ويژه‌نامه‌ها
فيض ولايت

بيانات مقام معظم رهبرى در جمع علما و روحانيون استان گيلان

11/2/ 1380

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلاه و السلام على سيدنا و نبينا ابى القاسم المصطفى محمد و على آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين سيما بقيه الله فى الارضين.
جلسه با علماى محترم و طلاب و فضلاى عزيز اين استان, براى بنده فرصت مغتنمى است.
يقينا جمعى كه اين جا تشريف دارند و بقيه فضلاى اين استان و طلاب وابسته به اين استان در قم و شهرهاى ديگر, جزو مجموعه هاى فعال روحانيون و طلابند; آن چنان كه ما در طول دوران اقامت در قم و مشهد, شاهد اين معنا در طلاب گيلانى بوديم.
امروز هم بحمدالله فضلا و علماى محترم و جليل القدر گيلانى در مناطق مختلف تشريف دارند و در اين جا هم جمعى از آقايان حضور دارند, كه بيش از چهل سال است من بعضى از آنها را مى شناسم و به آنها اخلاص مى ورزم. يكى از نقاطى كه براى اين استان مايه افتخار است, همين است.
آن قدر كه بر روى اين استان و نيز استان مازندران عليه دين كار شد ـ آن مقدارى كه روى اين دو استان, عليه دين و مقدسات دينى و عقايد و تعبد دينى فعاليت و اقدام تهتكآميز انجام گرفت, در كمتر استان كشور اين اتفاق افتاده است ـ بايد ديگر كسى رغبت نمى كرد طلبه شود; اما هميشه طلاب اين دو استان, هم از لحاظ كميت جزو كميتهاى درجه يك و بالا بوده اند ـ بيشتر در قم, تا حدودى هم در مشهد ـ هم فعالتر و پر تحرك تر بودند; اين نشاندهنده عمق ايمان اين مردم است. على رغم آن همه تبليغات, پدران و مادران روستايى و شهرى, دلبستگى شان به امر دين آن چنان بود كه فرزندان خودشان را در كسوت روحانيت ملبس كردند و آنها را براى تحصيل به حوزه ها فرستادند.
البته ما در اين جاگله مختصرى بكنيم: بازگشت اين سرمايه, به قدر و تناسب سرمايه گذارى نبود. است فرمودند هزار و صد نفر از طلاب و فضلاى گيلانى در قم اند. چه تعداد از اين هزار و صدنفر, ديگر احتياج ندارند يا اراده اين را ندارند كه تحصيل كنند؟ يقينا كم نيستند; اينها بايد برگردند; اين سرمايه گذارى بايد برگردد; اين گله من از همه فضلا و طلابى است كه در قم متمركز شده اند.
در گذشته شهرستانها علماى بزرگى داشتند; در همين شهر شما علماى بزرگى بودند; البته من از نزديك اغلب آنها را نمى شناختم. بعضى مثل مرحوم آقاى ضيابرى را زيارت كرده بودم; اما بقيه را دورا دور مى شناختم; اينها علماى بزرگى بودند; بعضى تحصيلكرده هاى نجف و بعضى در قم درس خوانده بودند. اين شهرها ـ چه اين جا, چه شهرهاى ديگر اين استان ـ مثل بقيه مراكز گوناگون, مملو از علما و مجتهدان بود. امروز تعداد مجتهدان ما كمتر از آن زمان نيست. يكى از اشكالات عمده, تمركز فضلاى ما در حوزه علميه است; اين را بايد برطرف كنند. البته اين كار ما نيست; از ما فقط گفتن و تذكر دادن و احيانا ملامت كردن است. حوزه بايد اقدام كند و در خود استانها و شهرستانها, مقدمات آمدن فضلا و علما را فراهم نمايد. مردم شما, مردم بسيار خوبى هستند; داراى عقايد عميق دينى اند و آزمايش خودشان را داده اند.
رژيم گذشته اين جا را به سمت فساد مى كشاند ـ به خاطر دريا و بقيه چيزها ـ آنها نمى خواستند در اين جابويى از دين وجود داشته باشد; روى جوانها هم اثر گذاشته بودند; قصدشان اين بود كه دين را در اين مناطق بكلى ريشه كن كنند; اما نتيجه نگرفتند.
لشكر قدس گيلان ـ يكى از لشكرهاى خط شكن فعال پررزمنده پر سردار پر شهيد ـ متعلق به اين منطقه بود. من نمى خواهم در مناقب گيلان عرايضى بكنم; ليكن مى خواهم بگويم كه اين مردم, مردم باارزشى اند; منطقه, منطقه مهم و با ارزشى است و بعد از اين هم مهمتر خواهد شد. خصوصيت مرزى اين جا باز هم ان شاءالله احياء خواهد شد و محل رفت و آمد خواهد بود. حضور علماى فعال, بيدار, سرزنده و نوآور در اين جا ضرورى است; همه فضلاى اين استان بايد به اين نكته توجه كنند.
و اما آن نكته يى كه من بايد به شما جوانها عرض كنم: امروز تبليغ دين با شيوه معمول و سنتى روحانيت, همان اعتبار و تاءثيرى را دارد كه چهل, پنجاه سال پيش داشت. هيچ كس گمان نكند كه اهميت منبر, مساءله گويى و جلسات گوناگون روحانيون, امروز كمتر از ديروز است; نه, بنده با وسايل ارتباطات جمعى آشنا هستم, تلويزيون و بقيه چيزها را مى شناسم و تاءثيرات آنها را مى دانم; اما معتقدم جلسه يى كه يك روحانى بنشيند و عده يى روبه روى او قرار گيرند و او با آنها حرف بزند, همچنان جايش در كل تبليغات مدرن امروزى خالى است; ما اين را نداريم; اين با تلويزيون هم امكانپذير نيست. وقتى شما در جلسه يى مى نشينيد و با پنجاه نفر, صد نفر يا دويست نفر حرف مى زنيد, اين فرق مى كند با اين كه پشت دوربين تلويزيون بنشينيد و همان تعداد مخاطب, شما را از شيشه تلويزيون ببينند; اين دو مقوله است. بنابراين جاى منبر و محافل سنتى ما, از لحاظ اهميت و تاءثير تبليغى, همچنان محفوظ است.
در اين جا دو نكته وجود دارد كه بايد به آن توجه كنيد: يك نكته, شكلى است; يك نكته, محتوايى است. نكته شكلى اين است كه امروز علم ارتباطات, يك علم بسيار پيچيده و راقى است.
شناختن چگونگى ارتباطگيرى با دلها و مغزهاى مردم از طرق مختلف ـ يعنى همين تبليغات ـ يك علم است; در مهمترين و مدرنترين دانشگاههاى دنيا روى اين دارد كار مى شود و جزو رشته هاى بسيار مهم تحصيلى است. نوع روزنامه نگارى, چگونگى روزنامه نگارى, نوع اداره راديو و تلويزيون و از اين قبيل چيزها, يك علم است. موازين رايج تبليغات, تحت چارچوبهاى علمى, ضابطه مند مى شود; والا آيا روزنامه نوشتن اين است كه انسان تكه كاغذى را بردارد و روى آن چيزى بنويسد و بعد هم در ده هزار نسخه بين مردم پخش كند؟ اين كه چيز جديدى نيست; هميشه بوده, باز هم خواهد بود; اما همين را ضابطه مند كرده اند: شما چگونه شانزده صفحه را آرايش بدهيد; چه طور نيم تاى صفحه اول را تنظيم كنيد و آرايش بدهيد; از چه كلماتى استفاده كنيد و چه حروفى به كار ببريد تا براى بيننده جاذبه اش بيشتر باشد و او دستش را دراز كند و اين روزنامه را از جلوى پيشخوان روزنامه فروش بردارد و بخرد, بعد رغبت كند و آن را بخواند و سپس اين خواندن در مغز او اثر بگذارد; اينها زير ضابطه رفته است.
ما از صد سال پيش تا امروز چه قدر موازين منبر را زير ضابطه برده ايم؟ اين يك خلا است. اگر كسى هنرمند بود و مثل مرحوم آقاى فلسفى ذاتا هنر منبر و سخنورى داشت, كارش پيش مى رود و حرفش اثر مى گذارد; اما اگر كسى اين نبوغ و استعداد ذاتى را نداشت, يا بايد از شيوه هاى كاذب جاذبه دار استفاده كند, يا بايد محكوم بى جاذبگى شود, يا بعد از اندكى صحبت كردن, حرفهايش از دهن بيفتد و رغبت كسى را برنينگيزد; در حالى كه سينه اش پر از معلومات است; همه اينها ايراد است.
ما مى توانيم شيوه انحصارى اختصاصى بسيار موثر تبليغ را ـ يعنى همين منبر و مواجهه روبه رو و جلسه تفسير قرآن و بيان مسائل دينى را ـ تحت ضابطه در آوريم. چرا اين را به شما مى گويم؟ شما كه نبايد اين كار را بكنيد. من اين را مى گويم تا فضاى ذهنى شما به اهميت اين قضيه توجه پيدا كند; بخواهيد و بكوشيد تا بشود. اين موضوع مربوط به قالب و شكل.
نكته ديگر در مورد محتواست. ما مى خواهيم چه چيزى به مردم بدهيم؟ آنچه كه مورد نياز مخاطب ماست, چيست؟ اصلا مخاطب ما كيست؟ روى اين نكته بايد توجه كرد. در همين شهر رشت و استان گيلان, مرحوم آقا محمدعلى كرمانشاهى ـ پسر مرحوم محقق بهبهانى ـ يك كتاب فقهى مفصل تاءليف كرد كه الان وجود دارد. حدود دويست سال پيش به گيلان آمد و مردم به او اقبال و اظهار ارادت كردند. آقاى محمدعلى كرمانشاهى روى منبر مى رفت و با مردم حرف مى زد; اما اگر شما همان منبر مرحوم آقامحمدعلى را ـ كه فقيه عالى قدر بلند مرتبه و پسر مرحوم وحيد بهبهانى است ـ بتوانيد از كتم غيب بيرون بياوريد و عينا روى كاغذ بنويسيد و بالاى منبر بخوانيد; چنانچه او پانصد نفر يا هزار نفر را در آن روز جذب كرد, شما پنج نفر را هم جذب نمى كنيد! در حالى كه محتوا و مطلب و مقصود, يك چيز است. امروز شما به چيز ديگرى نياز داريد. مرحوم شيخ جعفر شوشترى به مدرسه سپهسالار تهران آمد و در ماه رمضان منبر رفت; مردم پاى منبرش غش كردند! الان كتابهاى شيخ جعفر شوشترى ـ همان منبرهايش ـ در دسترس است; شما يكى از آن منبرها را حفظ كنيد و بياييد بخوانيد; اگر غير از خميازه در مستمعتان, چيز ديگرى ديديد; غش كه هيچ!
چه مى خواهيد بگوييد؟ امروز چه كسى مخاطب شماست؟ من به شما عرض بكنم عزيزان! امروز مخاطب شما جوانانند; روى آنها بايد كار كنيد; ((عليكم بالاحداث)). نمى گويم غير جوانها را رها كنيد, يا آنها به آموختن احتياج ندارند; اما مى گويم شما روى جوانها كار كنيد, سر ريزش به غير جوانها هم مى رسد و براى آنها خيلى كافى است.
اولا ببينيد جوان چه مى خواهد و سوال ذهن و استفهام او چيست. بايد روى محتواها كار كرد. ما بايد استفهامهاى ذهن جوان را بشناسيم تا پاسخ بجا واقع شود; والا ممكن است شبهاتى در ذهنش باشد, ولى شما روى منبر چيز ديگرى بگوييد. او وقتى نگاه كرد و ديد حرف شما متوجه ذهن او نيست, اصلا به آن توجهى نمى كند; اما وقتى ديد شما داريد همان استفهام و جهالت ذهن او را مى شكافيد و آن را مى زداييد, شوق پيدا مى كند; امروز مىآيد, فردا هم مىآيد و تحت تاءثير قرار مى گيرد.پس اول بايد فهميد كه سوال او چيست و مشكلش كجاست.
ثانيا در پاسخ مشكل او حتما بايستى عالمانه سخن گفت. رژيم پهلوى در طول تبليغات متوالى خود, به قشر دانشگاهى و قشر دور از روحانيت و ـ به قول آن روزها ـ قشر متجددان اين طور تفهيم كرده بود كه كسانى كه عمامه سرشان است, در دستگاهشان از علم و سواد خبرى نيست! شما اين برداشت را در كنار تفكر روحانى در حوزه هاى علميه بگذاريد, كه وقتى مى گويند ((علما)), اصلا اين كلمه به علماى حوزه علميه منصرف مى شود. ببينيد بين اين دو برداشت, چه قدر تقابل وجود دارد. آيا ممكن بود اينها با هم كنار بيايند؟ او خودش را نمونه و نماد عالم مى داند, اما اين اصلا او را اهل علم نمى داند!
البته نمى شد آن دانشگاهى را ملامت كرد; او كه نمى دانست شما چه درسى داريد مى خوانيد. اين ظرافتها و دقتهاى علمى, اين پيچ و خمهاى ماهرانه رسيدگى به يك مساءله فقهى يا اصولى, از دسترس او دور بود; اينها مربوط به حوزه هاى درس ماست; او كه اينها را ملتفت نمى شد. اگر كسى فلسفه يى بلد بود و دو كلمه بر زبان مىآورد, براى او جاذبه داشت; اما از فقه و مبانى فقهى و متد فقاهت و امثال اينها سر در نمىآورد. با علماى خيلى عميق هم روبه رو نمى شد; احيانا ممكن بود در خانه خود يا در منزل پدرى يا در مجلس روضه, پاى يك منبر هم بنشيند كه منبرى آن خيلى عميق و اهل علم نبود; لذا آن نظريه تاءييد مى شد.
شروع نهضت اسلامى و ورود فضلاى جوان به محيطهاى دانشگاهى, بكلى اين تصور را به هم ريخت, ديدند نه, اينها اهل علمند و اهل فكرند, اهل منطق و استدلالند. بسيارى از مبانى تفكرات فلسفى كه در دانشگاهها به صورت مسلم در آمده بود ـ مبانى ماركسيستى, اصول ديالكتيك و امثال اينها ـ يك طلبه فاضل جوان مىآمد و آنها را مثل پنبه حلاجى به باد هوا مى داد; فهميدند نخير, اين جا مركز علم است.
عده زيادى از دانشجويان شايق شدند كه بيايند در حوزه ها درس بخوانند و آمدند . به حوزه قم فراوان آمدند, به حوزه مشهد آمدند, حوزه هاى ديگر هم رفتند, لذا وجهه علمى پيدا شد. تا چه موقع اين وجهه باقى مى ماند؟ تا آن وقتى كه اين نسل همواره در مقابل سوالهاى خود پاسخ عالمانه بشنود. عزيزان من! ما به اين احتياج داريم; بى مايه فطير است. طلبه جوان و فاضل, هم بايد درس خودش را خوب بخواند, هم بايد مطالعات اسلامى را عمق بدهد; تفسير را عميقا مطالعه كند, خودش را با فلسفه آشنا كند و از تاريخ مطالب زيادى بداند.
اگر اين دو نكته ـ آن نكته شكلى و اين نكته محتوايى ـ مورد توجه قرار بگيرد, شما بدانيد روحانيت و جامعه علمى و مذهبى همچنان در قله تاءثيرگذارى عميق تبليغاتى خواهد بود و خواهد ماند. البته تلويزيون و اينترنت و ماهواره و غيره, تبليغات گذراى خودشان را خواهند داشت; اما تبليغات عميق متعلق به اين مجموعه (روحانيت) خواهد ماند; امروز اين وظيفه است; هم وظيفه بنده, هم وظيفه شما, هم وظيفه آقاى احسانبخش, و هم وظيفه بقيه علماست; بايد براى اين كار برنامه ريزى شود.
برخلاف آنچه كه بعضى از تبليغات, هوشمندانه مى گويند و بعضى از ذهنها و حنجره هاى ساده لوح, ناهوشمندانه آن را تكرار مى كنند كه روحانيت منسوخ شده و از چشمها افتاده و مردم به روحانيت اعتماد ندارند, درست نقطه مقابل اين حقيقت در ايران وجود دارد; مردم از اعماق دل و از بن دندان به روحانيت معتقدند. البته بديهى است كه هركس وقتى كالاى مورد علاقه خودش را دنبال مى كند, آن جايى مى رود كه مى داند اين كالا هست; آن جايى كه نمى داند اين كالاهست يا نه, مراجعه نمى كند; يا اگر مراجعه كرد و ديد نيست, ديگر دفعه دوم مراجعه نمى كند.
مردم به روحانيت عقيده و علاقه دارند; اين نكته يى است كه دستهاى توطئه گر عليه انقلاب اسلامى بخوبى آن را مى دانند; اما بعضى از ساده لوحهاى خودمان آن را نمى دانند. من در بعضى از محافل و مجالس مى بينم كه از دهن بعضى از روحانيون در مىآيد كه بله, مردم به روحانيت عقيده و علاقه يى ندارند; نه, اين همان حرفى است كه دشمنان مى گويند; آنها مى خواهند اين گونه باشد; آنها مى خواهند شما اين طورى فكر كنيد; آنها مى خواهند به جوان اين گونه القاء كنند; اما نه, اين طور نيست; قضيه بعكس است; مردم به روحانيت معتقدند و دشمن هم اين را مى داند; براى همين است كه امروز عليه روحانيت, عليه نام روحانيت, عليه اتحاد روحانيت, عليه فعاليتهاى عميق روحانيت, توطئه هاى بسيار عميقى وجود دارد. براى كوبيدن شخصيتهاى روحانى برنامه ريزى ويژه مى شود. اگر ببينند روحانى عالم عميق دلسوز عاقل خدمتگزارى كه مى تواند اثر گذار باشد, در جايى وجود دارد, دستهاى خزنده براى ضربه زدن به سمت او روانه مى شود; اين, هم در سطوح بالا و هم در سطوح متوسط ديده مى شود.
آنها مى دانند كه روحانى, به حيث روحانى پاى پرچم اسلام ايستاده است; و اگر از اسلام صدمه مى بينند و با اسلام بدند و اسلام جلوى منافع آنها را گرفته است, بايد اين دستى را كه به طور طبيعى به اين پرچم گره خورده است, قطع كنند. برنامه هايى در اين زمينه وجود دارد; بايد هوشمندانه نگاه كرد, تشخيص داد و شناخت. البته اگر يك وقت فرصت پيدا كنند, عليه چهره هاى بزرگ و درخشان روحانى صريحا تبليغات مى كنند; اگر نتوانستند, به صورت خزنده كار مى كنند.
آنچه كه من به شما عزيزان تاءكيد و توصيه مى كنم, اولا تلاش علمى است; ثانيا تلاش تبليغى سازمان يافته است; ثالثا به كسانى كه در حوزه قم متمكن و ساكنند, توصيه مى كنم كه اگر لطمه يى به كار خودشان مشاهده نمى كنند ـ كه البته نبايد لطمه هم ببينند ـ به سمت مناطقى بروند كه محتاج روحانى است و اهميت ندهند كه آن جا, جاى كوچك يا جاى بزرگى است; يا روستا و شهر است. در گذشته گاهى علماى بزرگ و مجتهدانى بودند كه در يك ده زندگى مى كردند. بنده شنيده ام كه دربعضى از مناطق, بيش از يكى دو مجتهد بزرگ در يك ده زندگى مى كردند; نه در زمان خيلى قديم ـ مثلا پانصد سال پيش ـ مربوط به همين چند ده سال قبل است. هر جا كه عالمى باشد, هرجا كه چراغى روشن باشد, پروانه ها به طرف او مىآيند و از وجود او استفاده مى شود.
امروز, روزگار حساسى است; دوره انقلاب, دوره حساسى است. ما در اين دوره داريم تاريخ خودمان را از گذرگاه بسيار دشوار و حساسى عبور مى دهيم. در اين حركت و گذر, يا با توفيق همراه خواهيم بود ـ كه به فضل الهى اين طور خواهد بود و تا حالا آنچه كه ديده شده, اين را تاءييد مى كند كه عبور, عبور موفقى بوده است; يعنى هيچ سيلى نتوانسته بنيان شامخ اسلام را نه در ايران, بلكه در كل دنياى اسلام ويران كند ـ يا ممكن است خداى نكرده طورديگرىعمل كنيم,كهآنگاه نتيجه عكس خواهدبود.
همين حديثى كه جناب آقاى احسانبخش خواندند, حديث بسيار خوب و تعبير درستى است: مرزبان در مقابل شيطان; ((قاتلوا الذين يلونكم من الكفار)). اين ((يل الشيطان)) كه ايشان خواندند, يعنى جبهه مقابلتان, جبهه شيطان است. البته با گفتن شيطان, ذهن ما نبايد هميشه به سراغ ابليس برود; بعضى از شيطانها هستند كه ملعنت و شيطنت و خطرشان براى ما از شياطين ديگر بيشتر است.
شيطانهاى گوناگونى وجود دارند: يك شيطان در درون خود ماست كه از آن بايد به خدا پناه ببريم. ما بايد اول در مقابل اين شيطان صف آرايى كنيم; اين را نبايد از ياد ببريم. اگر در جنگ با اين شيطان مغلوب شديم, در هيچ جاى ديگر رو فتح و پيروزى را نخواهيم ديد; بنابراين اول بايد اين شيطان را مغلوب كنيم و پشتش را به خاك برسانيم; بعد هم با شيطانهاى فراوان ديگر مبارزه كنيم. آمريكا شيطان است; صهيونيستها شيطانند; ضد انقلابها شيطانند; كمپانيهاى غارتگر جهانى شيطانند; سياستهاى مخرب جهان شيطانند; شما در مقابل همه اين شيطانها مرزبانيد. اين مرزبانى, فقط شجاعت نمى خواهد; هوشيارى و بيدارى و تحليل سياسى هم لازم دارد.
بعضيها هستند كه به خاطر نداشتن فهم سياسى و تحليل سياسى, در جهنم مى افتند; البته يك عده هم به خاطر اغراضشان به جهنم مى افتند; اما بعضيها خيلى غرض هم ندارند, ولى به خاطر نفهميدن و نداشتن بصيرت, در جهنم واقع مى شوند; لذا اميرالمومنين (ع) در جنگ صفين فرمود: ((الا ... لا يحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر)). اين دو كلمه در كنار هم ـ بصيرت و پايدارى ـ چه زيباست ! اگر اين دو با هم بودند, اين پرچم برافراشته خواهد ماند; يك نمونه اش عمار ياسر بود و نمونه هاى فراوان ديگرى نيز وجود دارد. امروز بصيرت ـ به تعبير عرف رايج ـ همان تحليل سياسى و فهم سياسى است. بايد بفهميم دشمن كجاست, دوست كجاست; دشمن كيست, دوست كيست؟ خيلى از شماها در دوران جنگ تحميلى به جبهه رفته ايد. گاهى انسان در واحدى نشسته, صداى توپخانه مىآيد; آدمهايى كه ناواردند, اصلا نمى دانند صدا از كدام طرف است و دشمن كجاست. اگر اين آدم ناوارد را پشت توپخانه بگذارند و بگويند آتش كن, يك وقت مى بينيد كه روى جبهه خودى آتش ريخت! مى داند كه عراق در غرب ايران است; اما آيا دشمن هميشه در غرب بود؟ گاهى در جنوب و گاهى در شمال بود; بايد انسان بداند دشمن كجاست. وقتى كه دانستيد, راحت آتش مى ريزيد و به هدف مى زنيد; اما وقتى كه نشناختيد, آتشتان روى سر خوديها مى ريزد. يك عده به خاطر عدم بصيرت و عدم فهم و عدم تشخيص, با برخى از اغراض و ضعفهاى اخلاقى تواءم شود; كه اگر شد, واويلاست! وظيفه, سنگين و كار, بزرگ است; اما در مقابل بحمدالله شما توانا و جوان و متراكميد; متفرق و پراكنده نيستيد. حوزه هاى علميه محل تجمع و تراكم و مركز اشعاع اند; بايستى نور خودشان را به همه مراكزى كه به آن احتياج دارند, بپاشند.
پروردگارا! مقام گذشتگان و بزرگان و علما و اساتيد ما را ـ آنهايى كه دست ما را گرفتند, آنهايى كه اين راه را به ما نشان دادند, آنهايى كه ما را در پيمودن اين راه كمك كردند ـ همطراز مقام انبيا و اوليا قرار بده; آنها را همنشين محبوبان و صديقين خودت قرار بده. پروردگارا! مقام امام بزرگوار را روز به روز متعالى كن.
پروردگارا! شهداى عزيز و شهداى روحانى ما را با اوليايشان محشور كن و ما را در اين راه ثابت قدم بدار. پروردگارا! آنچه گفتيم و شنيديم , براى خودت و در راه خودت و در راه خودت قرار بده و به فضل و كرمت آن را قبول بفرما.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
تعداد بازديد اين صفحه: 1975
   

 

 

 

خانه | بازگشت |
Guest (PortalGuest)

مهر حوزه
مجری سایت : شرکت سیگما