منو
تبليغات







 
انديشه و فرهنگ
فرهنگ و انديشه
پنجشنبه 11 ارديبهشت 1393 عوامل مؤثر بر فرهنگ، تبادل و تهاجم فرهنگی
منبع: کتاب مدیریت فرهنگی / راسخون (www.rasekhoon.net)



وقتی سخن از عوامل مؤثر فرهنگ در میان است، مراد عواملی است که می تواند باعث پویایی و ادامه ی حیات و موجودیت و به اصطلاح تثبیت یک فرهنگ گردد، یا بالعکس، تضعیف و انحطاط و مرگ یک فرهنگ را به دنبال داشته باشد. البته نباید پنداشت که فرهنگ امری سراسر منفعل است. در واقع، آنچه قدرت تأثیرگذاری عوامل مورد بحث- با هر ماهیتی- را کاهش یا افزایش می دهد و به اصطلاح شرط لازم و کافی برای مؤثر بودن چنین عواملی به حساب می آید و یا مانعی جدی در مقابل این عوامل است، اموری است که به خود فرهنگ مربوط می شود.
از سوی دیگر، نباید پنداشت که عوامل تأثیرگذار بر فرهنگ همواره ماهیتی بیگانه و بیرونی دارند و خارج از مرزهای جغرافیایی که بستر رواج و حیات یک فرهنگ است، می باشند؛ بلکه باید توجه داشت که مکانیزم ها و شیوه هایی که یک جامعه برای حفظ، تثبیت و انتقال فرهنگ خویش به کار می گیرد، نیز در این امر مؤثراند، از این رو می توان، عوامل مؤثر بر فرهنگ را به سه دسته عوامل ذاتی (مربوط به خود فرهنگ)، عوامل درونی (مربوط به جامعه ای که یک فرهنگ در آن وجود دارد) و عوامل بیرونی (عوامل بیرون از مرزهای جغرافیایی) تقسیم کرد. باید توجه داشت که یک فرهنگ غالباً و نه همواره دارای یک حوزه ی جغرافیایی خاص است. به همین سبب وقتی از فرهنگ اسلامی یا فرهنگ مسلمانان سخن می گوییم، لزوماً خود را به یک مرز جغرافیایی خاص محدود نکرده ایم.

1. عوامل ذاتی

گفتیم که فرهنگ مجموعه ای از عناصر است که توسط جمعی از انسان ها پذیرفته شده است. آنچه به خود فرهنگ باز می گردد و درجه ی مقبولیت آن را افزایش یا کاهش می دهد و آن را در مقابل موانع و آسیب ها مقاوم یا سست و ضعیف می سازد، عواملی است که به نحوی به خود این عناصر و نحوه ی ترابط و انسجام آنها با یکدیگر باز می گردد.
یک. هماهنگی عناصر تشکیل دهنده
عناصر فرهنگی جدا و منفک از یکدیگر نیستند، بلکه علاوه بر وجود نوعی ارتباط ریشه ای میان آنها، در کارکرد و حیات یکدیگر نیز مؤثرند، مثلاً هنجارها برخاسته از ارزش ها و ارزش ها نیز برخاسته از عقاید و باورهاست. به همین دلیل، هر قدر هنجارهایی که در یک اجتماع وجود دارد، با ارزش های مقبول در آن جامعه و نیز عقاید و باورهای پذیرفته شده، همخوانی بیشتری داشته باشند، درجه قوت و کارآمدی آنها بیشتر خواهد بود. در نقطه ی مقابل، اگر هنجارها صرفاً به صورت الزامی یا توصیه ای در جامعه مطرح باشند و ارزش ها و عقایدی با آنها همراهی نکنند، رعایت آزادانه هنجارها نیز تضمین نمی شود. مثلاً وقتی عقیده به وجود آخرت در میان مردم وجود داشته باشد، ارزشمندی ایثار و شهادت بیشتر آشکار می شود و از این رو حضور در صحنه های دفاع از حیثیت و کیان فرهنگ اسلامی نیز هیچ گاه نیازمند الزام و زور نخواهد بود؛ بلکه افراد با طیب خاطر به این هنجارها عمل می کنند. حال اگر عقیده به وجود جهانی دیگر، در جامعه ای به صورت سطحی وجود داشه باشد و برتری توجه به زندگی دنیایی و معیشت روزمره بیش از اهتمام به امور آخرت بود، دیگر کمتر جایی برای عمل به هنجارهایی که نفع دنیایی آنها چندان ملموس و محسوس نیست، وجود خواهد داشت.
دو. درجه قوت عناصر فرهنگ
دومین عامل ذاتی که به خود فرهنگ باز می گردد، درجه ی قوت و ضعف عناصر یک فرهنگ است. بدین معنا که هر قدر عناصر یک فرهنگ از قوت بیشتری برخوردار باشند، درجه ی تأثیرپذیری آنها از عوامل مخرب و آسیب زا نیز کمتر است، و زمینه ی کمتری برای تأثیرگذاری و کارآمدی عوامل بیرونی وجود دارد. مثلاً هر قدر برای عقاید و باورهای موجود در یک جامعه، استدلالات منطقی و قوی تری وجود داشته باشد، شکنندگی این عقاید در مقابل شبهات کمتر می شود و از این رو زمینه ی عمل به هنجارها و احترام به ارزش هایی که بر این عقاید و ارزش ها مبتنی است، بیشتر می شود. همچنین، هر قدر صنایع و فرآورده های مادی یک جامعه کارآمدی بیشتری داشته باشد، در واقع ابزارهای فرهنگی بیشتری فراروی آن جامعه قرار دارد.
سه. انعطاف پذیری و پاسخگویی به نیازهای بشری
فرهنگ علاوه بر آن که به طور کلی پاسخگوی برخی نیازهای انسانی، از قبیل «هویت طلبی» است، هر یک از عناصر آن نیز به نوعی، برخی از نیازهای انسانی را پاسخ می گوید. اما از آنجا که نیازهای انسان تنها به نیازهای ثابت، محدود نمی شود، فرهنگ ها باید بتوانند به نیازهای مقطعی و زمانی و متغیر آدمی نیز پاسخ مناسب دهند؛ در غیر این صورت، هر گونه تلاشی برای انتقال، ترویج و تثبیت آن فرهنگ، راه به جایی نخواهد برد و زمینه ی تحقیر فرهنگی و هضم شدن در فرهنگ های بیگانه، فراهم خواهد شد.
چهار. جذابیت و دلنشینی
عامل اخیر در واقع ماهیتی جدا از عاملی که پیش از این بیان شد، ندارد؛ چه این که، یکی از ثمرات پاسخگو بودن به نیازهای بشری، جذابیت و دلنشینی فرهنگ است، اما می توان با تأکید بر جنبه های جذابیت لازم در هر یک از عناصر بر این عامل تأکید ویژه داشت. ارزش ها، عقاید و باورها و نیز صنایع و سمبل ها، باید برای مخاطبان یک فرهنگ جذابیت فراوانی داشته باشند تا به لحاظ روانی، زمینه ی اعتقاد و عمل به این گونه امور را فراهم آورند.

2. عوامل درونی

گفتیم که فرهنگ امری جدا از جامعه نیست و هیچ جامعه ای جدا از فرهنگ نیست. در حقیقت، وقتی از یک فرهنگ سخن می گوییم، انگشت اشاره ی ما متوجه جامعه است و آن فرهنگ به مثابه ی روح، در تار و پود آن جامعه نفوذ کرده است. اگر فرهنگ به یک جامعه قوام و حیات و موجودیت می بخشد، جامعه نیز با مکانیزم های خاصی- که آن نیز به عقیده ی برخی جزء فرهنگ آن جامعه است- به انتقال، ترویج، تثبیت و تکامل آن فرهنگ کمک می کند. جامعه عمدتاً با دو مکانیزم عمده ی «جامعه پذیری» و «کنترل یا نظارت اجتماعی» به مدد فرهنگ خود می شتابد، و در واقع این دو عامل، دو عاملی درونی اند که اگر به صورتی موفق طراحی و اجرا شوند، تضمینی برای تداوم آن فرهنگ به حساب می آیند؛ بدیهی است در صورتی که فرآیند جامعه پذیری و کنترل یا نظارت اجتماعی، با شکست و ناکامی روبه رو شود، زمینه های تزلزل و سستی و حتی فروپاشی فرهنگی نیز فراهم می آید.
از آنجا که مدیران فرهنگی، به ویژه در بخش مدارس و دانشگاه ها، بیشتر با این دو فرآیند سر و کار دارند، به اجمال توضیحی از این دو فرآیند ارائه می کنیم.
یک. جامعه پذیری
فرآیند جامعه پذیری یا اجتماعی شدن، عبارت است از «جریانی که به برکت آن شخص انسانی در طول دوران حیات خویش تمامی عناصر اجتماعی- فرهنگی محیط خود را فرا می گیرد و درونی می سازد و با ساخت شخصیت خود، تحت تأثیر تجارب و عوامل اجتماعی معنا دار یگانه می سازد تا خود را با محیط اجتماعی که باید در آن زیست نماید تطبیق دهد» (1). این فرآیند به مدد مکانیزم ها و روش های گوناگونی چون آموزش و پرورش- با شیوه های گوناگون آن- تبلیغات و... انجام می گیرد و نهادهای گوناگونی چون خانواده، آموزش و پرورش، مربیان و روحانیون و مبلغان، صدا و سیما و... در آن مشارکت دارند.
دو. نظارت و کنترل اجتماعی
با وجود فرآیند جامعه پذیری، امکان این که برخی افراد هنجارها، ارزش ها، عقاید و باورها و به طور کلی همه ی عناصر فرهنگی را محترم نشمارند و از انجام وظیفه خویش در قبال آن سرباز زنند، وجود دارد. در اینجا دومین عامل به کمک «فرهنگ» یک اجتماع می آید که از آن به فرآیند نظارت و کنترل اجتماعی یاد می کنیم، برخی، از این فرآیند به عنوان دومین خط دفاع از کیان نظام اجتماعی، و از جمله فرهنگ، یاد کرده اند (2) که در حقیقت، واکنشی است از سوی جامعه در مقابل اعضای عصیانگر خود. بخشی از این فرآیند همان واکنش ها و مجازات های دولتی است که یا به صورت قضایی (مجازات ها و اقدامات تأمینی و تربیتی) و یا به صورت اداری، بسته به نوع رفتاری که از فرد سر می زند و بر حسب شخصیت او، اعمال می شود. بخش دیگر این فرآیند توسط آحاد و گروه های اجتماعی به اجرا در می آید و همان چیزی است که در لسان روایات ما از آن به عنوان امر به معروف و نهی از منکر یاد می شود (3). طبیعی است مدیریت های فرهنگی نیز، نه به عنوان یک مأمور دولت، بلکه به عنوان بخشی از بدنه ی اجتماع می توانند- و بلکه باید- شیوه های مختلف عکس العمل نسبت به این هنجارشکنی ها را مطابق با مقررات شریعت و حکومت بیابند و به اجرا در آورند و دست کم به واکنش های معقول و مشروع نسبت به این گونه رفتارها ترغیب نمایند. به بیان دیگر مدیران فرهنگی هم باید اهتمام لازم را نسبت به فرآیند جامعه پذیری و انتقال درست فرهنگ صحیح به مخاطبان خود داشته باشند و هم نسبت به متخلفان و هنجارشکنان (فرهنگ ستیزان) واکنش منطقی ارائه دهند.
بی تردید در حوزه فرهنگی تنها و مؤثرترین پاسخ، پاسخ های فرهنگی می باشد.

3. عوامل بیرونی

اگر روزگاری می توانستیم از یک فرهنگ جدا و متمایز از سایر فرهنگ ها که هیچ گونه تأثیری از دیگر فرهنگ ها نمی پذیرد و با آنها هیچ ارتباطی ندارد، سخن بگوییم، امروزه این سخن هیچ جایی ندارد. البته خلق و خوی، استعلا و سلطه طلبی گروهی از انسان ها همچنان وجود دارد و بلکه به سبب پیشرفت های یاد شده چه بسا بیشتر نیز شده است؛ به ویژه آن که، امکان سلب حیات روحی و معنوی یک ملت قبل از فتح مرزهای جغرافیایی آن بسیار بیشتر از گذشته فراهم شده است. از این رو، فرهنگ یک جامعه در معرض دو جریان بیرونی که ماهیتاً تفاوت زیادی با هم دارند، قرار دارد. آن دو عبارتند از: 1. تبادل فرهنگی؛ 2. تهاجم فرهنگی.
یک. تبادل فرهنگی
اثر همجواری کشورها با یکدیگر، رفت و آمد ملت ها به کشورهای هم دیگر و مطالعه آداب و رسوم و سنن و فرهنگ یک دیگر، این است که هر ملتی با نقاط ضعف و قوت و منفی و مثبت فرهنگ خود آشنا می شود و می کوشد تا نقاط مثبت فرهنگ دیگر را بپذیرد و نقاط منفی فرهنگ خود را اصلاح کند. از این رو تبادل فرهنگی نه امری ممکن که لازم است و به قول مقام معظم رهبری:
«هیچ ملتی از این که معارفی را در تمام زمینه ها از جمله فرهنگ و مسائلی که عنوان فرهنگ به آن اطلاق می شود، از ملت های دیگر بیاموزد، بی نیاز نیست. در همیشه تاریخ هم همین طور بوده و ملت ها در رفت و آمدهایشان با یکدیگر، آداب زندگی، خلقیات، علم، نحوه لباس پوشیدن، آداب معاشرت، زبان، معارف و دین را از هم فراگرفته اند. این مهمترین مبادله ملت ها با هم بوده است که از تبادل اقتصادی و کالا هم مهم تر بوده... این برای تازه ماندن معارف و حیات فرهنگی در سرتاسر عالم یک روند ضروری است» (4).
پیامبر گرامی اسلام با توصیه های ارزشمند خویش به علم آموزی- هر چند با مشقت های فراوان و تحمل زحمت های طاقت فرسا همراه باشد- و آموختن دانش از چینی های غیر مسلمانان (5) و نیز با اعزام مبلغین خود به کشورهای مختلف بر ضرورت و وجوب این مبادله فرهنگی تأکید نموده اند. البته تبادل فرهنگی به معنای پذیرش هر امر به ظاهر مطلوب، زیبا، جذاب و دلنشین از فرهنگ بیگانه نیست، بلکه این پذیرش نیز باید بر مبنای اصول و معیارهای ثابت و قطعی عقلی و دینی انجام گیرد. نکته ی مهم دیگر این است که در تبادل فرهنگی، باید همواره با حالت فعال و با انگیزه و دقت و تخصص کافی به سوی پذیرش مثبتات فرهنگ دیگر گام برداشت و هرگونه حرکت انفعالی می تواند کیان فرهنگی یک ملت را مخدوش سازد که نمونه آن را می توان در روند اعزام دانشجو به غرب و غربزده شدن تعدادی از دانشجویان در دوران قبل از انقلاب ملاحظه کرد.
دو. تهاجم فرهنگی
همچنان که پیش از این نیز خاطرنشان کردیم، اگر روزگاری تهاجم نظامی، تنها راه غلبه بر یک ملت و کشورگشایی بود، امروزه این امر بیشتر جای خود را به تهاجم فرهنگی داده و دست کم تهاجم فرهنگی زمینه ساز بسیار مناسبی برای تهاجم های نظامی است، و هزینه های گزاف و انبوه آن را بسیار کاهش می دهد. در تهاجم فرهنگی، همچنان که از عنوان آن پیداست، فرهنگ یک ملت مورد هجوم و آماج حملات قرار می گیرد این امر از یک سو با تخریب مبانی و مبادی فرهنگی و نیز تمسخر و استهزا و بی ارزش و مخرب جلوه دادن عناصر گوناگون - و البته حیاتی- یک فرهنگ و از سوی دیگر به وارد سازی عناصر منفی فرهنگی و مخرب با جلوه های جذاب و دلنشین صورت می گیرد. این تهاجم در هر شکل آن، در قالب فرهنگی انجام می گیرد، مثلاً با نوشتن مقالات، کتاب ها، رمان ها، ساختن فیلم ها و سریال ها و سرودن اشعار، اموری همچون حجاب و عفاف و نماز و دعا و... مخل و مزاحم زندگی افراد تلقی می گردد و در نقطه ی مقابل، یافتن جایگاه مناسب در اجتماع و داشتن شخصیت حقیقی، مشروط به تن زدن از این گونه معیارهای مذهبی عنوان می گردد. بدیهی است که این امر نیازمند عناصری از داخل یک جامعه است که این تهاجم را یاری رسانند و به اصطلاح ستون پنجم دشمن باشند. البته مقابله فیزیکی با این گونه اشخاص، بر عهده ی مدیریت ها و بخش های دیگر جامعه است، اما همه ی مدیران و به ویژه مدیران فرهنگی به عنوان یک قاعده، باید بدانند که:
نبرد فرهنگی را با مقابله به مثل می شود پاسخ داد. کار فرهنگی و هجوم فرهنگی را با تفنگ نمی شود، جواب داد: تفنگ او قلم است.(6)
این امر از سویی نیازمند شناخت دقیق ترفندها و حیله ها و ابزارهای دشمن و از سوی دیگر شناخت دقیق نقاط ضعف و قوت خویش و کوشش در جهت تقویت آنها و برنامه ریزی همه جانبه با این تهاجم است.
از جمله نکات مهم در این بحث، شناخت دقیق ماهیت تهاجم فرهنگی و تفاوت آن با تبادل فرهنگی و نیز شناخت دقیق مراحل و ابعاد تهاجم فرهنگی است. شورای عالی انقلاب فرهنگی در مصوبه ی 1378/12/24 خود با عنوان «سیاست های مقابله با تهاجم فرهنگی»(7)، مباحث مهم و مفصلی را در این باره آورده است که مختصری از آن را در اینجا گزارش می کنیم.
در این مصوبه درباره مفهوم تهاجم فرهنگی آمده است:
تهاجم فرهنگی عبارت است از تلاش برنامه ریزی شده و سازمان یافته تمام یا بخشی از یک یا چند گروه اجتماعی - فرهنگی یا ملت یا جامعه یا تمدن و یا دولت، برای تحمیل مبانی و اصول اجتماعی، باورها، ارزش ها، اخلاقیات و رفتارهای مورد نظر خویش بر سایر گروه ها و جوامع، و ارائه اطلاعات انبوه به ملت ها و تغییر در نظام و ارزش هایشان به طوری که تصمیم گیری ها در کشور مورد تهاجم منجر به تأمین سیاسی و اقتصادی و... کشورهایی بشود که از این حربه استفاده می کنند. هدف از تهاجم فرهنگی کنترل فرآیند تصمیم گیری و شیوه اطلاع رسانی و تغییر در نظام ارزش هاست که منجر به استیلای سیاسی و اقتصادی آنها می شود، بدین ترتیب که «مهاجم فرهنگی» سعی می کند با استفاده از برتری اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و فن آوری، به مبانی اندیشه و رفتار یک ملت هجوم آورد و با تحدید، تضعیف، تحریف و احیاناً نفی و طرد آنها، زمینه حاکمیت اندیشه، ارزشها و رفتارهای مطلوب خویش را فراهم آورد... بنابراین تهاجم فرهنگی به مفهوم نفی هویت فرهنگی و ملی کشور مورد هجوم، برای برقرارکردن سلطه فکری و فرهنگی از طریق تغییر باورها، رفتارها، روش ها و آداب و رسوم زندگی فردی و اجتماعی آن ملت، منطبق با الگوهای فرهنگ مهاجم خواهد بود.
این مصوبه در ادامه با تعریف تبادل فرهنگی، تفاوت های آن را با تهاجم فرهنگی چنین بیان می دارد:
تبادل فرهنگی، آموختن و فراگرفتن انتخابی پاره ای از اندیشه ها و رفتارها از فرهنگ های دیگر به وسیله عموم افراد یک جامعه است. در تبادل فرهنگی، هدف، بارور کردن و کامل نمودن فرهنگ ملی است؛ ولی هدف تهاجم فرهنگی، تسلط بر فرهنگ دیگر و خود باخته و دنباله رو نمودن آن و احیاناً، از بین بردن فرهنگ دیگر است. تبادل فرهنگی با آگاهی و اراده است، ولی تهاجم فرهنگی با تحمیل خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه انجام می شود. در تبادل فرهنگی، فرهنگ ها گیرنده ی عناصر مطلوب فرهنگی از یکدیگرند؛ اما در تهاجم فرهنگی، فرهنگ مهاجم هنجارها، باورها و ارزش های خود را که در فرهنگ مورد تهاجم نامطلوبند، بر فرهنگ مورد تهاجم تحمیل می کنند. تبادل فرهنگی، با اتکا به نقاط قوت فرهنگ ها انجام می شود، ولی تهاجم فرهنگی با اتکا به نقاط قوت فرهنگ مهاجم و نقاط ضعف فرهنگ مورد تهاجم به وقوع می پیوندد.
این مصوبه در ادامه سه اصل محوری گزینش، تحصیل و جذب و تولید فرهنگی را مشخص کننده ی مرز میان تبادل و تهاجم فرهنگی می داند؛ به این معنا که «تبادل فرهنگی» گزینش صرف یا تسلیم در برابر فرهنگ بیگانه نیست، بلکه فرآیندی است که در آن، فرهنگ خودی با توجه به غنای درونی خویش و با در نظر داشتن نیازهای خود، جزئی از فرهنگ بیگانه را گزینش و تحلیل می کند و آن را در قالب یک بازتاب فرهنگی، همگون و هم سنخ با ماهیت خود، به کار می گیرد؛ اما اگر هر یک از این سه اصل از جریان تعامل خارج شوند و قدرت فرهنگی بیگانه در این داد و ستد، اعمال گردد و حاکم شود، پدیده ای شکل می گیرد که آن را «تهاجم یا هجوم فرهنگی» می نامیم.
این مصوبه در ادامه مراحل و ابعاد تهاجم فرهنگی را به تفصیل مورد بحث قرار داده است. این مراحل و ابعاد به اختصار عبارتند از:
1. شناخت ملت ها. مهاجمان فرهنگی به خوبی از فرهنگ ملت ها مطلع اند و نقاط ضعف و قوت آنها را می شناسند.
2. بی هویت کردن و از خود بیگانه ساختن ملت ها. از طریق تضعیف باورها و اعتقادات مذهبی، بی ارزش ساختن ارزش های اخلاقی و ترغیب به رها شدن از قیود (اباحی گری)، تحریف و تحقیر تاریخ آن ملت، تخریب و نفی هویت ملی، تخریب الگوها و اسوه های خودی، ترویج خط و زبان مردم، تحقیر استعدادها و توان مردم، تعارض علم و دین و ناکارآمد نشان دادن دین.
3. تحمیل فرهنگ خود از طریق آموزش. به ویژه اگر در کشور مورد تهاجم فرآیند اعزام دانشجو بدون مطالعه دقیق صورت گیرد. تبلیغات، ارتباطات، انتشارات و تحقیقات و پژوهش ها.
آنچه مهم است و نباید به هیچ وجه از آن غافل شد، عوامل درونی سلطه پذیری فرهنگی یا پذیرش تهاجم فرهنگی است که گستره ی آن علاوه بر مسائل نظری، تمام ساختارها و ابعاد و فرآیندهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... درون یک کشور را شامل می شود. در این میان آنچه از حیث نظر و عمل، به بعد فرهنگی و مدیریت های فرهنگی مربوط می شود و در این مصوبه نیز مورد توجه قرار گرفته است، اموری است که پاره ای از آنها به قرار زیر است:
- آسیب پذیری در فهم و درک مسائل فرهنگی و هنری؛
- عدم تعمیق بینش، دانش و تربیت دینی به عنوان مبانی فرهنگ و اندیشه ی ملی؛
- عدم تبیین مبانی و سیاست های اصولی نظام در عرصه ی فرهنگ و هنر (ادبیات، فیلم، تئاتر، موسیقی، نقاشی و...)؛
- فقدان الگوی فرهنگی در سطوح مختلف فرهنگی؛
- وجود ضعف های جدی در نظام تعلیم و تربیت؛
- آمیختگی مصالح فرهنگی نظام با منافع گروه ها؛
- تسلط بعضی خرده فرهنگ ها از طریق سیاسی بر فرهنگ ملی در تاریخ کشور؛
- کم توجهی به فرهنگ در نظام برنامه ریزی کشور؛
- توزیع نامناسب امکانات فرهنگی؛
- تضعیف یا عدم توجه به نهادهای فرهنگی سنتی (مانند کانون ها و هیئت های مذهبی، فعالیت های محلی و مذهبی) و عدم جایگزینی نهادهای جدید؛
- عدم شناخت کافی از نیازهای فرهنگی جامعه؛
- فقدان نظام ارزیابی عملکرد فرهنگی دستگاه ها و نهادهای رسمی و غیر رسمی؛
- و... .
به نظر ما یکی از مهم ترین عوامل بسط و گسترش دامنه ی تهاجم فرهنگی در جامعه، عدم توجه جدی به مقوله مدیریت فرهنگی در سطح کلان و خرد، و آموزش و تربیت مدیران فرهنگی لایق و تدوین و تشریح دقیق مدیریت فرهنگی از منظر علمی متناسب با فضای جامعه دینی ماست. بدیهی است اهتمام لازم از حیث نظر و عمل به این مقوله ی بسیار مهم، می تواند مانعی جدی بر سر راه تهاجم فرهنگی دشمنان نظام و اسلام عزیز باشد.

پی نوشت ها:

1. گی رشه، کنش اجتماعی، ترجمه ی هما زنجانی زاده، ص148.
2. ریترز، جرج، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه ی محسن ثلاثی، انتشارات علمی، 1374، ص148.
3. البته باید توجه داشت که لزوماً نوعی یکسانی بین کنترل و نظارت اجتماعی با امر به معروف و نهی از منکر وجود ندارد؛ آری وقتی در جامعه دینی که معروف و منکر قالب هنجار و ناهنجار به خود گرفته اند بحث می کنیم، از این تساوی می توان سخن گفت. در این زمینه رجوع کنید به: طالبان، محمد رضا؛ مطالعه تطبیقی در خصوص امر به معروف و نهی از منکر و نظارت اجتماعی، معاونت پژوهشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص 34 تا 37.
4. تعلیم و تربیت از دیدگاه مقام معظم رهبری، ج1، مرکز مطالعات تربیت اسلامی قم، 1380، ص 105.
5. پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرمایند: «اطلبو العلم و لو بالصین» ر.ک: میزان الحکمه، حدیث 13740.
6. تعلیم و تربیت از دیدگاه مقام معظم رهبری، ص106.
7. برای اطلاع بیشتر ر.ک: مصوبات شورای فرهنگ عمومی 1366 تا 1380، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1380.

 
امتیاز دهی
 
 

نسخه قابل چاپ


تعداد بازديد اين صفحه: 30190
Guest (PortalGuest)

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (شعبه اصفهان)
مجری سایت : شرکت سیگما