زوال ، كه معتقد است همين امر در مورد انرژي رواني نيز صدق مي كند به اين معني هر ميل و هر احساسي ضد خود را دارد . اين تضاد و آنتي تز و اين تعارض بين قطبيت ها ، برانگيزنده اصلي كل رفتار و توليد كننده كل انرژي است . در واقع هر چه تعارض بين قطبيت ها آشكارتر باشد ، انرژي توليد شده بيشتر خواهد بود .
از آيات و احاديث چنين بر مي آيد كه انسان از نظر شخصيت داراي سلسله خصوصيات حيواني است كه در نيازهاي جسماني متبلور هستند و اين نيازها به خاطر حفظ ذات و بقاي نوع بايد ارضاء شوند ، او همچنين داراي صفات ملكوتي است كه در اشتياق روحي نسبت به خداوند و عبادت متبلور هستند . گاهي ميان اين دو نوع خصوصيات شخصيتي انسان تعارض پيش مي آيد كه گاهي نيازها و خواسته هاي جسماني و زماني نيازها و اشتياقات روحي او را به طرف خود جذب مي كنند و خود انسان نيز اين نزاع و كشمكش دروني و شخصيتي بين اين دو جنبه شخصيتي را احساس مي كند قران به حالت نزاع ميان جنبه هاي جسماني و رواني انسان چنين اشاره مي كند :
پس هركس از حكم خدا سركش و طاغي شد و زندگي دنيا را برگزيد جايگاه او همان آتش است و هر كس از حضور در پيشگاه ربوبيت بترسيد و از هواي نفس دوري جست همانا بهشت منزلگاه اوست ( سوره نازعات آيه 37-41) . همچنين بعضي از مسلمانان زماني كه شنيدند كاروان خواربار به مدينه رسيده از اطراف پيامبر پراكنده شدند . قران ضمن نقل ماجرا به مساله تضاد ميان جنبه هاي مادي و معنوي انسان نيز اشاره مي كند ، در سوره جمعه آيه 11 : واين مردم (ضعيف الايمان) چون تجارتي يا لهو و بازيچه اي ببينند بدان شتابند و تو را در نماز تنها گذارند اي رسول بگو به خلق كه آنچه نزد خداست بسيار براي شما از لهو ولعب و تجارت هاي دنيا بهتر است و خداوند بهترين روزي دهنده خلايق است . روش انسان در حل اين مشكل همان آزمايش حقيقي است و كساني كه بيشترين هماهنگي و تعادل را در ميان آنها برقرار كنند از اين آزمايش موفق و سربلند بيرون آمده اند . همچنين در سوره منافقون آيه 9 : الا اي اهل ايمان مبادا هرگز مال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل سازد وكساني كه به امور دنيا از ياد خدا غافل شوند آنها به حقبقت زيان كاران عالمند و در سوره تغابن آيه 15 : به حقيقت اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند (چندان به آنها دل مبنديد ) و (بدانيد) كه نزد خدا اجر عظيم (بهشت) خواهد بود . انسان با كليه امكانات براي حل اين تعارض و تضاد براي عبور از مرحله آزمايش داراي اراده و اختيار آزاد بوده تا بتواند در اين درگيري ها تصميم بگيرد و هر راهي را كه خود براي اين تضاد مي پسندد انتخاب كند . اصول پايه و اساسي زيربناي مسؤليت و حسابرسي انسان همين اراده و انتخاب راه حل اين تضاد را تشكيل مي دهد .  
تعادل شخصيت :
مناسب ترين راه حل مشكل تضاد بين جنبه جسماني و رواني انسان در واقع ايجاد هماهنگي ميان آن دو است به اين معنا كه انسان در حدود شرع نيازهاي جسماني خود را ارضا و همزمان با آن به ارضاي نيازهاي رواني نيز بپردازد . اسلام خواهان هماهنگي انگيزه هاي جسم و روح و در پيش گرفتن راه ميانه اي است كه به ايجاد تعادل ميان جنبه هاي مادي و معنوي انسان منتهي شود . ضرورت تحقق اين تعادل در شخصيت انسان در سوره قصص آيه 77 آمده است : و در آنچه خداوند به تو داده است سراي آخرت را جستجو كن و بهره ات را از دنيا فراموش مكن . تعادل جسم و روح در شخصيت انسان نمايانگر توازن در كل هستي است زيرا خداوند هر چيز را در اندازه و به ميزان مشخص آفريد . مساله تعادل در انسان منحصر به تعادل بيولوژيك نيست بلكه كل شخصيت انسان و نيز تعادل جسم و روح را در بر مي گيرد و در حديثي از پيامبر اكرم داريم كه بهترين امور ميانه روي و پرهيز از افراط و تفريط است .
در ديدگاه روانكاوي اعتقاد بر اين است كه هدف نهايي رشد انسان كسب تعادل و رسيدن به تعادل در ارگانيسم است . از ديدگاه كارل يونگ ، شخصيت سالم شخصيتي است كه تعادلي از نيروهاي مختلف را ايجاد كرده باشد به گونه اي كه در اثر تعادل نيروها به نوعي وحدت كه نشات گرفته از هماهنگي و همخواني نيروها و در نتيجه قسمتهاي مختلف شخصيت است رسيده باشد . در واقع حصول تعادل در نتيجه تعادل در سه ساختار شخصيت است . هدف كلي روند درمان بيماريهاي رواني در مكتب روانكاوي كمك به بيماران براي ايجاد تعادل در هرسه عنصر شخصيت است كه جنبه هاي جسمي و رواني ( لذات ، تفريحات ، درك واقعيت و انطباق با هنجارهاي جامعه و مسائل آرماني و اعتقادي ) انسان را شامل مي شود .
هچنين در مكتب گشتالت درماني كه از نظريات بانفوذ و گسترده روان درماني است ، اعتقاد بر اين است كه تمايل اساسي هر ارگانيسم تلاش براي كسب تعادل است . حصول تعادل به معناي كاهش تنش است و اين معادل سلامت رواني است و از محاسن توجه به امورات متضاد و متفاوت روحي و جسمي در درون خود مثل انگيزه هاي لذت جويانه ، خواسته هاي آرمان گرايانه و اخلاقي ، كسب آگاهي و بصيرت نسبت به قطب هاي دروني است و كسب آگاهي در حصول تعادل وسلامت رواني كمك مي كند.
انواع تيپ هاي شخصيتي در قرآن :
روانشناسان كوشش نموده اند وجود تفاوت و تشابه شخصيت هاي مردم را بررسي كنند و به علاوه هر روان شناسي سعي نموده از جهت و جنبه هاي ويژه اي انواع شخصيت را بررسي كند برخي بر اساس خصوصيات جسمي و برخي بر اساس خصوصيات رواني . در قرآن مردم بر اساس عقيده و اعتقادشان به سه نوع تقسيم شده اند : 1- مؤمنان 2- كافران و 3- منافقان . هر يك از اين انواع سه گانه خصوصيات اصلي و عمومي ويژه خود را دارند كه شخصيت هر كدام را از دو نوع ديگر مجزا مي كند . اين تقسيم بندي نشان دهنده اهميت عقيده در ساختار شخصيت انسان و تشخيص خصوصيات متمايز كننده هر كدام است و هم رفتار انسان را به شكلي خاص و مشخص كه موجب تمايز او از ديگران شود جهت  مي دهد . به علاوه اين تقسيم بندي نشان مي دهد عامل اصلي ارزشيابي شخصيت از نظر قرآن عقيده و اعتقاد است .
مؤمنان :
  با برسي صفات مؤمنان در قرآن مي توان آنها را به 9 زمينه اصلي و عمومي در زمينه هاي رفتاري تقسيم كنيم :
1-صفات عقيدتي : ايمان به خدا، پيامبران ، كتب آسماني، روز قيامت و بهشت و دوزخ 2-صفات عبادي : عبادت خدا ، انجام فرائض مثل روزه ، نماز، زكات، تقوا ، جهاد در راه خدا ، طلب بخشش ا زخدا و توكل بر او 3-صفات مربوط به روابط اجتماعي : رفتار خوب با مردم ، احسان ، تعاون و همكاري ، اتحاد و همبستگي، امر به معروف و نهي از منكر، عفو وايثار 4- صفات مربوط به روابط خانوادگي : نيكي به والدين و خويشاوندان ، حسن معاشرت با همسر ، سرپرستي خانواده و پرداخت نفقه به آنها 5- صفات اخلاقي : صبر ، بردباري، صداقت ، عدالت ، امانتداري و وفاي به عهدخدا و مردم ، پاكدامني ، فروتني ، سخت كوشي در گرفتن حق در راه خدا ، عزت نفس ، قدرت اراده و حاكميت بر هوي و شهوات نفس 6 – صفات انفعالي و عاطفي : خدا دوستي ، ترس از عذاب خدا، مردم داري و مردم دوستي ، خيرخواهي به آنان ، فرو بردن خشم و كنترل انفعالي غضب ، تجاوز نكردن به حق ديگران ، عدم حسادت به ديگران ، تواضع و مهرباني و احساس پشيماني در صورت ارتكاب گناه7- صفات عقلاني و شناختي : تفكر در هستي و آفرينش خدا ، طلب دانش و شناخت ، عدم پيروي از گمان ، جستجوي حقيقت و آزادي فكروعقيده 8 – صفات مربوط به زندگي عملي و شغلي: اخلاص در عمل و خوب كار كردن و تلاش فعالانه در كسب روزي و 9 – صفات بدني : نيرومندي ، سلامت ، پاكيزگي و طهارت .
خصوصيات عقيدتي نقش اساسي و تعيين كننده اي در جهت دادن به رفتار انسان در كليه زمينه هاي زندگي ايفا مي كنند . به طوري كه ايمان به توحيد و روز رستاخيز از خصوصيات اصلي حاكم بر شخصيت انسان مي شود و در كليه خصوصيات ديگر شخصيتي مؤثر هستند . همچنين همه مؤمنان در يك سطح نيستند در قران سه درجه براي مؤمنان ذكر شده است : مؤمناني كه به خود ظلم مي كنند ، ميانه روها و پيشتازان خير كه در سوره فاطر آيه 32 آمده است : سپس اين كتاب آسماني را به گروهي از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم از ميان آنها عده اي بر خود ستم كردند ، عده اي ميانه رو بودند و عده اي هم به اذن خدا در نيكي ها از همه (پيشي) گرفتند و اين فضيلتي بزرگ است .
كافران :
برخي از صفات ويژه و اصلي آنان كه در قران آمده است :
 1-صفات عقيدتي : عدم ايمان به يگانگي خدا، پيامبران ، روز رستاخيز و حساب2-صفات عبادي : عدم عبادت خدا و توسل به غير او 3- صفات مربوط به روابط خانوادگي و اجتماعي : ظلم ، رفتارهاي متجاوزانه ، تمسخر ديگران ، تجاوزبه حقوق ديگران و قطع ارتباط با دوستان و خويشاوندان 4- صفات اخلاقي : پيمان شكني ، فسخ ، فجور،پيروي از هوي نفس و شهوات و غرور و تكبر 5 – صفات انفعالي و عاطفي : نفرت ، كينه و حسادت نسبت به مؤمنان 6- صفات عقلاني و شناختي : جمود فكري و ناتواني در ادراك و تعقل ، تقليد كوركورانه از عقايد و سنت هاي پدران و فريب دادن خود .
منافقان :
 منافقان با شخصيتي متزلزل نمي توانند موضع آشكاري در برابر ايمان اتخاذ كنند . قران خصوصيات مشخص كننده آنها را ياد آور شده و آنها را به شديدترين عذاب تهديد كرده است . در سوره نساء آيه 145 : منافقان در پايين ترين مرحله دوزخ قرار دارند و هرگز ياوري براي آنها نخواهي يافت . برخي از صفات ويژه و اصلي آنان عبارتند از :
 1-صفات عقيدتي : عدم اتخاذ موضعي مشخص در برابر توحيد ، اظهار ايمان در ميان مسلمانان و اظهار شرك در ميان مشركان 2-صفات عبادي : عبادت از روي ريا كه بدون اعتقاد انجام مي دهند و با بي حالي و تنبلي به نماز مي ايستند 3-صفات مربوط به روابط اجتماعي : برپايي فتنه از طريق پخش شايعات بين مسلمانان ، تمايل به فريب ديگران دارند، براي تحت تاثير قرار دادن ديگران ، خوب حرف مي زنند ، براي متقاعد كردن ديگران بسيار سوگند مي خورند، از نظر ظاهر و قيافه و لباس در ميان مردم بسيار آراسته اند تا جلب توجه كنند و آنها را تحت تاثير قرار دهند 4 - صفات اخلاقي : عدم اعتماد به نفس ، پيمان شكني ، ريا ، ترس ، دروغ ، بخل ، سودجويي و فرصت طلبي5 – صفات انفعالي و عاطفي : ترس و هراس از مرگ ، نفرت از مسلمانان و كينه ورزي به آنان 6- صفات عقلاني و شناختي: ترديد ، شك و عدم توانايي در قضاوت و تصميم گيري و تفكر درست ، به همين دليل قران منافقان را به عنوان كساني كه بر دلهايشان مهر نهاده شده است توصيف مي كنند كه منافقان با توجيه كارهايشان مي كوشند از خود دفاع كنند .
اصولا خصوصيت اصلي شخصيت منافق همان ترديد در انتخاب ايمان ، كفر و ناتواني در اتخاذ موضعي روشن و صريح در برابر توحيد ، مؤمنان و كافران است . همچنين سودجو و فرصت طلب است گاهي با مسلمانان و گاهي با كافران خود را هماهنگ مي كنند . همواره در فريب دادن مردم مي كوشد از طريق سخنان شيوا و آراستگي ظاهري ، آنها را تحت تاثير قرار دهند ، در ژرفاي نفس خود احساس ناتواني مي كنند . از اين رو سعي دارند با توجيه كارهايشان از خود دفاع كند .
شخصيت بهنجار و سلامت رواني :
شخصيت بهنجار از نظر اسلام ، شخصيتي است كه جسم و روح در آن متعادل باشند و نيازهاي هر كدام ارضا شوند . انساني كه داراي شخصيت بهنجار است به جسم و سلامت و نيرومندي آن اهميت مي دهد و نيازهاي آن را در حدودي كه شرع مقدس روا مي دارد برآورده مي سازد و همزمان با آن به خدا ايمان مي آورد . از نظر اسلام فردي كه پيرو هوي نفس خودش باشد فردي نابهنجار است و نيز كسي كه خواسته هاي جسماني خود را سركوب و مقهور كند و رهبانيت افراطي و رياضت شديد دارد و تنها به ارضا نيازهاي معنوي مي پردازد شخصي نابهنجار است زيرا اين گونه گرايشهاي افراطي و تفريطي با فطرت انسان مخالف هستند به همين دليل هيچ كدام از اين دو گرايش به شكل گيري و تحقق ماهيت حقيقي انسان نمي انجامد . ملاكهاي سلامت رواني در اسلام از اين قرارند :
1-خودآگاه و هشيار زيستن : انسان سالم پيوسته خودآگاه است . در مكاتب گشتالتي و روان كاوي و بسياري مكاتب ديگر معتقدندانسان بهنجار خودآگاه و هوشيار است و نسبت به تمام حالات دروني و رفتاري خودآگاه است .
2-شناخت واقعيت و پذيرش آن : انسان سالم با جهان درون و جهان برون خود ارتباطي مبتني بر واقعيت و پذيرش آن دارد . پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد : خدايا اشياء را آن گونه كه هستند به ما بنمايان . انسانهاي سالم مصداق اين آيه اند : انسان سالم جهان را با عقل خويش مي شناسد نه با هواي نفس خود .
3-در حال زيستن : انسان هوشيار سالم اوقات خود رادر حال مي گذراند . او در همه حال در حال زندگي مي كند . انسانهاي ناسالم درحال نفس مي كشند ولي يا درگذشته زندگي مي كنند يا درآينده كه اين موضوع در كليه مكاتب روان درماني مورد تاكيد است . در قران آمده است يا ايها الذين آمنو، آمنو : يعني اينكه پيوسته در حال باشيد و به گذشته و ايماني كه درگذشته داشته ايد اكتفا نكنيد .
4- پويا و متكامل زيستن : انسان سالم در نظر اسلام انساني پوياست . انساني كه امروزش با ديروزش مساوي است انساني مغبون است .
5- در جمع زيستن : انسان سالمي كه واقعيت ها را مي شناسد در جمع زندگي مي كند . او فرد است و فرديت او مسؤل و متعهد است لذا جمع نه مسؤليت را از وي ساقط مي كند و نه تعهد او را زايل مي كند ولي با اين حال او در جمع زندگي مي كند . پيامبر اكرم (ص) مي فرمايند : تجمع رحمت است و تنهايي عذاب و نيز مي فرمايد : دست خدا بر جماعت است .
6- با خدا زيستن و تواب بودن : انسان هوشيار و آگاه و پويا به طرف عالي ترين كمال هستي و عالي ترين حقيقت وجود يعني حق و در واقع خداوند در حركت است . او هر گامي را كه در جهت تكامل بر مي دارد قدمي است كه او را به حقيقت نزديك مي سازد . او با ذكر خويش ارتباطي قلبي و عقلي با خدا پيدا مي كند . انسان سالم هرگاه كه از مسير حق منحرف مي شود بلافاصله بازگشت كرده ( توبه مي نمايد ) و متكي به عالي ترين مرتبه هستي مي شود . 
تفكر تساوي گونه و قطعيت گرايي در سلامت رواني و تكرار جرم :
ديدگاههاي شناخت گرايي در روانشناسي ، سلامت رواني يا عدم سلامت رواني را مربوط به نحوه دريافت و تفسير ما از جهان و به طور اخص محيط پيرامون مان مي دانند .آنچه از محيط پيرامون خود در مي يابيم و در ذهن ما منعكس مي شود هر اندازه نزديك به واقعيت باشد ما در روابطمان با محيط اطراف ، ديگران ، به حوادث و وقايع منطقي تر و به سلامت رواني نزديكتريم ، در غير اين صورت در معرض انواع آسيب هاي رواني – اجتماعي قرار مي گيريم . اهميت اين مسئله تا آنجاست كه توجه انبياء و اولياء الهي را به خود معطوف كرده است . از ام سلمه همسر پيامبر (ص) نقل شده است كه ايشان در دعاها و تضرعات دل شب از خداوند با تضرع مي خواست : اللهم ارني الاشياء كما هي : خدايا اشياء را آن گونه كه هست به من نشان بده . اين گونه دعاها نشان از دغدغه اي است كه حتي اولياء الهي در مورد ما انسانها دارند كه نكند واقعيتها در ذهن ما با فرسنگها فاصله و تحريف شده منعكس گردد و بالتبع آسيب ها و مشكلات در زندگي رواني – اجتماعي ما تشديد شود . دراين فرايند عواملي بيش از همه در دريافت ادراك و تفسير ما از واقعيت خارجي مؤثر هستند و واقع نمايي ذهن ما را تحت تاثير قرار مي دهند . از اين عوامل كه سبب تحريف شناختي در افكار و تصورات ما مي شود تفكر تساوي گونه است . اين تفكر نوعي تحريف است كه حادثه اي يا امري را با قاطعيت مساوي چيز ديگر مي داند و مادر تحريفات شناختي است . براي مثال :قبولي در كنكور سراسري = خوشبختي ، ردشدن در كنكور سراسري= بدبختي ، زيبايي در چهره = خوشبختي ، عدم زيبايي در چهره = بدبختي و زنداني شدن ، ارتكاب جرم = ناتواني در عدم تكرار جرم و ناتواني در بازگشت سالم به خانواده و فقر و بيكاري = غير قابل اجتناب بودن ارتكاب جرم . . .
ده ها مورد از تساوي ها به طور روزمره بسياري از افراد به كار مي برند و به آن اعتقاد دارند ، بدون توجه به اين كه توسط اين قطعيتها روابط خود را با محيط و حتي خود به صورت آسيب زايي تحت تاثير قرار مي دهند . همچنين در تفكر تساوي گونه افراد هيچ گونه تبصره و شرط و استثنايي قائل نيستند . در ديدگاه شناخت گرايان به دليل آسيب زايي و سبك زندگي بيمار گونه اي كه اين نوع تفكر ايجاد مي كند ، به دنبال القاء نامناسب و اشتباه بودن اين نوع تفكر و همچنين به دنبال راههاي مقابله با آن هستند .
اين در حالي است كه تفكر تساوي گرايي با اعتقادات ديني و مذهبي ما كاملا منافات دارد . خداوند هيچ دو چيز يا دو امر را عين هم و مساوي و يكسان با همديگر نيافريده است زيرا خدايي كه داراي صفت قدرت مطلق مايشاء است ، دوباره كاري نمي كند . دوباره كاري صفت موجودي ناقص است و نه وجودي كامل و بي عيب و نقص . آنچه مفاهيم قرآني و اسلامي به ما مي گويند ، صفتي از خداست كه هر لحظه او در حال خلقتي جديد است : كل يوم هو في شان .
بسياري بر اين عقيده اند كه در پديده هاي طلاق ، نداشتن زيبايي ، اخراج از كار، زنداني شدن ، ارتكاب جرم و به سرقت رفتن لوازم منزل = بدبختي . اما واقعيت اين است حتي با وقوع چندين حادثه نامطلوب ديگر نمي توانيم با قاطعيت نوعي تساوي را در نتيجه گيري هايمان داشته باشيم و درهاي اميد و اميدواري را به روي خودمان ببنديم ، زيرا چنين تساوي هايي وجود ندارد . در بسياري از موارد وحتي شديدتر و بدتر براي افراد ديگر اتفاقات اين گونه افتاده و مقدمه اي براي جهش شديد و پيشرفت غير قابل تصور بر خلاف اين تساوي ها شده است .
مقابله با تفكر تساوي گونه بدين معناست كه در صورت انجام يا وقوع عملي نامطلوب و ناهنجار جامعه، يكي از نتايج آن مي تواند عواقب ناگوار باشد (نه فقط تنها نتيجه) ولي با وقوع آن عقوبت ناگوار ، تمام راهها بسته نيست و راه بازگشت وجود دارد و بالتبع راه منتهي شدن به چيز ديگر غير موارد مورد انتظار وجود دارد و اين مفهوم آيه لا تقنطو من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا باشد . بزرگترين و نابخشودني ترين گناه در فرهنگ اسلام نااميدي از رحمت خداست . يكي از نتايج تفكر تساوي گونه نااميدي است . اينچنين ديد از امور حتي خطا كارترين افراد با خصيصه هاي شديد ضد اجتماعي نيز در امكاني از بازگشت به سمت هنجارها قرار مي دهد و راه را براي آنان يك سويه و غير قابل بازگشت نمي كند .
يكي از دلالت هاي شكستن تفكر تساوي گونه در ذهن مجرمان و افراد بزهكار و داراي شخصيت ضداجتماعي ايجاد روزنه هاي اميد براي ذهن چنين كساني است كه تا در آخرين گام ها راه بازگشت را براي خود ببيند و حتي تا قبل از آخرين خطا مجالي براي تغيير داشته باشد كه اين خود عاملي بسيار قوي در كاهش ميزان جرائم چنين افرادي است .
آنچه كه مجرمان را بيشتر به سمت گرداب تشديد جرم مي كشاند حاكميت تفكر تساوي گونه در ذهن آنان است . زيرا آنان با قطعيت اعتقاد دارند كه راهي براي بازگشت وجود ندارد ( بازگشت به خودش و اجتماع ) . تنها و فقط به عقوبت خطا انديشيدن (براساس تفكر تساوي گونه) نوعي مداومت در انجام خطا به جاي اصلاح و تغيير در ذهن فرد را بارز مي سازد و راههاي بازگشت را مي بندد . به عبارت بهتر توبه با اعتقاد كامل به تفكر تساوي گونه سازگاري ندارد چون درواقع اگر راه بازگشت حتي براي خطاكارترين افراد نبود ، اينقدر به جايگاه توبه و توابين توجه و سفارش نمي شد . اهميت توبه در اسلام دقيقا معادل شكسته شدن اين نوع تفكر تحريفي تساوي گونه و قطعي نگري است . از نتايج ديگر مقابله با تفكرات تساوي گونه در افراد ايجاد حالت بيم و اميد ( خوف و رجاء) است . از امام علي (ع) نقل شده است : بهترين كارها اعتدال در بيم و اميد (خوف و رجاء)است . حضرت امام صادق (ع) نيز مي فرمايند : هيچ بنده ي مؤمني نيست مگر آن كه در دلش دو نور است : نور بيم و نور اميد ، اگر اين وزن شود از آن بيشتر نباشد و اگر آن وزن شود از اين كمتر نباشد .
نكته اي جالب از فرهنگ ديني :
از نكات جالب در فرهنگ ديني و اسلامي ما استعمال و كاربرد كلمه ان شاءالله براي پرهيز از قطيت و تفكر تساوي گونه در رابطه با حوادث وپديده هاي مثبت و مطلوب است . به عنوان مثال اگر تمام شرايط و لوازم مورد نياز و مقدمات يك سفر براي ما فراهم باشد ، فرد نمي تواند با قطعيت ادعا كند حتما به سفر مي رود . در دستورات ديني ما تاكيد شده با وجود محقق شدن تمام شرايط و مقدمات كاري حتما گفتن جمله ان شاء الله فراموش نشود زيرا بسياري از موارد بوده كه افرادي تمام مقدمات و شرايط از هر نظر برايشان فراهم بوده ولي به آن هدف خود نرسيده اند و در امور مثبت و مطلوب هم قطعيتي وجود ندارد و نمي توان تفكر تساوي گونه داشت . قطعيت و قطعيت گرايي وجود ندارد بلكه تبصره ها و استثنا ها در كارند به ويژه در مسائل اجتماعي و انساني و همين روزنه هاي اميد را هر چند درمواقعي كوچك در مقابل ما انسان باز نگه مي دارند و ما را از غلطيدن به سمت افسردگي ، اضطراب و نا اميدي باز مي دارد و گرنه طبق نظريه افسردگي ( از نوع نا اميدي ) آبرامسون و همكارانش ( 1990) ما بايد به تعداد حوادث نامطلوب وقوع يابنده در جهان اقدام به انتحارداشته باشيم . آيه صريحي در اين رابطه هست كه خط بطلاني بر قطعيت گرايي حاكم بر اذهان انسانهاست :
عسي ان تكرهو شيئا و هو خير لكم و عسي ان تحبوا شيئا و هو شر لكم : اي بسا آنچه را بد مي پنداريد خيري براي شماست و اي بسا آن چه را خير مي پنداريد شري براي شماست . پس نمي توان با جمع ساده چندين مورد منفي به تساوي و نتيجه گيري نامطلوب رسيد . جالب است كه اين اصطلاح اخيرا در فرهنگ غرب توسط بسياري از مردم با همان معادل عربي استفاده مي شود .
 
بحث و نتيجه گيري :
در اديان الهي به ويژه اسلام به موضوع آگاهي و شناخت از خود اهميت زيادي داده شده است . يكي از راههاي پيشگيري از گناه و يا انجام توبه ، خود مشاهده گري يا شناخت خود است . قرآن در اين زمينه مؤمنان را به رجوع به خودشان تشويق مي كند : « اي مؤمنان شما را باد به رعايت نفس خودتان . (آيه 105 سوره مائده ) . در دين اسلام فراموشي خود در طول فراموشي خدا قرار گرفته است « و مانند كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا به خاطر ان فراموشي ، نفس شان ( خودشان) را از يادشان برد ، ايشان همانا فاسقانند »( آيه 19 سوره حشر) . در تفسير آيه 105 سوره مائده علامه طباطبايي سخنان بسيار فراواني دارد ، ايشان با تمسك به روايات متعدد در اين زمينه اشاره دارند كه يكي از بهترين و مطمئن ترين راه شناخت خدا ، شناخت خود است : « خودشناس ترين شما ، خداشناس ترين شماست . كسي كه خود را شناخت ، خدا را شناخت »( حضرت علي عليه السلام ) .
با توجه به موارد فوق دستيابي به خود آگاهي و خود شناسي كليدي طلايي در رسيدن به معرفت حقيقي است و مسائلي كه در اين زمينه ما را به شناخت مي رسانند ارزشمند هستند .
منابع :** قرآن كريم ** نهج البلاغه - احمدي ، علي اصغر( 1371 ) ،روانشناسي شخصيت از ديدگاه اسلامي ، چاپ دوم ، انتشارات اميركبير.- بابا زاده ، علي اكبر(1370 )، مسائل ازدواج و حقوق خانواده ، (مقدمه جعفر سبحاني )تهران انتشارات بدر.-طباطبايي، علامه محمدحسين (1362 ) . تفسير الميزان ، انتشارات اميركبير .
- نجاتي ، محمد عثمان (1367 )، قرآن و روانشناسي ،ترجمه دكترعباسي عرب ، انتشارات آستان قدس رضوي .
- يونسي، سيدجلال(1387)،درمان ناهنجاريهاي رواني در كودكان ، نوجوانان و خانواده ها ، چاپ سوم ، انتشارات دانشگاه علوم بهزيستي و توان بخشي تهران .-يونگ ، كارل گوستاو(1937) ، روان شناسي و دين ، ترجمه فواد روحاني ، انتشارات اميركبير ، تهران .
 
امتیاز دهی
 
 



تعداد بازديد اين صفحه: 44236
Guest (PortalGuest)

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (شعبه اصفهان)
مجری سایت : شرکت سیگما