نويسنده: سيد صادق حقيقت
منبع: فصلنامه علوم سياسي ، شماره 35
چكيده :
مقصود از آسيبشناسي حكومت ، شناخت و تحليل آسيبهاي بالقوه يا بالفعلي است كه در مباني ، ساختار يا كاركرد حكومت ايجاد ميشود. سيره نبوي از دقت در شناخت آسيبهاي حكومت در ابعاد مختلف حكايت ميكند. حكومت اسلامي همانند هر حكومت ديگر و همانند تمدنها ، ممكن است تولد ، جواني ، پيري و دوران زوال داشته باشد. رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله همواره مردم را از آسيبهاي حكومت آگاه نمودهاند. تا در ابعاد مختلف سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي اجتماعي و قضايي با مشكلات كمتري رو به رو شوند و در صورت مواجهه بر آنها غالب آيند.
رسول اكرم صلي الله عليه وآله هيچ گاه به سياست اصالت ندادند ، بلكه برعكس ، همواره سياست را تابع اخلاق و معنويت دانستهاند. اسلام عمدتاً براساس اخلاق و معنويت و فرهنگ در مدت زماني كوتاه به قدرتي بزرگ تبديل شد. پيامبرصلي الله عليه وآله از طرفي مسئولان و زمامداران را از آسيبهاي سياسي برحذر ميدارند و از طرف ديگر مردم را ناظر و حاضر بر اعمال ايشان معرفي ميكنند. مردم از طريق «نصيحت ائمه مسلمين» هم ساز و كار اطلاع رساني به ايشان را دارند، و هم بر قدرت سياسي كنترلي همراه با ضمانت اعمال ميكنند. اشراف و طبقه مرفه جامعه علاوه بر محافظه كاري سياسي، منشأ آسيبهاي اقتصادي براي حكومت اسلامي هستند. عدالت اقتصادي تنها در سايه ريشه كن كردن فقر و تراكم ثروت و مبارزه با مترفان امكانپذير است. پيامبر صلي الله عليه وآله با طرح اصل مساوات و عدالت اجتماعي با كليه مظاهر شرك مبارزه كردند. مردم در تصدي امور اجتماعي و در برابر قانون مساوي هستند و از اين جهت هيچ كس بر فرد ديگر برتري ندارد. اعضاي جامعه همچون اعضاي بدن از يكديگر متأثر ميشوند و بدين صورت جامعه اسلامي كل واحدي را تشكيل ميدهد. هر چند پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله موفق به ايجاد تشكيلات قضايي منسجم و مفصلي نشد، اما راهبردهايي كلي در اين زمينه ارائه كرد كه براساس آن ميتوان مهمترين آسيبهاي قضايي از ديدگاه ايشان را استنتاج نمود. مهمترين آسيب قضايي از ديدگاه وي، انحراف از احكام الهي و تحت الشعاع قرار گرفتن اصل عدالت است.
كلمات كليدي : آسيبشناسي، خلافت، نظارت عمومي، جامعه اسلامي، سيره سياسي نبوي، سيره سياسي.
مقصود از آسيبشناسي حكومت، شناخت و تحليل آسيبهاي بالقوه يا بالفعلي است كه در مباني ، ساختار ياكاركرد حكومت ايجاد ميشود. سيره نبوي از دقت در شناخت آسيبهاي حكومت در ابعاد مختلف حكايت ميكند. حكومت اسلامي همانند هر حكومت ديگر و همانند تمدنها ، ممكن است تولد ، جواني ، پيري و دوران زوال داشته باشد. رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله همواره مردم را از آسيبهاي حكومت آگاه نمودهاند. تا در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي اجتماعي و قضايي با مشكلات كمتري رو به رو شوند و در صورت مواجهه بر آنها غالب آيند.
رسول اكرم صلي الله عليه وآله هيچ گاه به سياست اصالت ندادند، بلكه برعكس ، همواره سياست را تابع اخلاق و معنويت دانستهاند. اسلام عمدتاً براساس اخلاق و معنويت و فرهنگ در مدت زماني كوتاه به قدرتي بزرگ تبديل شد. پيامبرصلي الله عليه وآله از طرفي مسئولان و زمامداران را از آسيبهاي سياسي برحذر ميدارند و از طرف ديگر مردم را ناظر و حاضر بر اعمال ايشان معرفي ميكنند. مردم از طريق «نصيحت ائمه مسلمين» هم ساز و كار اطلاع رساني به ايشان را دارند، و هم بر قدرت سياسي كنترلي همراه با ضمانت اعمال ميكنند. اشراف و طبقه مرفه جامعه علاوه بر محافظه كاري سياسي، منشأ آسيبهاي اقتصادي براي حكومت اسلامي هستند. عدالت اقتصادي تنها در سايه ريشه كن كردن فقر و تراكم ثروت و مبارزه با مترفان امكانپذير است. پيامبر صلي الله عليه وآله با طرح اصل مساوات و عدالت اجتماعي با كليه مظاهر شرك مبارزه كردند. مردم در تصدي امور اجتماعي و در برابر قانون مساوي هستند و از اين جهت هيچ كس بر فرد ديگر برتري ندارد. اعضاي جامعه همچون اعضاي بدن از يكديگر متأثر ميشوند و بدين صورت جامعه اسلامي كل واحدي را تشكيل ميدهد. هر چند پيامبر اسلامصلي الله عليه وآله موفق به ايجاد تشكيلات قضايي منسجم و مفصلي نشد ، اما راهبردهايي كلي در اين زمينه ارائه كرد كه براساس آن ميتوان مهمترين آسيبهاي قضايي از ديدگاه ايشان را استنتاج نمود. مهمترين آسيب قضايي از ديدگاه وي، انحراف از احكام الهي و تحت الشعاع قرار گرفتن اصل عدالت است.
مقدمه
حكومت اسلامي همانند ديگر حكومتها و تمدنها در زماني خاص متولد ميشود، دوران بلوغ و جواني دارد، و بالاخره بهدليل مواجه شدن با چالشها و آسيبها ممكن است به دوران پيري و حتي زوال برسد. مقصود از « آسيبشناسي» ، شناخت موانع داخلي و خارجي بالقوه يا بالفعلي است كه يك حكومت را تهديد ميكند. در اين مقاله، از «حكومت»، معناي غيرمدرن آن قصد ميشود تا شامل كليه دولتها - اعم از مدرن و پيشامدرن - شود. دولت پيامبر صلي الله عليه وآله در مدينه نوعي دولت - شهر(2) بود كه در زمان خليفه دوم به دولت - امپراتوري(3) تبديل شد. آسيبشناسي حكومت، بحثي جديد نيست. علاوه بر ابنخلدون ، ابوالاعلي مودودي در مقايسه عصر پيامبرصلي الله عليه وآله با زمان پايان حكومت امويان، تغييراتي را برميشمرد كه به نوعي آسيبشناسي حكومت اسلامي تلقي ميشود. اين تغييرات عبارتند از:
- تغيير در قانون تعيين امام و خليفه به اين صورت كه سلطنت اموي جانشين خلافت شد (و حتي در قرائت شيعي ميتوان گفت خلافت به جاي امامت نشست)؛
- دگرگوني در روش زندگي خلفا و حاكمان؛
- تغيير در كيفيت مصرف بيتالمال؛
- پايان آزادي ابراز عقيده. ديگر كسي نميتوانست با استفاده از اصل امر به معروف و نهي از منكر به حاكمان اندرز دهد، زيرا همچون امام حسين عليه السلام جانش را از دست ميداد؛
- پايان آزادي قضات و نهادهاي قضايي. نهادهاي قضايي در جهت خواست سلاطين اموي و سپس عباسي حركت ميكردند و توان محاكمه شخص حاكم را نداشتند ، از اينرو راه براي هرگونه تخلف و ظلمي باز بود؛
- خاتمه حكومت شورايي و حاكميت استبداد. ديگر در امور حكومت با خردمندان و اهل حل و عقد و نخبگان جامعه اسلامي مشورت نميشد؛
- ظهور و غلبه تعصبهاي نژادي و قومي به جاي ارزشهاي اسلامي؛
- نابودي اصل برتري قانون.(4)
در اين مقاله ، سعي ميشود مهمترين آسيبهاي حكومت اسلامي در ابعاد سياسي ، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي براساس سيره نبوي توصيف و تحليل شود. آسيبهاي حكومت در ابعاد مختلف با هم ارتباط دارد ، بنابراين نميتوان يكي را بدون در نظر گرفتن ديگري تحليل كرد. از ديدگاه نبي اكرم صلي الله عليه وآله حكومت اسلامي غايتي الهي و فضيلت - محور دارد؛ هرچند در مشروعيت و سازوكارهاي سياسي و اجتماعي به رأي مردم تكيه ميزند و آن را مهمترين عامل جلوگيري از انحراف حكومت در
ابعاد مختلف تلقي ميكند. در اين مقاله به اين دليل از آسيبشناسي قضايي به شكل مستقل بحث نميكنيم كه در زمان حيات پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله يك نظام قضايي منظم و منسجمي تشكيل نشد؛ هرچند پيامبر صلي الله عليه وآله اصول و قواعد قضاوت را پايهگذاري فرمودند و عملاً قضاوت بين مردم را عهدهدار شدند و اين جريان پس از پيامبر ادامه يافت.
آسيبشناسي سياسي
حضرت محمد صلي الله عليه وآله در جريان تغيير، تبديل و گذار از جامعه جاهلي به جامعه اسلامي از شيوه فرهنگي بهره جست و هرگز به سياست استقلال نداد. به بيان ديگر، در رأس اقدامات آن حضرت، اقدامات فرهنگي و محتوايي قرار داشت و به تعبير امروزي آن حضرت فرهنگگرا بود. براساس اين نظريه، پس از آنكه فكر، انديشه و باور انسان تغيير كرد، رفتار و كردار او نيز تغيير خواهد كرد؛ لذا تغيير در محتواي باطني انسانها عاملي سرنوشتساز بهشمار ميآيد. حتي وقتي پيامبرصلي الله عليه وآله تشكيل حكومت داد، باز هم به فكر و فرهنگ، اولويت و اوّليت ميداد.(5) طبق اين الگو، تشكيلات و سازمان حكومت براساس بيعت و مشاركت همگاني و تأييدات الهي شكل گرفت و از استبداد و خودرأيي خبري نبود و مشاورت در امور جاي آنرا گرفت. آياتي چون « و شاورهم في الأمر»(6) و «و أمرهم شوري بينهم»(7) زمينهساز مشاركت همگاني بود. ميتوان گفت كه تأمين سعادت مردم ، تأمين رفاه ، امنيت و استقلال از اهداف دولت اسلامي بهشمار ميرود.
بر اين اساس، شايد بتوان گفت مهمترين آسيب در حكومت اسلامي از ديدگاه سيره نبوي همانا نگاه استقلالي و ابزار - محور به سياست است. سياست نبوي ، اخلاق - محور و مبتني بر سعادت بود. در قرآن مجيد، به نقش اخلاق پيامبرصلي الله عليه وآله در پيشرفت اسلام و جذب دلها تصريح شده است:
فبما رحمة من اللَّه لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم في الامر؛ اي رسول ما، به خاطر لطف و رحمتي كه از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان گشتهاي و اگر خشن و سنگدل بودي، مردم از دور تو پراكنده ميشدند، پس آنها را ببخش، و براي آنها طلب آمرزش كن و در كارها با آنها مشورت فرما.
از اين آيه استفاده ميشود كه: 1 . نرمش و اخلاق نيك، يك هديه الهي است، بنابراين كساني كه نرمش ندارند، از اين موهبت الهي محرومند؛ 2. افراد سنگدل و سختگير نميتوانند مردمداري كنند و به جذب نيروهاي انساني بپردازند؛ 3. رهبري و مديريت صحيح با جذب و عطوفت همراه است؛ 4. بايد دست شكستخوردگان در جنگ و گنهكاران شرمنده را گرفت و جذب كرد (با توجه به اينكه شأن نزول آيه مذكور در مورد ندامت فراريان مسلمان در جنگ احد است)؛ 5 . مشورت با مردم از خصلتهاي نيك و پيونددهنده است كه موجب انسجام ميگردد.
پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله علاوه بر اينكه ارزشهاي اخلاقي را بسيار ارج مينهاد ، خود مجسمه فضايل اخلاقي و ارزشهاي والاي انساني بود. او در همه ابعاد زندگي با چهرهاي شادان و كلامي دلاويز با حوادث برخورد ميكرد؛ براي نمونه در سال نهم هجرت هنگامي كه قبيله سركش «طي» در اثر حمله قهرمانانه سپاه اسلام شكست خوردند ، «عدي بن حاتم»، از سرشناسان اين قبيله، به شام گريخت، ولي خواهرش «سفانه»، به اسارت سپاه اسلام درآمد. سفانه را همراه ساير اسيران به مدينه آوردند و در خانهاي نزديك مسجد جاي دادند. روزي رسول خدا صلي الله عليه وآله از آن اسيران ديدن كرد. سفانه از موقعيت استفاده كرده و گفت: اي محمد! پدرم (حاتم طائي) از دنيا رفت و نگهبان و سرپرستم (عدي) ناپديد شد و فرار كرد؛ اگر صلاح بداني مرا آزاد كن و شماتت و بدگويي قبيلههاي عربها را از من دور ساز. همانا پدرم بردگان را آزاد ميساخت، از همسايگان نگهباني مينمود، به مردم غذا ميرسانيد، آشكارا سلام ميكرد و در حوادث تلخ روزگار مردم را ياري مينمود. پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله به سفانه فرمود: «يا جارية هذه صفة المؤمنين حقاً، لو كان أبوك مسلماً لترحمنا عليه؛ اي دختر! اين ويژگيهايي كه برشمردي، از صفات مؤمنان راستين است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت قرار ميداديم». آنگاه پيامبرصلي الله عليه وآله امر فرمود: «خلوا عنها فإن أباها كان يحب مكارم الاخلاق؛ اين دختر را به پاس احترامي كه پدرش به ارزشهاي اخلاقي مينمود، آزاد سازيد.»
آسيب ديگري كه حكومت اسلامي را تهديد ميكند، عزل و نصب براساس روابط و در نظر نگرفتن شايستگيهاست. در سياست نبوي، بهكارگيري نيروها صرفاً براساس لياقت و شايستگي بود و تقدم گرفتن بر ديگران بر غير اين اساس، نوعي خيانت به خدا تلقي ميشد:
من تقدم علي المسلمين و هوي يري ان فيهم من هو افضل منه فقد خاناللَّه و رسوله والمسلمين(8)؛ كسي كه بر مسلمانان پيشي گيرد، در حالي كه ميداند در ميان آنها كسي افضل و بهتر از او وجود دارد، چنين كسي به خدا و رسولش و همه مسلمانان خيانت كرده است.
نبي گرامي صلي الله عليه وآله از هرگونه رفتاري كه بوي تفرعن و خوي تكبّر از آن استشمام ميشد، بيزار بود و از هر حركتي كه تشبه به اشرافيت و سلطنت داشت متنفر بود و پرهيز ميكرد؛ چنانكه حضرت صادقعليه السلام فرمود: «كان يكره أن يتشبه بالملوك(9)؛ (پيامبر) بد ميدانست كه تشبه به سلاطين داشته باشد». او اجازه نميداد كه كسي او را با پاي پياده همراهي كند در حالي كه خود سواره بود، مگر اينكه حضرت آن فرد را همراه خود سوار ميكرد و اگر نميپذيرفت، ميفرمود: شما جلو برو و در فلان مكان منتظر باش و اگر كاري داري در آنجا يكديگر را ملاقات ميكنيم، زيرا جز اين را استخفاف انسانها ميدانست. اين سلاطين و ملأ و اشراف و مترفان هستند كه براي كسب اعتبار نياز به جلوههاي دروغين رفتاري دارند و براي بزرگ داشتن خود حقير خويش نيازمند خفيف ساختن ديگرانند، نه رسولي كه «اكرم» انسانهاست و نه آنكه از «كرامت» ذاتي خود (به سبب «فسق») تهي نشده است. مردي خواست تا بر دست رسول خدا صلي الله عليه وآله بوسه زند پيامبر دست خود را كشيد و فرمود: « اين كاري است كه عجمها با پادشاهان خود ميكنند و من شاه نيستم، من مردي از خودتان هستم». مردم در حكومت نبوي، محوريت داشتند.
رفاهطلبي، كه در عناوين بعد از آن سخن خواهد رفت، منشأ محافظهكاري - بهعنوان ديگر آسيب حكومت ديني - است. طبقه مرفه به حفظ وضع موجود علاقهمند و عامل و محرك محافظهكاري يا واپسگرايي در ساختار اجتماعي است. ترك هر روش و راه و رسم پذيرفته شده زندگي با مخالفت اين طبقه روبهرو ميشود. آنان با عبارتپردازيهاي مبالغهآميز هر نوآوري و تغيير را موجب ايجاد آشوب در جامعه، واژگوني اخلاق و بر هم زدن نظم طبيعت معرفي ميكنند. اعمال طبقه مرفه، طبقات پايينتر جامعه را به محافظهكاري ميكشاند؛ زيرا امكانات مصرف و زيستن را بر آنها تنگ ميكند تا توانايي پذيرش راه و روش جديد را نداشته باشند. به اين ترتيب، طبقه مرفه، از سه طريق براي جلوگيري از توسعه فرهنگي بهره ميبرد: ايستايي كامل خود طبقه، از راه الگوي سرمشقي ضايع كردن تظاهري (رقابت منزلتي) و محافظهكاري، و بهطور غيرمستقيم از طريق نظام توزيع نابرابر ثروت و معاش كه تكيهگاه اين نهاد است.(10) سخنان ابوسفيان بعد از پيروزي در جنگ اُحد مبني بر اينكه هبل دوباره مقام خود را يافت و ارجمند شد و آنها عُزّي دارند، نوعي تبليغ سنتها و رسوم پيشين بود كه براي مقابله با انديشه جديد و با هدف واپسگرايي صورت ميگرفت.
ثروت و داراييهاي مادي، امنيت اشراف را در پي دارد و از دست دادن يا به خطر افتادن آن سبب احساس ناامني و بيتابي ميشود. واكنش يهوديان بنينضير به قطع درختان خرما بهدست مسلمانان، از اين نوع است. سخنان و اظهارنظرهاي ياران پيامبرصلي الله عليه وآله درباره بنينضير هنگام ترك مدينه و اندوه منافقان، نشاندهنده تأثير زياد آنها بر اهالي آنجاست. اشراف، معمولاً در شرايط سخت به تضعيف روحيه توده مردم، يادآوري گذشته و ايجاد رعب و وحشت ميپردازند. اشراف از پيماننامهها و صلحنامهها براي اعمال قدرت بهره ميبرند؛ و معمولاً مواد آنها براساس تأمين منافع و اهداف اشراف و كسب اعتبار بيشتر آنان تنظيم ميشود. در پيمان صلح حديبيه كه براساس ارزشهاي موردنظر قريش تنظيم شده بود، اين امر كاملاً مشهود است، بهطوري كه ياران پيامبر صلي الله عليه وآله به مواد صلحنامه اعتراض كردند. مفاد پيماننامه از اين قرار است:
باسمك اللّهم، اين پيمان صلحي است كه محمد پسر عبداللَّه و سهيل بن عمرو بستهاند و صلح كردند كه جنگ تا ده سال متوقف باشد، در آن مدت مردم در امان باشند و مزاحم يكديگر نشوند، به يكديگر خيانت نكنند، سرقت و غارتي انجام ندهند و كاري به يكديگر نداشته باشند. هركس كه بخواهد به دين محمد صلي الله عليه وآله يا به آيين و پيمان قريش درآيد، آزاد باشد. هر فردي از قريش كه بدون اجازه ولي خود پيش محمد بيايد [ايشان بايد] او را برگرداند [ولي] اگر كسي از ياران محمد به قريش پناهنده شود، [آنها] او را برنگردانند. محمد امسال برگردد و سال آينده همراه ياران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت كند و هيچ اسلحهاي، جز همان مقدار كه براي مسافر ضروري است همراه نياورد و شمشيرها بايد در غلاف باشد.
در اين صلحنامه، جايگزين كردن عبارت «باسمك اللّهم» به جاي «بسم اللَّه الرحمن الرَّحيم» نوعي واپسگرايي است كه سهيل بر آن اصرار ميورزد و پيامبر صلي الله عليه وآله بهدليل منافات نداشتن آن با آموزههاي اسلامي ميپذيرد و قرآن كريم، عمل رسول خدا صلي الله عليه وآله را تأييد ميكند. بندهاي پاياني صلحنامه «محمد امسال برگردد و سال آينده همراه ياران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت كند و هيچ اسلحهاي، جز همان مقدار كه براي مسافر ضروري است، همراه نياورد و شمشيرها بايد در غلاف باشد»، بيانگر بهرهگيري قريش از موقعيت خويش به سبب وجود كعبه و وضع قوانين در جهت كسب منافع و بهدست آوردن اعتبار و احترام بيشتر است.
عمروعاص بعد از مشورت با نجاشي، پادشاه حبشه، كه نسبت به او و ساير اشراف قريش، منزلت بالاتري داشت، به اسلام گرويد. ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب درباره علت اسلام نياوردن خود گفت: «چه كنم كه من در ميان مردمي به ظاهر خردمند و بلند انديشه زندگي ميكرده و ميديدم مردم گرانمايه در پناه عقل و انديشه خود زندگي ميكنند و به هر راهي كه ميرفتند، ميرفتم و چون اشخاص شريف و سالخورده از محمد كنارهگيري كردند و خدايان خود را ياري دادند و به خاطر دين پدران خود خشم گرفتند، ما هم از ايشان پيروي كرديم». در اين سخنان، ايستايي طبقه اشراف و محافظهكاري آنها در برخورد با دين محمد صلي الله عليه وآله و نيز پيروي كوركورانه ساير اعضا از روش اشراف طبقه بالاتر و مسنتر به وضوح ديده ميشود.
برخي اقدامات رسول خدا صلي الله عليه وآله براي مقابله با محافظهكاري را ميتوان به شرح زير برشمرد:
1. نفي سنن جاهلي و تنظيم قوانين بر مبناي برابري. حضرت محمدصلي الله عليه وآله در آخرين حج خود دغدغههايشان را بيان كردند. ايشان با هوشمندي تمام، راههاي نفوذ روحيه اشرافي و راهكارهاي مورد توجه اشراف براي واپسگرايي و بازگشت به گذشته را شناسايي و گوشزد كردند و به مقابله با آن پرداختند. پيامبر اكرم تأكيد ميكنند كه جان و مال مسلمانان محترم و رباهاي جاهليت ملغا است. پيامبر با معرفي كتاب اللَّه بهعنوان مرجع، از بازگشت به سنن جاهلي جلوگيري ميكند و با بيان حقوق زنان، آنان را از منزلت نيابتي و بردگي ترقي ميدهند و با طرح برادري مؤمنان و اينكه همه از نسل آدم و از خاكاند و گراميترين شخص نزد خدا با تقواترين است، ارزشهاي منزلتي موردنظر اشراف، مانند شرافت خانوادگي، ثروت و توانمندي مالي را بياساس ميدانند.
2. از بين بردن بتها، مسجد ضرار و كساني كه دعوت به محافظهكاري ميكردند.
3. دادن مال و منصب به اشراف تازه مسلماني كه پيرواني داشتند. بعد از اسلام آوردن ابوسفيان بن حرب، پيامبر فرمودند: هركس وارد خانه ابوسفيان شود يا در خانه خود بماند در امان خواهد بود. آن حضرت به نمايندگان هوازن فرمودند: مالك بن عوف، سرور آنها، اگر مسلمان شود زن و اموالش را به او پس خواهد داد و صد شتر هم به او خواهد بخشيد.
4. به مخاطره انداختن داراييهاي اشرافي كه به مقابله با مسلمانان ميپرداختند؛ زماني كه يهود بنينضير در حصارهاي خود بودند، پيامبر اسلام به دو نفر از ياران خود دستور دادند تا نخلهاي بنينضير را قطع كنند.
بيتفاوتي و سكوت مردم در مقابل اعمال حاكمان، از ديگر آسيبهاي حكومت اسلامي از ديدگاه سيره نبوي است. در نظام اسلامي، براي آحاد امت، حقي به عنوان «نصيحت ائمه» وجود دارد، و همه براساس اين حق ميتوانند آرا و نظرهاي خيرخواهانه خود را در مورد رهبران جامعه مطرح سازند و حتي ميتوانند او را مورد سؤال قرار دهند. مسئوليت حاكم اسلامي در برابر مردم، از بارزترين مشخصههاي حكومت اسلامي است. نصيحت ائمه مسلمانان هم حق براي مردم ايجاد ميكند و هم تكليف؛ هم در حوزه انتقاد به حكام و هم در حوزه كنترل قدرت سياسي. نصيحت ائمه مسلمانان، عاملي مهم در راستاي نفي استبداد سياسي تلقي ميشود؛ زيرا حكمران هم در مقابل مردم و هم در مقابل خداوند مسئول است.(11)
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله در مني براي مردم سخنراني كرد و فرمود:
خدا خرم و شادان كند بندهاي را كه سخنم را بشنود و در گوش گيرد و به كساني كه نشنيدهاند برساند،... سه چيز است كه دل هيچ مسلماني با آن خيانت نكند: خالص نمودن عمل براي خدا ، خيرخواهي پيشوايان مسلمانان و همراه بودن با جماعت مسلمانان.(12)
ادامه دارد ...
پي نوشت ها:
1) پژوهشگر حوزوي و استاديار علوم سياسي در دانشگاه مفيد.
2) ميتوان آنرا معادل town - state دانست، تا با دولت - شهر يونان، يعني city - state اشتباه نشود.
3) Empire - state.
4) ابوالاعلي مودودي، خلافيت و ملوكيت، ترجمه خليل احمد حامدي (پاوه: انتشارات بيات، 1405 ق) ص 187 - 209.
5) نجف لكزايي، «پيامبر اسلامصلي الله عليه وآله و شيوه گذر از جامعه جاهلي به جامعه اسلامي (بهسوي يك نظريه توسعه)، تاريخ اسلام، ش 1 (بهار 1379، ص 7.
6) آلعمران (3) آيه 159.
7) شوري (42)آيه 38.
8) عبدالحسين اميني، الغدير، ج 8، ص 291.
9) محمد بن محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج 6، ص 272.
10) ر . ك: فاطمه اروجلو، «حضرت محمدصلي الله عليه وآله و رويارويي با اشرافيگري»، تاريخ اسلام، ش 22 (تابستان 1384).
11) ر . ك: محمد سروش محلاتي، «نصيحت ائمه مسلمين»، مجله حكومت اسلامي، ش 1.
12) محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 2، ص 149 (عن ابي عبداللهعليه السلام: قال خطب رسولاللَّهصلي الله عليه وآله يوم مني فقال: نصراللَّه عبدا سمع مقالتي فوعاهاو بلغها من لم يسمعها... ثلاث لا يغل عليهن قلب عبد مسلم: اخلاص العمل للَّه والنصيحة لائمة المسلمين واللزوم لجماعتهم).