تبلیغات
اخبار
بازدید طلاب مؤسسه مجتهده امین از زندان زنان اصفهان
موانع و راهکارهای مأموریت های علمی-تبلیغی طلاب خواهر در کرسی آزاداندیشی حوزه علمیه اصفهان بررسی شد
فرق و مذاهب
چهارشنبه 28 ارديبهشت 1390 چرا اسلام تغيير دين دادن يعني به مسيحيت گرويدن را جايز نمي شمارد لطفا دليل اين امر را بنويسيد؟

براي روشن شدن جواب، سؤال را به اصل مسأله لزوم تحقيق درباره دين و خدا بر مي گردانيم.

اساسا چه ضرورتي دارد كه ما درباره دين تحقيق و پژوهش كنيم كه اگر ملاك لزوم تحقيق روشن شود مقدار تحقيق و پژوهش هم روشن مي شود.

با يك مثال ساده جواب را شروع مي كنم. اگر يك كودك به شما بگويد كه يك عقرب در لباس شماست فورا عكس العمل نشان داده لباس را از بدن خارج كرده همه زواياي آن را بررسي مي كنيد.

در اين مورد چرا شما واكنش نشان مي دهيد و شروع به تفحص مي كنيد و چه موقع از تفحص دست بر مي داريد روشن است كه عكس العمل شما به حكم عقل و خرد شما است كه حكم مي كند ضرر را ولو محتمل بايد پيشگيري يا دفع كرد. اين حكم بديهي عقل معروف است به اين كه دفع ضرر محتمل به حكم عقل واجب است. اين حكم تابع 2 ملاك است كه هر چه اين 2 ملاك قوي تر باشد ضرورت حكم عقل شديد مي شود. اول مقدار و درصد احتمال است كه هر چه احتمال قوي تر باشد حكم عقل و واكنش شما شديدتر است و ملاك دوم قوت محتمل است يعني ضرري كه از احتمال رسيدنش به شما خبر مي دهد به اين كه لباس شما آتش گرفته يا كل منزلتان يا تنها خبر از آتش سوزي هيزم اندك شما داده شود. وقتي دست از تحقيق و تفحص بر مي داريد كه به سر حد اطمينان برسيد كه خطري در بين نيست و احتمال ضرر از بين برود حال وقتي انسان هاي صادق زيادي در طول تاريخ خبر از وجود خدا و قيامت و... داده اند كه هم درصد احتمال بسيار بالا و هم محتمل بسيار قوي است به حكم قانون فوق بايد تحقيق را شروع كند. در اين جا ممكن است گفته شود تحقيق نمي خواهد بلكه شخص يكي از اديان و مذاهب را گرفته و عمل مي كند در جواب اين گوينده مي گوييم كه با توجه به اين كه اولا حقيقت واحد است و دين حق يكي است يعني نمي شود هم گفته دين مسيحيت مثلا كه خدا سه تاست. هم گفته اسلام كه خدا يكي است حق باشد.

قرآن كريم مي فرمايد:  «لقد كفر الذين قالوا ان الله ثالث ثلاثهيعني كساني كه گفتند خدا سومي سه تاست كافر شدند (مائده، آيه 73).

علاوه بر اين كه خود اديان و مذاهب اديان و مذاهب ديگر را نفي يا مخصوص به دوره اي از زمان مي دانند «من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه»(آل عمران، آيه 85). لذا احتمال دارد ايشان غير خدا را به جاي خدا و غير دين را به جاي دين بپذيرد و با وجود اين احتمال عقل هنوز در حكمش پابرجاست و مي گويد احتمال ضرر و خطر است پس هر شخص به نسبت به حقانيت دين و مذهب خودش بايد به سر حد يقين و اطمينان برسد و بر دعاوي خودش دليل و برهان داشته باشد. گرچه لازم نيست ادله فلسفي و عقلي دقيق ارائه كند، بلكه ملاك حصول اطمينان و داشتن حجت است. اما اين كه براي دعوت آنها به اسلام و جواب دادن به سؤالات آنها تحقيق كنيم اين مرحله ديگري است كه وظيفه همگان نيست بلكه بايد عده اي خاص اين مهم را به عهده بگيرند.

خلاصه سخن آن كه همه موظفند در عقايد ديني خود به اطمينان برسند اگر خود توانايي علمي و امكان تحقيق دقيق علمي را دارند بايد با تحقيق و مطالعه مباحث دقيق علمي و عقلي به حقانيت عقايد برسند ولي آنان  كه چنين امكاني برايشان نيست به تحقيقات متخصصين تكيه مي كند. البته در حدي كه به اطمينان برسند بايد آگاهي داشته باشند پس بر همه واجب است كه به پاسخگويي شبهات و پرسشها اقدام كنند.

ميزان مطالعه و مراجعه به كتاب هاي متعدد وابسته به تأمين نياز تحقيق و ايمان به دين حق و رفع خطر شبهات مي باشد.

اگر شخصى از روى تحقيق (نه هوا و هوس و فرار از تكاليف) به اين نتيجه رسيد كه دين ديگرى حق است، در پيشگاه الهى معذور است. ولى بايد توجه داشت كه اين شخص از ديدگاه اسلام مرتد شمرده مى‏شود (در صورتى كه عقيده خود را علنى كند) براى توضيح مسأله توجه به اين نكته لازم است كه  بين عقاب دنيوى و اخروى فرق است. شايد شخصى در آخرت مشمول عقاب نباشد ولى از حيث قوانين قضايى اسلام مجازات شود (اين در مورد قوانين جزايى عرفى هم صادق است) بنابراين چنين مرتدى هر چند به دليل معذور بودن در آخرت عقاب نشودولى ممكن است بنا بر فقه اسلامى مشمول مجازات باشد. براى توضيح بيشتر مى‏گوييم:

اول) حيطه احكام فردى و اجتماعى چيست؟

 هر رفتارى كه تنها تأثير فردى بر فاعل آن داشته باشد، در حيطه احكام فردى، و هر رفتارى كه به صحنه جامعه كشيده شود و تأثير اجتماعى داشته باشد در حوزه احكام اجتماعى قرار مى‏گيرد.

احكام اجتماعى بر اساس مصالح اجتماعى وضع مى‏شوند و گاه تأمين اين مصالح، بخشى از آزادى‏هاى فردى را محدود مى‏كند. اين نكته در هيچ جامعه‏اى قابل انكار نيست.

دوم) آيا ارتداد جرم است؟

  قطعا شخصى كه تمام تلاش خود را براى شناخت حق به كار برده است و به هر دليلى نتيجه تلاش او به خروج از دين و ارتداد انجاميد، نزد خداوند معذور است لا يكلف الله نفسا الا وسعها، (بقره، آيه286).

    اين كه سرنوشت او در قيامت چگونه است، مسئله ديگرى است كه در مباحث عدل الهى مطرح مى‏شود. اما اگر او ارتداد خود را به سطح جامعه كشاند و به ديگران اعلام كرد و به تبع، شبهاتى كه او را به ارتداد كشاند دين ديگران را نيز در معرض شك قرار داد، چطور؟ در اين صورت رفتار او ديگر در حوزه احكام فردى نيست و به حيطه احكام اجتماعى كشيده شده است، و قهرا ملاك‏هاى احكام اجتماعى، كه همان مصالح نوعى جامعه است، بر آن حاكم مى‏شود نه ملاك‏هاى رفتارفردى.

    اگر ارتداد او، از روى هواى نفس و لجاجت نباشد، و در انكار حق مستضعف فكرى و جاهل قاصر محسوب شود، نه جاهل مقصر، در حوزه احكام فردى مجرم و گنهكار نيست ولى در حوزه احكام اجتماعى مجرم است زيرا: اولاً: حقوق ديگران را ضايع كرده است. زيرا كسىكه از دين خارج شده و ارتداد خود را تبليغ مى‏كند در اذهان عمومى ايجاد شبهه و شك مى‏كند. و واضح است كه ترويج شبهات در افكار عمومى باعث ضعف روحيه ايمانى جامعه مى‏شود. از سوى ديگر، طرح شبهات و بررسى آنها وظيفه دين‏شناسان و محققان است و آحاد جامعه توانايى آن را ندارند. لذا مردم دين‏دار حفظ روحيه دينى جامعه را حق خود مى‏دانند و مشروعيت اين حق از ديدگاه آن دين بديهى است.

    مثال ديگرى كه در آن نيز حكم فردى و اجتماعى متفاوت است به فهم اين مطلب كمك مى‏كند مريض يا مسافرى كه از نظر شرعى معذور در روزه گرفتن‏اند  و بلكه روزه بر آنان حرام است، حق ندارند در ملأ عام روزه‏خوارى كنند و اين روزه‏خوارى جرم به شمار مى‏آيد وداراى مجازات است.

    اين بدان دليل است كه ملاك حكم فردى و اجتماعى با هم متفاوت است. ثانيا: با قطع نظر از اينكه حفظ روحيه دينى از حقوق مردم است، اسلام آن را از مصالح اجتماعى، بلكه از مهمترين مصالح مى‏داند و لذا تعظيم شعائر دين را ترغيب فرموده (سوره حج،آيه 32)و از شكستن حرمت آن نهى فرموده (سوره مائده، آيه 2)اين دو نكته ثابت مى‏كند كه ارتداد گرچه در برخى از موارد از لحاظ فردى جرم نيست؛ از لحاظ اجتماعى جرم است.

سوم) فلسفه مجازات مرتد چيست؟

   با توجه به دو نكته‏اى كه براى اثبات جرم بودن ارتداد گفته شد فلسفه مجازات مرتد نيز تا حدودى واضح مى‏شود اما براى توضيح بيشتر، بايد به فلسفه مجازات‏هاى حقوقى در اسلام توجه كرد.

ـ استحقاق مجازات   مجرم با جرم خود به حقوق ديگران تجاوز كرده است و اختلالى در نظم اخلاقى جامعه به وجود آورده است. از اين رو استحقاق مجازات دارد و مجازات او رنجى است كه به تبع اين اختلال تحمل مى‏كند. بر اساس اين فلسفه مجازات، ميزان كيفر او بايد متناسب با ميزان اختلالى باشد كه در جامعه ايجاد كرده است. در اين باره بايد ديد تضعيف روحيه دينى به وسيله اظهار و ترويج ارتداد در جامعه از چه اهميتى برخوردار است.

دين به عنوان بزرگترين نعمت خداوند، كه بر بشر منت نهاده شده است (آل عمران، آيه 164)، عامل اصلى هدايت انسان به سوى كمال و سعادت واقعى است جامعه‏اى كه در آن دين و روحيه دينى ضعيف و منزوى است هر چند از نظر مادى پيشرفته باشد جامعه‏اى به دور از سعادت واقعى است پس دين در جامعه از جايگاه ارزشى بالا و بلكه بالاترين ارزش برخوردار است. و بايد از هر گونه تحريف و تضعيف به دور ماند بنابراين علاوه بر ارتداد، هر عملى ديگرى دين و اعتقادات دينى را تضعيف يا تحريف كند جرم است و مجازات سنگين دارد. مثلاً ناسزاگويى به پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) مجازات مرگ دارد. زيرا وقتى تقدس آنها در جامعه شكسته شود راه نابود كردن دين نيز باز مى‏شود و يا بدعت و تحريف دين كه نه تنها شخص مجرم را به گمراهى مى‏كشد گاه نسلهاى آينده را به گمراهى مى‏كشد. لذا در اسلام تأكيد فراوانى بر مبارزه بابدعت و تحريف در دين شده است.

ـ هدفمندى مجازات آنچه گفته شد فقط از زاويه استحقاق مجازات بود اما مجازات در اسلام علاوه بر استحقاق هدفمند نيز هست. اين هدف هم در راستاى سعادت مجرم است و هم در راستاى سعادت جامعه.

آنچه مربوط به سعادت جامعه است عبارت است از:

1ـ جلوگيرى از ادامه تبليغ ارتداد توسط شخص مجرم؛

2ـ جلوگيرى از تبليغ ارتداد توسط افراد ديگر؛

3ـ نشان دادن اهميت دين و جايگاه ارزشى آن؛

4ـ حفظ روحيه دينى جامعه.

    در اينجا دوباره تأكيد مى‏شود كه پاسخگويى علمى به شبهات دينى اولاً از اسلام‏شناسان و متخصصان دينى ساخته است و آحاد جامعه شايد در برابر شبهات بدون پاسخ بمانند و ايمان آنها تهديد شود. ثانيا فضاى سالم مى‏خواهد. طرح شبهات جامعه زمانى مى‏تواند باعث پيشرفت علمى دين و اعتقادات دينى شود كه در فضايى سالم مطرح شودو امكان پاسخ‏گويى علمى به آن فراهم باشد اما اگر شبهات دينى در فضايى ناسالم مطرح شود پاسخگويى به آن نيز نمى‏تواند تأثيرات سوء شبهه را در افكار عمومى از بين ببرد. لذا وظيفه روشنفكران و عالمان دينى است كه با طراحى و برنامه‏ريزى دقيقى، فضاى سالم را براى طرح شبهات و پاسخگويى به آن فراهم كنند به گونه‏اى كه هم اعتقادات عمومى ارتقاء يابد و هم روحيه دينى تقويت شود.

فضايى كه معمولاً از سوى شخص مرتد براى ابراز و تبليغ عقايد خود فراهم مى‏شود فضاى ناسالم است و متأسفانه در جامعه اسلامى امروز، اهداف سوء سياسى بيگانگان و برخى مغرضان سياسى داخلى فضاى طرح مسائل علمى را تحت‏الشعاع خود قرار داده طرح شبهات دينى ابزارىبراى بهره‏برى سياسى گشته است كه فضاى علمى را مغشوش مى‏كند.

و آنچه مربوط به سعادت شخص مجرم است عبارت است از:

    ـ بازداشتن او از جرم بيشتر:از ديدگاه اسلام بازداشتن قهرى مجرم از ارتكاب جرم به نفع او است گرچه مخالف اراده فردى او باشد. زيرا هر جرمى او را از رسيدن به سعادت واقعى باز مى‏دارد و از كمال، دورتر مى‏كند و بر وزر او مى‏افزايد.

    ـ مجازات دنيوى از مجازات اخروى جرم مى‏كاهد.هر گناه و جرمى عقاب اخروى دارد، هركس حاضر به تحمل مجازات دنيوى گناه خود شود كيفر اخروى او بخشيده مى‏شود و خدا كريم‏تر از آن استكه انسان را براى يك گناه دوبار كيفر دهد.

لذا در صدر اسلام بسيار ديده مى‏شود كه مجرمين خود براى تحمل كيفر اقدام به اعتراف نزد قاضى مى‏كردند تا از عقاب اخروى مصون بمانند. البته اسلام اين راه نجات از عقاب اخروى را توصيه نكرده است بلكه توبه و بازگشت به سوى خدا و اصلاح آنچه فاسد شده را توصيه نمودهاست.

چهارم ارتداد چگونه ثابت مى‏شود؟

  از مسائل مهمى كه در نظام كيفرى اسلام مطرح است اين است كه قوانين كيفرى آن به گونه‏اى است كه قبل از اجراى قانون كيفرى بتواند از ارتكاب جرم جلوگيرى كند نه اينكه راه ارتكاب جرائم را باز بگذارد و با اجراى كيفر بخواهد از ارتكاب مجدد آن جلوگيرى كند. لذاقوانين كيفرى اسلام بسيار محكم است اما راه‏هاى اثبات جرم را سخت كرده است. اصل وجود قانون كيفرى مانع از ارتكاب جرم مى‏شود ولى اثبات جرم، مخصوصا در جرايمى كه كيفر سنگين دارد مانند حد زناى محصنه يا ارتداد بسيار دشوار است. نگاهى اجمالى به تاريخ صدر اسلام و نيز به تاريخ دو دهه انقلاب اسلامى ايران در آمار كسانى كه حد زناى محصنه يا ارتداد داشته اند؛ نشان مى‏دهد كه راه اثبات اين چه قدر دشوار و اسلام بيش از آنكه به اجراى كيفر اهتمام ورزد به بازدارندگى اصل قانون از جرم توجه داشته است.

    در اثبات ارتداد يك مسأله مهم، ملاك اصلى است و آن اينكه وجود خدا و توحيد يا رسالت نبى اكرم(ص) انكار شود. لذا انكار هر مسأله‏اى از اعتقادات اسلام ارتداد محسوب نمى‏شود. هر گاه توحيد يا رسالت حضرت محمد(ص) به صورت مستقيم انكار شود يا چيزى انكارشود كه مستلزم انكار اين‏ها باشد و انكار كننده، متوجه اين استلزام باشد به گونه‏اى كه آن‏ها را انكار كرده باشد ارتداد ثابت مى‏شود.
 
امتیاز دهی
 
 



تعداد بازديد اين صفحه: 11243
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (شعبه اصفهان)
مجری سایت : شرکت سیگما