نخست بايد دانست برخي گرفتاري ها نتيجه بي احتياطي يا بي تقوايي خود انسان است به طوري كه با ارتكاب خطا و ظلم به خود و يا ديگران سزاي آن را حتي در اين دنيا نيز چه بسا ببيند و برخي گرفتاري ها و محدوديت ها به خاطر حفظ دين و تقواست كه بدون تقصير ما بلكه به خاطر ظلم و ناهنجاري هاي ديگران متوجه ما مي شود.
در حديثي نوراني آمده است: «ان البلاء للظالم ادب و للمؤمن امتحان و للاولياء درجه؛ گرفتاري و زيان ها براي ستمگر موجب ادب و مكافات عمل اوست و براي مؤمن امتحان و آزمايش است و براي اولياء خدا موجب ترفيع مقام و درجه است...».
از اين حديث شريف به خوبي فهميده مي شود برخي از مجازات ها در همين دنيا انجام مي پذيرد. اما اين گونه نيست كه همه گرفتاري ها مكافات عمل انسان باشد. بلكه اگر انسان خطايي از او سر نزده اين گرفتاري نشانه ظلم و ناهنجاري ديگران است و براي اين مؤمن ثواب و ترفيع درجه خواهد داشت.
نكته مهم ديگر اين كه در اين دنيا علاوه بر انتخاب و اختيار و تلاش ها، عوامل بسيار ديگري نيز در پديد آمدن حادثه مؤثر است و عوامل تنها به امكانات و موانع مادي خلاصه نمي شود بلكه عوامل معنوي و عاطفي نيز در پديد آمدن حوادث نقش دارند كه از فراهم آمدن همگي آنها براي بروز يك حادثه به تقدير الهي ياد مي شود كه البته انتخاب و اختيار ما به طور معمول نقش اساسي دارد. همچنان كه عوامل معنوي مثبت و منفي مانند ارتكاب گناه با رعايت تقوا در فراهم سازي شرايط با ايجاد مانع نقش به سزايي دارد.
در نتيجه تقدير الهي در بروز هر حادثه اي گزاف و بي حساب نيست بلكه كاملا حساب شده و دقيق است. اما بايد با روشن بيني وجامع انديشي بايد عوامل مختلف پيدا و پنها و اهرم هاي گوناگون مادي و معنوي را در پديد آمدن يك حادثه به شمار آوريم.
به نظر ميرسد كه اين پرسش داراي دو بخش است كه هر دو قسمت از آن داراي اهميت و شايان تأمل و تفكر ميباشد. پرسش نخست اين است كه آيا مجازاتهاي الهي فقط درآخرت صورت ميگيرد يا در دنيا نيز اين مجازاتها واقع ميشود؟ و پرسش دوم كه در ادامه پرسش نخست ميباشد اينكه رابطه ميان تقدير خداوندي با افعال اختياري انسان چگونه است؟ آيا تقدير الهي امري در كنار افعال اختياري انسان است كه برخلاف رفتار آدمي، در كار نظام رفتاري انسان دخالت ميكند و او را از رسيدن به هدف مختار خود بازميدارد، يا اينكه اين تقدير همسو با رفتار آدمي و درپي اختيار انساني بوجود ميآيد؟
بايد به اين نكته توجه داشت كه آدمي در زندگي دنيوي خود همواره از يك سو جزاي كردههاي خود را مشاهده ميكند، وازسوي ديگر در شرايطي كه خود براي خود رقم زده است، آن به آن، درحال تصميمگيري و انتخاب راه براي آيندة خود ميباشد. به بيان ديگر هرچند شرايط بيروني (خانواده، محيط، وراثت، دوستان، ... ) همواره، محيط بررفتار انساني است و او در چنين شرايطي دست به گزينش ميزند، ولي درعين حال انسان در وجدان خود اين حقيقت را نيز مييابد كه تأثيرپذيري يا عدم تأثر او دراختيار خودش ميباشد و او ميتواند اول با كسب معرفت راستين در فهم روش زندگي و دريچههاي خروج از بحران در آن، و ثانيا با عزمي استوار، راه خود را از محيط خود جدا ساخته، و سرنوشت ديگري براي خود رقم زند هرچند كه در اين مسير سختيها و دشواريهاي بسياري را متحمل بشود.
پس چنين است كه بخش معظمي از مجازاتهاي تلخ و شيريني كه انسان با آن مواجه ميشود، ريشه در تاريخ رفتاري ما درگذشته دارد. حال اگر اين مجازاتها از قسم سختيها ودشواريها باشد، گاهي فقط صورت جزا دارد و بازتابي براي كردههاي ناشايستي است كه انسان در گذشته انجام داده است. و بيشتر نيز حالت تنبيه و آگاهي دادن به فرد دارد تا با نوعي گوشمالي او را از روند نادرستي كه در زندگي برگزيده، برحذر دارد. و اگر اين مجازاتها در لباس نعمت و خوشي ظاهر شود گاه صورت جزا و پاداش براي فرد دارد كه به موجب رفتار خوبي (مثلا نيكي به پدر ومادر)، كه او انجام داده، خداوند در اين دنيا نيز او را بينصيب نميكند. وگاهي نيز نوعي مكر الهي است كه با خوشي و رفاه، انسان به كلي از خود غفلت نموده و به رفتار شرورانه خود ادامه ميدهد، تا به يكباره با قهر و خشم الهي مواجه ميشود و خداوند او را از اوج منيت و آقايي به حضيض ذلت و پسشي فرو ميكشد. آنچه از آموزههاي ديني برميآيد اين است كه انسان در عين حال كه نبايد حالت اميد خود را از دست بدهد، بايد بيش از آني كه از مشكلات و مصايب دنيوي ترس داشته باشد، بايد از خوشيها و لذتهاي زندگي در هراس باشد كه نكند دچار مكر الهي شده و انجام شوم در انتظار او بوده باشد. بنابراين لازم است كه انسان هميشه ميان خوف و رجا بوده باشد و خود را همچنان از مكر الهي در امان نميبيند، از رحمت بيكران خداوندي نيز غفلت ننمايد.
نكته ديگري كه در اين ارتباط بايد به آن اشاره داشت اين است كه رابطه ميان دنيا و آخرت رابطهاي تنگاتنگ است. بنابراين جزايي كه در آخرت رخ ميدهد، جزايي تازه نيست، بلكه آنچه درآخرت واقع ميشود، كشف حقايق اعمالي انسان در اين دنيا است. بنابراين جزاهاي رفتاري انسان ابتدا در اين دنيا واقع ميشود، و آنگاه باطنش درآن دنيا كه روز كشف اسرار و بواطن است، آشكار ميشود. آنچه هست به موجب ديد ظاهر بيني كه ما انسانها داريم، همواره جزاي اعمالي را در ناحيه عذاب و شكنجه ميدانيم، در حالي كه اگر با نگاه معرفتي به مسايل نگاه شود، احساس تنگي و پوچي درزندگي، افسردگي روحي و رواني، حرص و ولع نسبت به امور دنيوي و نبود روحيه قناعت وسيري در دنيا، حسادت به بندگان ديگر خدا و احساس دشمني نسبت به آنها، نبود حس محبت و دوستي نسبت به بندگان، همه وهمه عذابي است كه باكردههاي خود، گرفتار آن ميشويم و حتي دراثر كثرت مشاغل دنيوي خود كه همواره درگير ظواهر و امور ناچيز هستيم، تلاش ميكنيم كه خود را از حس عذاب نيز فارغ كنيم.
با توجه به آنچه كه بيان گرديد تا حدودي پاسخ سئوال دوم نيز معلوم ميگردد كه رابطه ميان تقدير الهي با اعمال انساني عرضي نيست، يعني چنين نيست كه تقدير الهي دستي بيگانه از عوامل طبيعي باشد. شايد بتوان مسئله تقدير و قسمتي كه مردم ـ به درست يا نادرست ـ از آن فراوان استفاده ميكنند، با ذكر مثالي روشن ساخت. اگر شما در شهري كه در آن زندگي ميكنيد بخواهيد به طرف بازار شهر ـ مثلا در شمال شهر ـ برويد، بيشك بايد راهي مشخص را طي كنيد كه اين راه با راهي كه به سوي كتابخانه مركزي شهر ـ مثلا در جنوب شهر ـ ميرود، كاملا تفاوت دارد. يعني اگر شما به طرف جنوب شهر حركت كنيد هرگز به بازار شهر نخواهيد رسيد و ناآگاهي شما نسبت به راه و اشتباهي كه در انتخاب راه مرتكب شدهايد، هرگز موجب تغيير واقعيت نخواهد شد. شما به كتابخانة شهر كه در جنوب شهر واقع شده است ميرسيد و هرگز به بازار نخواهيد رسيد هرچند كه خواسته شما چيزي غير از اين بوده است. به بيان ديگر در اين شهر كه يك جغرافياي مشخصي دارد، هرراهي به هر مقصدي منتهي نميشود. اگر شما راه كتابخانه را پيش ميگيريد، قسمت شما همان كتابخانه خواهد بود و اگر شما راه بازار را پيش گرفتيد، قسمت شما بازار شهر خواهد بود هر چند نسبت به راه خودتان جاهل بوديد ولي اين جهل و ناآگاهي موجب تغيير نقشه و جغرافياي شهر نخواهد شد. براين اساس انسان در ابتداي كار، اين كه كدامين راه را انتخاب نمايد، كاملا مختار است، ولي در اين كه به كدامين سرنوشت برسد و چه قسمتي براي او درنظر گرفته بشود، اختياري ندارد بلكه اختيار اينكه راه شمار 2 به هدف شماره 2 منتهي گردد، نه در دست اين فرد، بلكه در دست مهندسي است كه جغرافياي شهر را چنين طراحي كرده است.
حال در نظام هستي نيز مهندسي اين نظام كه به دست حكمت الهي رقم خورده است، هر راهي نتيجه مشخصي دارد و در اين مرحله اختيار انساني نقش و دخالتي ندارد. ولي انسان كه از طريق پيامبران دروني و بيروني كه خداوند براي او قرار داده است، نسبت به نقشه و جغرافياي هستي آگاهي كافي پيدا كرده يا اينه ميتواند نسبت به آن آگاهي لازم را به دست آورد. براين اساس اگر فرد بر اساس اختيار و علم و معرفتي كه خداوند به ايشان داده است، راه شمارة 14 را برگزيند، بيشك نتيجهاي كه براي او در نظر گرفته شده و تغييري نيز درآن رخ نميدهد، نتيجه شماره 14 است و سنت الهي نيز در اين باره هرگز تغيير نمييابد. به بيان ديگر اگر راه شمارة 14 انتخاب گرديد، تقدير الهي اقتضا ميكند كه سرنوشت و قسمت شماره 14 عايد انسان بشود همانطور كه اگر راهي ديگر مثلا راه ديگر را انتخاب كرد، بيشك نتيجه همان راه نصيب انسان خواهد شد. پس انسان در اينكه در اين نظام كدامين راه را انتخاب نمايد، كاملا آگاهي لازم به ايشان داده شده است ـ هرچند در خيلي از موارد بايد اين آگاهي را با سختيهاي فراوان به دست آورد، همانطور كه به ايشان عزم و اراده لازم نيز داده شده ـ هر چند اِعمال اراده نيز گاهي به تناسب شرايط افراد، عملي دشوار ولي نه ناممكن است ـ، تا بتواند بر اساس آگاهيِ به دست آورده اقدام نمايد.
بنابراين در نقشه هستي چنين مقدر شده است كه كسي در شرايطي خاصي اگر بياحتياطي بكند، و در آبي جوشان دست ببرد، به خيال آنكه آبي سرد است، اين آب با اين حالت جوشان، چنان دستي را بسوزاند. اين تقدير الهي است. ولي اگر احتياط به خرج داده بشود، و دست در آب برده نشود، يا آنكه قبل از فرو بردن دست شناخت لازم را از حالت آب بدست آورد، و اقدامات امنيتي را انجام بدهد، بيشك چنين سوختني نيز اتفاق نخواهد افتاد.
البته ناگفته نماند احتياط و بي احتياطي انسان يكي از عوامل مهم بروز حادثه يا دور ماندن از حادثه است، اما منحصر به آن نيست لذا در فرهنگ جامع نگر اسلامي سفارش شده براي بالا رفتن ضريب اطمينان از دعا، صدقه و... نيز غفلت نكنيد.