به گزارش پایگاه خبری دفتر تبلیغات اسلامی (
تبلیغ نیوز )، احمد شاکرنژاد در دومین جلسه دومین نشست از مجموعه نشستها و کارگاههای آسیبشناسی معنویتهای نوظهور با عنوان «نقد آموزۀ زندگی در حال در معنویتهای نوظهور» به ارائه بحث پرداخت و ضمن تبیین گرایش عرفانی موجود در معنویتگراییهایی جدید، بهعنوان مقدمه به تفاوت ادیان ابراهیمی و غیرابراهیمی (هندوئیسم و بودیسم) اشاره کرد.
وی ادامه داد: مفاهیم عرفانی در معنویتگراییهایی جدید اولاً خیلی سطحی و عامیانه و دم دستی شدهاند و ثانیاً هویت خود را از دست دادهاند و معلوم نیست به کدام سنت عرفانی تعلق دارند و پشتوانه و مبانی نظری آنها چیست؟ در واقع ممکن است بسیاری از این مفاهیم با سنت عرفانی تعلق داشته باشند که در مبانی خود اختلاف عظیم و پرنشدنی با اسلام داشته باشد، بنابراین ما نمیتوانیم به همین راحتی در فضای توحیدی خود از آنها استفاده کنیم.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی مطرح کرد: مشکل و آسیب بدتر این است که این مفاهیم، قرائتی کاربردی و بسیار دمدستی از آن مفهوم اولیه هستند، بهعنوان مثال بحث مدیتیشن با مراقبۀ عرفانی مشابه سازی میشود در حالی که میان آن دو دریایی جمعنشدنی وجود دارد.
وی عنوان کرد: اما زندگی در حال در واقع مفهوم و قرائتی بودایی است که تنها برداشتی سطحی و دمدستی از آن امروز مطرح میشود که به هیچ وجه آن عمق اولیه موجود در بودیسم را نیز ندارد.
شاکرنژاد ابراز کرد: در مقام خداشناسی، ادیان ابراهیمی به خدای واحد قائل هستند، همچنین وحی، نبوت و معاد جزء اصول دین مشترک همۀ آنها میباشد، اما در ادیان غیرابراهیمی به ویژه ادیان شرقی مانند هندوئیسم و بودیسم، مفهوم خدا، مفهومی فرعی است و بیشتر مانند آب برای ماهی یا هوا برای انسان است.
وی افزود: در هستی شناسی این ادیان، جهان یک کل یکپارچه و روح است که قوانینی دارد، در این میان فقط دستورالعملهایی به ما داده شده است که مبتنی بر آنها بتوانیم از مخمصه جسم و فردیتی که به آن گرفتار شدهایم، رهایی یابیم و به آن روح کلی بازگردیم که باید دانست تناسخ از همین جا نشأت میگیرد، بنابراین در این ادیان، تولید رنج دوباره است و ما برای رهایی باید هویت شخصی و جسم خود را از بین ببریم تا از چرخۀ تولید رها شویم.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی خاطرنشان کرد: آیین بودا پا را از این نیز فراتر میگذارد و مدعی است باید ذهن را نیز از میان برد؛ هدف اصلی در این ادبیات، خاموشی است، از این رو میان این دو جهانبینی(ابراهیمی و غیرابراهیمی) به ویژه آیین بودا که در قرائتهای اولیه خود کاملاً مشرکانه بود، تفاوت بسیار وجود دارد.
وی ادامه به تبیین بودیسم به عنوان «بنیان قرائت عرفانی زندگی در حال» پرداخت و اضافه کرد: بنابراین آموزه زندگی در حال ریشههای قوی بودایی دارد.؛در آیین بودا ما انسانها رنج میکشیم و برای از این رنج باید منِ خود را کنار بگذاریم؛ در واقع بودا برخلاف آیین هندو به روحی که باید هویت خود را به آن پیوند بزنیم اعتقاد ندارد، بلکه معتقد است همه چیز توهم و ناخود است و اگر انسان به این مرحله از آگاهی برسی، از رنج رهایی مییابد.
شاکرنژاد مطرح کرد: از این دیدگاه بودا، تفاسیر زیادی ارائه شده است. فیلسوفی به نام ناگار جونه میگوید منظور بودا این است که هیچ چیزی در جهان واقعیت ندارد و همه چیز توهم است؛ در مقابل، مکتب یوگاچاره میگوید درست است که چیزی در بیرون وجود ندارد و همه چیز توهم است، اما واقعیت در ذهن ما وجود دارد، نه اینکه کلاً واقعیتی نداشته باشیم.
وی ابراز داشت: بعدها مکاتب عملیاتیتری به وجود آمدند که از این مفاهیم، راهکارهایی برای خاموشی ذهن ساختند؛ یکی از این مکاتب ذنبودیسم است؛ خود ذن شامل سه مکتب رینزای، سوتو و اوباکو میباشد که همه به دنبال ساتوری یا همان نیروانا و خاموشی ذهن هستند.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ادامه داد: یکی از این تکنیکها نشستن در ذهن (زازن) و به هیچ چیز فکر نکردن است و تکنیک دیگر شیکانتاز نام دارد؛ برخی از غربیها در دوران معاصر عصارۀ این آموزهها را گرفتند و بهعنوان یک تکنیک به مردم میفروشند.
وی عنوان کرد: آیین یوگا(هند) و ذن(ژاپن) دو آیین عرفانی هستند که در محل تولد خودشان نیز چندان موردتوجه نبودند، اما غربیها آنها را در قالب یک بستهبندی جدید به مردم میفروشند؛ این در حالی است که اصل این آموزهها و مفاهیم برای عموم مردم نبوده و بیشتر به کسانی تعلق داشت که به نوعی بریده است دنیا بودند و به آن تعلق خاطری نداشتند؛ در واقع غربیها یک اتفاق بسیار فرعی را که قرار بود در این عرفانها رخ دهد (یعنی حضور در لحظه) اخذ نموده و برآن تأکید بیش از حد نمودند.
شاکرنژاد تصریح کرد: یکی از کسانی که این دیدگاهها را انتشار میدهد شخصی به نام اکهارت توله است که آثار مختلفش به زبان فارسی نیز ترجمه شده است و امروز در جاهای مختلف به ویژه ایران رونق بسیار دارد.
وی در ادامه به تبیین آموزههای مشابه با زندگی در حال(با قرائت بودایی) در سنت عرفان اسلامی پرداخت و گفت: این نوع زندگی در حال در سنت اسلامی فعل محسوب نمیشود، یعنی من و شما نباید این کار را انجام دهیم، بلکه ممکن است در لحظه چیزی برای ما حاصل شود، اما این انفعال است.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی مطرح کرد: بهطور کلی در سنت عرفان اسلامی چیزی به نام زندگی در حال وجود ندارد بلکه میتوان از چند آموزۀ مشابه نام برد؛ یکی از آنها آموزه حضور قلب است که باید هنگام نماز و زیارت حضور قلب داشته باشیم و بفهمیم چه میکنیم تا فیض را درک کنیم؛ این حضور در مقابل غیبت و پرداختن به غیرخداست که از سطوح فقهی تا سطوح عرفانی پیش میرود؛ امام خمینی(ره) در کتاب سر الصلوة درباره لایههای حضور عرفانی در نماز به خوبی توضیح میدهند.
وی تأکید کرد: مفهوم مرتبط دیگر، بحث وقت و مفاهیم همخانوادۀ آن مانند حال، مقام، ابنالوقت و... در سنت عرفان اسلامی است؛ چه عرفان عملی و چه عرفان نظری؛ شباهت آموزۀ زندگی در حال با قرائت اصیل بودایی (نه قرائت سطحی که امروز رواج دارد) با قرائت اسلامی از وقت این است که ما یک زمان آفاقی (مادی) و یک زمان انفسی و سرمدی داریم(این ایده تقریباً در تمام ادیان مشترک است).
شاکرنژاد عنوان کرد: از این نوع زمان در قرآن نیز سخن گفته شده است و اصولاً مفهوم زمان در قرآن پس و پیش است، یعنی گاهی اتفاقی در آینده رخ میدهد اما قرآن با فعل گذشته از آن سخن میگوید و گاه نیز هنوز اتفاقی رخ نداده، اما از فعل حاضر استفاده می شود.
وی بیان کرد: در عرفان نظری بحث پیچیدهتر می شود و از حضرات خمس سخن میگویند؛ در واقع این حضرات خمس عواملی مانند عالم ماده، عالم مثال، عالم ارواح و... هستند که میان شما و خداوند وجود دارند؛ این عوامل قوس صعود و نزول را تشکیل میدهند و هنگامی که انسان در حال سیر در این قوس میباشد، درمییابد که زمان این عوالم با یکدیگر متفاوت است، بنابراین ما یک نوع زمان نداریم و این زمان ربطی به ما ندارد؛ ما در نهایت موظف به انجام واجبات و نوافل هستیم، اما گاه در این میان خود خداوند میخواهد انسان را در زمان، از زمانی به زمان دیگر ببرد و اینگونه گاه بیاختیار پرده از جلوی چشمان ما کنار میرود.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در نهایت به مقایسه و تطبیق این دو دیدگاه پرداخت و اظهار کرد: در سنت بودایی متأخر نوعی نگاه نیستانگارانه وجود دارد، ولی سنت اسلامی حقیقتگرایانه است؛ سنت بودایی در پی فرار از رنج برای کسب آرامش و لذت است، اما در عرفان اسلامی فرد فارغ از رنج و آرامش این مراحل را طی میکند تا خلیفۀ الله و اسم جامع شود، بنابراین در اینجا رنج کاملاً امری فرعی است.
وی گفت: در بودیسم متأخر، منفعت شخصی مطرح است، در حالی که در سنت عرفان اسلامی، اصل و اساس طی کردن کامل اسفار است و در این مسیر سالک به خلق بازمیگردد. بنابراین در اینجا هم دستاوردها و هم مسیر فردی نیستند و شما نمیتوانید به عدم تعالی دیگران بیتفاوت باشید.
شاکرنژاد عنوان داشت: مهمترین نکته این است که در مدل بودایی شما عملاً زمان سرمدی را متوقف میکنید، ولی در مدل اسلامی، زمان متوقف نمیشود، بلکه انسان به زمان قدسی راه مییابد و زمانش، زمان قدسی میشود.
وی یادآور شد: در مدل بودایی جدید که زندگی در حال را توجیه میکند، زندگی در حال فعل است، اما در عرفان ما «زندگی در حال» براساس آن مبانی که عرض کردم، فعل نیست، بلکه خداوند دریچهای را روی انسان بازمیکند، حال آدابی نیز در عرفان تبیین شده است تا هنگام باز شدن آن دریچه گمراه نشویم.