استدلال هاي فلسفي براي اثبات خداوند بخش بزرگي از انديشه هاي فلسفي و كلامي را به خود اختصاص داده است. بارها پرسيده اند كه اين استدلال ها تا چه اندازه به سود باورهاي ديني هستند؟ آيا تلاش اقامه كنندگان استدلال هاي فلسفي در اثبات وجود خداوند تلاشي نا به جاست؟
بالاتر اين كه آيا اقامه استدلال در اثبات وجود خداوند به رابطه متدينان با خداوند ضرر نمي رساند؟
سه انديشور مشهور (كركگور، ويتگنشتاين و پلانتينگا) پاسخ هاي مهمي به اين پرسش ها داده اند. كركگور استدلال ها را بي ارتباط و حتي مضر به باورهاي ديني مي داند؛ ويتگنشتاين با به كارگيري مفاهيمي كليدي، هم چون: «بازي هاي زباني» و استدلال هاي فلسفي را كاملاً بي ارتباط با باورهاي ديني قملداد مي كند و پلانتينگا گزاره «خدا وجود دارد» را پايه و بي نياز از استدلال تلقي مي كند. ايمان گروي كوشيده است تا ديدگاه هاي اين سه انديشور را به تفصيل گزارش و نقد و بررسي كند.